جستجوی پیشرفته
بازدید
31117
آخرین بروزرسانی: 1401/10/03
 
کد سایت fa1386 کد بایگانی 162 نمایه فناى اشیا و زندگى جنیان در زمین
طبقه بندی موضوعی تفسیر|جن
اصطلاحات جن
گروه بندی اصطلاحات سرفصل‌های قرآنی
خلاصه پرسش
از چه دلایل و شواهدی می‌شود فهمید، منظور آیه‌ی 26 سوره‌ی الرحمن که می‌فرماید: «کل من علیها فان»، انس و جن هستند؟
پرسش
در تفسیر آیه‌‏ى 26 سوره‏ى الرحمن: «کل من علیها فان» از کجا فهمیده می‌شود که منظور از "من علیها" انس و جن هستند؟ یا از کجا می‌دانیم که جنیان در روى زمین زندگى می‌کنند؟ و یا انسان‏‌هاى دیگر روى کرات دیگر زندگى نمی‌کنند؟! در جاى دیگرى آمده است که منظور از «فان» نابودى مطلق نیست، بلکه نوعى تبدیل و تغییر در عالم است. این معنا با توجه به چه قرینه‌‏اى برداشت شده است؟
پاسخ اجمالی

«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ، وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»؛ (هر چه بر روى زمین است، فانى شدنی است. تنها ذات پروردگارت باقى می‌‌‏ماند، که داراى صفات جلال و جمال است).

  1. از مجموع آیات سوره‌ی الرحمن و برخى روایات کاملاً روشن است که خداوند رحمان و رحیم، در مقام شمارش نعمت‌‏هایى است که به صاحبان شعور و عقل عطا نموده است.
  2. تعبیر «ثقلان» در آیه‌‏ى 31 سوره‌‏ى الرحمن و استعمال لفظ «مَن» به جاى «ما» در آیه‌‏ى 26 همین سوره، در کنار سایر آیات این سوره، بویژه آیه‌‏ى «فباى آلاء ربکما تکذبان» و آیات 33، 15، 14، 35 و... تعیین کننده‏‌ى مراد و مخاطب آیات، خصوصاً آیه‌‏ى «کل مَن علیها...» می‌باشد؛ چرا که در قرآن ثقلان به معناى جن و انس است و «مَن» براى صاحبان عقل و اندیشه به کار می‌رود.
  3. روایت جابر بن عبداللَّه از پیامبر اکرم(ص)، صریحاً بر مخاطب بودن انسان و جن دلالت دارد و پیامبر اکرم به مردم فرمود: به هنگام قرائت آیه‌‏ى «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان»، جنیان از شما بهتر جواب می‌دهند.
  4. در خصوص زندگى جنیان بر روى زمین دلایل و شواهد فراوانى وجود دارد؛ مانند مشاهدات و رابطه‌‏هاى مستقیم افراد گوناگون، تسخیر و استفاده زمینى از جنیان توسط حضرت سلیمان(ع) و... . هم‌چنین روایات فراوانى محل زندگى آنان را در وادی‌ها و مکان‌‏هاى کم جمعیت اثبات نموده و به طور روشن، جن و نسناس را از اهل زمین می‌دانند.
  5. انعدام و نابودى مطلق موجودات عالم امکان، یا هلاکت و مرگ عالم ماده و اجسام، یا انقطاع و پایان یافتن نشئه‌‏ى دنیا و مرتفع شدن آثار و احکام آن، و یا فنا و هلاکت ذاتى و وجودى موجودات از جمله نظراتى است که مطرح شده است. هرچند به دلایل عقلى و نقلى مرگ و فناى مطلق موجودات، بویژه موجودات مجرد، امرى محال است.
  6. توجه به معنا و مفهوم فنا(نیستى، تغیر، هلاکت، اتمام و پایان، تحلیل و محو شدن، فرسودگى و تغییر صورت و خروج از انتفا...) و مراجعه‏ به آیات و روایات و شهود عرفانى و براهین عقلى، همگى دلایل و نشانه‌‏هاى تغییر و تجدد و تجرد و نو شدن و... است که هر لحظه، فنایى است و تولدى، حرکتى و سیرى، آغازى و انجامى، غروبى و طلوعى، و....
  7. فنا و نابودى اشیا و فقر موجودات و هلاکت عالم امکان جز با وجود و فیض و احسان آن ذات بی‌نهایت و وجه جلیل و کریم او جبران نپذیرد و بروز و ظهور اسم «مفنى و ممیت» و «منشی‏ء و محیى» به غیر از مرگ و تولد در هستى تحقق نیابد.
  8. آیات «یسئله من فى السموات...، کل یوم هو فى شأن» و ... که در همین سوره‏‌ى الرحمن است و دیگر آیات الاهى؛ مانند «بل هم فى لبس من خلق جدید». و «ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مّر السحاب» و...، از جمله شواهد و مؤیدات برداشت مذکور در پرسش هستند.
پاسخ تفصیلی

«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ، وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»؛[1] هر چه بر روى زمین است، فانى شدنی است. تنها ذات پروردگارت باقى می‌‌‏ماند که داراى صفات جلال و جمال است.

پرسشی را که در رابطه با این آیه مطرح شده است، در سه بخش پى می‌گیریم:

بخش اول: در این بخش دلایل و شواهدى که بیانگر مراد و منظور آیه‌‏ى شریفه از عبارت «من علیها»، و نیز مطالبى در مورد زندگى جنیان در روى زمین عرضه می‌‏گردد.

بخش دوم: این بخش عهده‌‏دار بیان معناى لغوى فنا و برخى تفاسیر و نظرات پیرامون آیه‌‏ى 26 سوره‌‏ى الرحمن خواهد بود.

بخش سوم: شواهد مربوط به تفسیر و برداشت مذکور در سؤال (اثبات تجدد و تغیر عالم)، در این قسمت مطرح می‌‏گردد.

بخش اول مراد آیه از «من علیها»

در خصوص این‌که چه کسانى بر روى زمین زندگى می‌کنند و این صاحبان شعور و عقل چه افرادى هستند، آراى مختلفى از سوى مفسران قرآن کریم ارائه گردیده است، لکن از مجموع آیات سوره‌‏ى الرحمن، بویژه آیه‌‏ى «فباى آلاء ربکما تکذبان»؛ (پس کدام یک از نعمت‏‌هاى پروردگارتان را منکرید) و آیات: 14 و 15 که فرمود: «خلق الانسان من صلصال کالفخار و خلق الجانّ من مارج من نار»، و نیز آیه‌‏ى 31 «سنفