جستجوی پیشرفته
بازدید
2759
آخرین بروزرسانی: 1400/01/18
خلاصه پرسش
آیا انسان، قادر به شناخت ذات خدا نیست؛ از این‌رو تنها باید اسم او را تسبیح کند و آیه‌ی اول «سوره‌ی اعلی» نیز ناظر به همین مطلب است؟!
پرسش
آیا طبق مبنای علامه طباطبائی که معتقد بود، با توجه به آیه‌ی اوّل سوره‌ی اعلی: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى»؛(نام پروردگار بلند مرتبه‌ی خود را منزه بدار)، ما که به ذات مقدس راهی نداریم تا بتوانیم بشناسیم و یا مورد خطاب قرار دهیم و تنزیه و تسبیح نماییم، - بلکه ما با اسم و نشانه‌‌های خداوند طرف هستیم-، آیا می‌توان مخاطب قرار دادن پروردگار و تنزیه او را به علت عدم شناخت ذات، رد کنیم و بگوییم که ما تنها باید اسم را تنزیه یا طرف خطاب قرار دهیم؟
پاسخ اجمالی
  1. علامه طباطبائی در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی»،[1] می‌گوید: خداوند در این آیه به پیامبر(ص) دستور می‌دهد تا اسم پروردگار خود را تقدیس و تنزیه کند. و از این‌که فرمود اسم پروردگارت را تنزیه کن - و ظاهر لفظ «اسم» کلمه‌‏اى است که بر مسمى دلالت می‌کند- و «کلمه» هم جایش در زبان و گفتار است، می‌فهمیم که منظور این است که: هر وقت نام پروردگارت را بر زبان می‌‏آورى، نام چیز دیگرى از قبیل آلهه و شرکا و شفعا که خدا از آن منزه است را با آن کلمه بر زبان جاری نکنید، و نسبت ربوبیت به آنها ندهید؛ یعنى امورى که از شئون ربوبیت است و مختص به خداى تعالى است؛ مانند خلقت، ایجاد، رزق، احیا، مرگ، و ... را به غیر خدا نسبت ندهید.
  2. یا معنایش آن است که امورى که لایق ساحت مقدس خداى تعالى نیست؛ نظیر عجز، جهل، ظلم، غفلت و نظایر آن از هر صفت نقص و عیب را به خدا منسوب نکنید.
  3. گفتنی است؛ تنزیه نام خدا بدین معنا است که وقتى سخن از خدا می‌‏رود، باید کلام از ذکر امورى که مناسب با ذکر او نیست خالى باشد. این تنزیه خدا در مرحله‌ی زبان و سخن است که باید با تنزیه او در مرحله‌ی عمل موافق باشد و لازمه‌ی این تنزیه، توحید کامل و نفى شرک جلى است، و شرک جلى درست عکس توحید است، و شخص مشرک نه تنها خداى تعالى را منزه از نواقص مذکور نمی‌‏داند، بلکه از شنیدن نام خدا به تنهایى ناراحت می‌‏شود.[2]
  4. و در این‌که در آیه‌ی اول سوره‌ی اعلی، اسم را به کلمه‌ی «رب» اضافه کرد و رب را نیز به کاف خطاب اضافه کرد، نکته‌‏اى است که این بیان را تأیید می‌‏کند؛ چون معناى آن چنین می‌شود: منزه بدار نام پروردگارت را که تو او را پروردگار خود گرفته‌‏اى، و مردم را به ربوبیت و الوهیت او می‌‏خوانى، پس دیگر در کلام خود آن‌جا که نام او را به ربوبیت می‌‏برى، نباید نام غیر او به طورى ذکر شود که با ربوبیت خداى تعالى که خودش نیز خود را بدان نامیده منافات داشته باشد.
  5. کلمه‌ی «الاعلى» به معناى کسى است که بر فراز هر بلندى که تصور شود در آمده، و بر هر چیزى قاهر و چیره باشد، و این کلمه صفت «ربک» است، نه صفت «اسم»، و همین صفت، حکم آیه را مستدل می‌‏کند، و می‌‏فهماند که چرا گفتیم نام پروردگارت را منزه بدار؛ براى این‌که او از هر علوّى که تصور شود عالی‌‏تر است.[3]
  6. نکته‌ی دیگر این‌که اسم در اصطلاح اهل معرفت، به معنای «ذات با تعین خاص» است؛ یعنی ذاتی که صفتی از صفات یا همه‌ی صفات او مورد نظر باشد. اسم در این اصطلاح از سنخ وجود خارجی و عینی است، نه از مقوله‌ی لفظ. چنین اسمی خود دارای اسم است و مفهوم دال بر آن‌را «اسم الاسم» و لفظ دال بر آن‌را «اسم اسم الاسم » می‌‌نامند.[4]
  7. بنابراین تسبیحِ اسم، جدای از تسبیحِ ذات نیست؛ علاوه بر این‌که در قرآن گاهی تسبیحِ ذات خداوند نیز بیان شده است؛ مانند: «سبحان الله»،[5] «سبحانک»،[6] «سبحانک اللهم»،[7]و «سبحانه».[8]
  8. نتیجه این‌که مطلب موجود در پرسش که «ما به ذات مقدس راهی نداریم که بتوانیم بشناسیم، یا مخاطب قرار دهیم و تنزیه و تسبیح نماییم، بلکه تنها با اسم و نشانه‌‌ها طرف هستیم»، با ظاهر برخی از آیات قرآن سازگاری ندارد، مگر این‌که مقصود از این مطلب مذکور، مباحث عرفانی باشد؛ یعنی همان‌گونه که کنه ذات خداوند غیب الغیوب است و قابل شناخت نیست؛ تسبیح غیب الغیوب ذات نیز ممکن نیست؛ و مقصود از آیاتی؛ نظیر سبحان الله و سبحانک، کنه و غیب الغیوب ذات نیست؛ بلکه تعینی از ذات است.

 


[1]. اعلی، 1.

[2]. «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»؛ (و چون خدا به تنهایى نامش برده می‌‏شود آنهایى که به آخرت ایمان ندارند دل‌هایشان متنفر می‌‏شود، و چون نام خدایانى که به جاى خداى تعالى می‌‏پرستند برده شود بشاش و خشنود می‌‏گردند). زمر، 45. «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً»؛ (و چون نام پروردگارت به تنهایى در قرآن برده می‌‏شود از شدت تنفر پشت می‌‏کنند و می‌روند). اسرى، 46.

[3]. ر. ک: طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص 264، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق.

[4]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 1، ص 278 و 279، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381ش.

[5]. نمل، 8.

[6]. بقره، 32، آل عمران، 191، و ...

[7]. یونس، 10.

[8]. بقره، 116.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها