جستجوی پیشرفته
بازدید
1805
آخرین بروزرسانی: 1401/09/30
خلاصه پرسش
آیا برهان صدیقین مبتنی بر تعصب بیش از حد به جایگاه عقل و بی‌مهری به علوم تجربی نیست؟
پرسش
سلام؛ در سایت الحادی دهریون متنی در نقد برهان صدیقین ملاصدرا منتشر کرده‌‌اند. (علاوه بر آن فلاسفه‌ی اسلامی جایگاه عقل را بسیار بالاتر از حس و تجربه می‌دانند و در واقع تعصب چشمشان را کور کرده و نمی‌بینند که عقل حاصل تجربیات زندگی‌شان است. به طور مثال، اگر رابطه‌ی علت و معلول را منطقی و عقلانی می‌دانند برای این است که همواره از بدو تولد آن رابطه را مدام تجربه کردند، و اگر غیر از آن‌را تجربه کرده بودند به یقین رابطه علت و معلول را مضحک می‌دیدند؛ اما متأسفانه آنها این نکته را در نظر نمی‌گیرند. بنابراین، فلاسفه‌ی اسلامی علاقه‌مند هستند که بدون استفاده از حس و تجربه، و تنها بر اساس عقل به اثبات خدا بپردازند. به این دلیل که فکر می‌‌کنند در این‌صورت دیگر اثبات وجود خدا بی‌‌اعتبار نخواهد شد. برهان صدیقین به برهانی در اثبات وجود خدا گفته می‌شود که از گزاره‌‌های تجربی استفاده نکرده باشد: در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می‌برند؛ اما در این برهان چیزی جز حق، حد وسط برهان نیست. (عنوان صدیقین را برای نخستین بار ابن‌سینا برای این برهان به کار برده است). اما اگر در برهانی از نتیجه‌ی خودش در گزاره‌‌های مفروضش استفاده کنند، به طور کل باطل به شمار می‌آید؛ یعنی از همین اول برهان صدیقین باطل است؛ چون در یک برهان منطقی برای اثبات یک گزاره حتما به مفروضات غیر آن گزاره نیاز است. از حق به حق پی بردن شعری بیش نیست و فقط بازی با کلمات است. هر کدام از فلاسفه‌ی اسلامی یک برهان به اسم صدیقین دارند و جالب‌‌تر این‌که هر کدام مال خودشان را قبول دارند.(انگار کلا یکی از شروط فیلسوف‌شدن داشتن یک برهان صدیقین است). (ابن‌سینا، علامه طباطبائی، ملاصدرا و…). اما این‌جا برهان صدیقین ملاصدرا را از دیدگاهی انتقادی بررسی می‌کنیم: برهان صدیقین در اثبات وجود خدا منتفی است، بلکه این است که مفهوم حقیقی خدا به عنوان وجودی است که احاطه‌ی قیومی بر همه موجودات دارد و به همه چیز محیط است و وجود حقیقی فقط از آن او است و همه‌ی موجودات نمود و وجود او هستند. یعنی در واقع می‌شود فهمید، منظور ملاصدرا این است که تمام موجودات عالم نمایشی از یک تجلی وجودند و آن هم چیزی نیست جز خدا، این در حالی است که اصلا تعریف خدا با این مغایرت دارد. حتی اگر کل مجموعه‌ی عالم هستی را یکی در نظر بگیریم، اسم آن «خدا» نخواهد بود، بلکه اسم آن «هستی» است. تعریف مسلمانان از خدا این است که: خدا موجودی است که جهان را آفریده است؛ یعنی همان خالق جهان، اما فلاسفه‌ی اسلامی خواستند که تعریفی ارائه دهند که از ذات الهی باشد، به همین جهت خدا را واجب الوجود تعریف کرده‌‌اند. اما این‌را در نظر ندارند که آن خدای مسلمانان اگر بخواهد خلق می‌کند، نخواهد هم خلق نمی‌کند. اما خدای فلاسفه‌ی اسلامی ذاتش خلق کردن است، نمی‌تواند که خلق نکند. این‌دو خیلی فرق دارند. حال اگر خدایی باشد، باید موجودی باشد که خالق هستی باشد، نه مجموعه‌ی هستی. حال نمونه‌‌ای از بازی با کلماتشان: نمی‌گویند که همه‌‌ی موجودات عالم، ظهور یک موجود است، بلکه می‌گویند همه‌ی‌ موجودات عالم ظهور یک وجود است. موجود به چیزی گفته می‌شود که وجود داشته باشد، یعنی وجودیت داشته باشد. کلا فلاسفه‌ی اسلامی علاقه دارند که از یک طرف بگویند خدا وجود دارد، اما از یک طرف دیگر اسمش را هم موجود نگذارند. ببیند طبق تعریف وجود: درخت، حیوان، دریا و زرافه وجود دارند، پس اسمشان را می‌گذاریم موجود؛ اما در اصل خود مفهوم وجود آن شرایط لازم را ندارد، وجود ندارد و موجود محسوب نمی‌شود. بلکه مفاهیم موجود و وجود فقط مفهوم هستند، یعنی فقط دارای تعریف هستند؛ اما در اصل خودشان وجود ندارند. اگر می‌گوید که خدا وجود دارد، یعنی آن شرایط را دارد که بتوان گفت که وجود دارد که این به این معنا است که خدا موجود است. در برهان صدیقین ملاصدرا، سخن از حقیقت وجود و تمایز بین مراتب شدید و ضعیف حقیقت وجود است؛ حال آن‌که در برهان ابن‌سینا سخن از مفهوم وجود و اطلاق آن بر دو مصداق واجب و ممکن است که ممکن، زوج ترکیبی از وجود و ماهیت، و واجب، منزه و مبرای از ماهیت است. در واقع برهان ابن‌‌سینا هم ایراد دارد؛ اما ابن‌‌سینا مفهوم وجود را در نظر گرفته بود که معنا داشت؛ اما ملاصدرا از حقیقت وجود حرف می‌زند که به هیچ عنوان معنا ندارد. وجود فقط یک مفهوم است نه بیش از آن. حقیقت یک شیء یعنی وجود یک شیء، یعنی موجودیت یک شیء، حقیقت داشتن همان وجود داشتن است. اگر می‌گویم سیاره مشتری وجود دارد، یعنی سیاره مشتری وجود دارد، این به این معنا است که سیاره مشتری موجود است. حال اگر بخواهیم حقیقت وجود را تعریف کنیم، می‌گوییم: «حقیقت وجود یعنی وجود وجود» این به آن معنا است که وجود یک موجود است و این نادرست است، مگر این‌که منظورمان فقط تاکید باشد. به طور مثال گاهی بگویم سیاره مشتری وجود دارد، بگویم سیاره مشتری وجود خارجی دارد. کلمه‌ی خارجی فقط تاکید بر وجود داشتن است، اطلاعاتی اضافه بر وجود داشتن نمی‌دهد. یا برای تاکید بیشتر بگوییم حقیقت وجود سیاره‌ مشتری در کل ایرادی ندارد؛ یعنی مفهوم اضافه‌‌ای در رابطه با آن وجود ندارد؛ یعنی همان است با تاکید بیشتر بر وجودش. این نیست که یک مفهوم وجود داریم، یک تجلی وجود داریم، یا یک حقیقت وجود داریم. خیر، وجود یک مفهوم است که تعریف دارد. بقیه‌‌ی چیزها بیش از بازی با کلمات نیست. در واقع این بازی با کلمات برمی‌گردد به تصور اشتباه از علم حضوری که از ریشه غلط بود، اشتباه حقیقت وجود را هم از همان غلط برگرفته است. ملاصدرا همه‌ی موجودات را تجلی از یک حقیقت وجود می‌‌داند و تمایز بین موجودات را به تمایز شدت و ضعف حقیقت وجود نسبت می‌‌دهد. تشبیه می‌کند: مثل نور که نور است؛ اما یک‌جا مانند نور شمع ضعیف است، و یک‌جا مانند نور خورشید شدید است؛ اما هر دو نور هستند. می‌گوید که وجود هم این‌گونه است. اصولا تشبیه و مثال‌زدن برای درک بهتر موضوع خیلی مفید است. و البته تشبیه اشتباه هم در گمراه‌کردن ذهن بسیار مؤثر است. این‌که بگوییم نور، نور است از نظر مفهوم درست است؛ اما نوری که از خورشید ساطع می‌شود با نوری که از شمع ساطع می‌شود علاوه بر این‌که مقدارشان متفاوت است، دو تا نور هستند، و یکی نیستند. مفهوم نور، نور است درست؛ اما شمع یک مدل از نور است و خورشید یک مدل دیگر، و وجودشان یکی نیست. دو چیز از یک جنس هستند، اما یکی نیستند. اینکه بخواهیم همه‌ی موجودات را ظهور یک چیز تصور کنیم چیزی جز مغالطه نکردیم. و در کل ظهور و تجلی به چه معنا است؟ وجود داشتن دارای معنا است. بر طبق تعاریف سیاره مشتری وجود دارد، خورشید هم وجود دارد، سیارات هم وجود دارند و 2=1+1 می‌شود تجلی معنای وجود به چه معنا است؟ مثل این است که بگویم کلیه‌‌ی فرمول‌‌های ریاضی تجلی از یک منطق. با کدام منطق می‌شود چنین حرفی را زد؟ این یعنی ملاصدرا چون می‌خواست از موضوعات تجربی استفاده نکند و فقط به موضوعات ذهنی و انتزاعی بپردازد و تنها از آنها بتواند خدا را اثبات کند، آمد یک‌سری گزاره‌‌های بی‌معنا مانند حقیقت وجود و حرف‌‌های بی‌اعتبار مانند تجلی وجود و عبارات نامربوطی مانند مراتب شدت و ضعف وجود را در کنار هم گذاشت، اما نتوانست به اثبات خدا برسد. خدا می‌شود یک وجود ناموجودی که محیط بر موجودات است!پس برهان صدیقین ملاصدرا به طور کامل باطل است.
پاسخ اجمالی

اولا: عقل نیرو و توانایی است که همه‌ی نیروهای ادراکی انسان(حواس، تخیل، حافظه و ...) تحت اشراف و نظارت او عمل می‌کنند. البته رابطه بین عقل و حس دو سویه است؛ یعنی عقل بسیاری از حقایق را از راه حس و تجربه به ‌دست می‌آورد، و از آن‌سو حس و تجربه بدون کمک عقل، قدرت درک بسیاری از حقایق را ندارند؛ مثلا مفهوم و حقیقت علیت -که در این پرسش مطرح شد- از طریق حس و تجربه به دست نمی‌آید؛ زیرا حس و تجربه فقط توالی و پشت سر هم بودن دو چیز را می‌فهمد و مثلا مشاهده می‌کند که هر وقت کاغذ نزدیک آتش شود می‌سوزد. حس فقط توالی و پشت سر هم بودن نزدیکی کاغذ با آتش را درک می‌کند؛ اما مفهوم و حقیقت علیت را عقل می‌فهمد؛ یعنی عقل از راه این حس و تجربه می‌فهمد که آتش علت سوزاندن است؛ چنان‌که حس و تجربه حتی واقعیت‌داشتن چیزهایی که درک کرده را نمی‌فهمد؛ مثلا هنگام مشاهده درخت، حواس فقط رنگ و شکل و حجم را درک‌ می‌کند؛ اما نمی‌تواند درک ‌کند اینها واقعیت هم دارند.

در هر صورت انسان از راه عقل، بودنِ خود را به دست می‌آورد؛ و این شهود و آگاهی در واقع کانون تمام فهم‌های مختص انسان است.[1] چنان‌که بسیاری از اندیشمندان غرب در گذشته و حال به دلیل کنارگذاشتن نیروی عقل و یا عدم درک درست از جایگاه عقل، دچار سوفسطایی‌گری و شکاکیت شده‌‌اند که جامعه علمی و بشری را دچار تزلزل کرده‌اند.[2]

ثانیا: آنچه در برهان صدیقین با تحریر صدرایی مطرح است، حقیقت وجود است، نه لفظ یا معنا و مفهوم وجود؛[3] هر چند برای بیان حقیقت وجود ناگزیرند از لفظ و معنا و مفهوم وجود استفاده کنند، ولی هدف لفظ یا معنا نیست، بلکه مقصود اشاره به متن واقعیت و حقیقت است. بنابراین، تمام اشکالات مطرح‌شده ناشی از عدم دقت به این نکته است. مثلا در این پرسش آمده است که فلاسفه مغالطه می‌کنند؛ زیرا از یک‌سو می‌گویند خدا وجود دارد و از سوی دیگر می‌گویند نمی‌توان گفت که خدا موجود است. و یا این‌که می‌گویند اگر بگوییم درخت موجود است، صحیح است؛ اما اگر بگوییم وجود موجود است، غلط است.

نکته‌ای که مورد غفلت واقع شده، این است که مقصود فلاسفه از این‌که گفته‌اند خدا وجود دارد، و یا وجود وجود دارد صحیح است، ولی خدا موجود است، یا وجود موجود است صحیح نیست، این است که خدا یا وجود، در واقع متن هستی است، پس هنگامی که می‌گوییم خدا یا وجود وجود دارد، مقصود از محمول یعنی وجود دوم، حکایت‌‌گری و نمایاندن حقیقت و واقعیت است؛ یعنی کلمه‌ی «وجود» به جهت بسیط‌بودن، بهتر می‌تواند حقیقت و واقعیت را نشان دهد؛ اما کلمه‌ی «موجود» به دلیل ترکیب نمی‌تواند به خوبی وجود متن هستی را نشان دهد؛ زیرا موجود به معنای چیزی است که وجود دارد، گویا حکایت از دو چیز می‌کند؛ مانند این‌که در مورد درخت می‌گوییم درخت موجود است؛ یعنی درخت چیزی است که وجود دارد؛ یعنی ذهن در هنگام برخورد با درخت دو مفهوم از آن انتزاع می‌کند: یکی چیز خاص، یعنی درخت بودن و دیگری اصل تحقق و واقعیت داشتن.[4]

ثالثا: مقصود از تجلی در مباحث عرفانی ظهور و بروز یک حقیقت به نماد‌های مختلف است؛ مانند ظهور و بروز افکار و اندیشه‌های مختلف از عقل و ذهن انسان. به این معنا ‌که رابطه‌ی تصورات ذهنی انسان با خود انسان چگونه است؟ آیا تصورات ذهنی و افکار و خیالات را می‌توان گفت خود انسان هستند؟ در حالی که روشن است انسان را نمی‌توان همان تصورات و خیالات دانست؟

حال که تصورات انسان را نمی‌توان خود انسان دانست، آیا تصورات و خیالات انسان موجوداتی جدا از انسان هستند؟ یعنی تصورات و خیالات در ذهن را می‌توان مانند سنگ، آهن و آجرهای جمع شده در اطاق فرض کرد که وجودی جدای از اطاق دارند؟ در حالی که تصورات و خیالات ذهنی، وجود جدایی از نفس و ذهن ندارند. بنابراین، بهترین تعبیر برای بیان رابطه‌ی انسان با تصورات ذهنی، این است که گفته شود تصورات ذهنی تجلیات انسان است و ظهور و بروز نیروهای نفس انسانی است. عرفا و فلاسفه که انسان را بهترین نمونه‌ی خدا می‌دانند، بهترین تعبیر برای بیان رابطه‌ی خدا و خلق را تعبیر تجلی و ظهور می‌دانند. البته این تعبیر عرفا برگرفته از متون دینی است.[5]

در هر صورت فهم و درک دقیق و عمیق این مباحث نیاز به پیمودن مراحل علمی خاص تحت تدبیر و تربیت استاد ماهر و تمرین و ممارست در علوم فلسفی و عرفانی دارد.


[1]. ر. ک: «عقل چیست؟»، 11343.

[2]. ر. ک: «سوفسطایی و شکاکیت»، 89310؛ «مغز در خمره‏ یکی از استدلال‌ها بر شکاکیت»، 25597؛ «بدیهیات و شرایط محیطی»، 21354.

[3]. ر. ک: «تقریر برهان صدیقین»، 11908؛ «علم و عقل و دین، قرآن و علوم»، 111

[4]. ر. ک: «تمایز بین مفهوم وجود و حقیقت وجود»، 92534؛ «چگونگی انتزاع مفهوم حمل و وجود»، 106520؛ «مفهوم وجود و معقول ثانی»، 26495.

[5]. ر. ک: «معنای تجلی و جلوه کردن خداوند»، 87132؛ «وحدت وجود»، 4639.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها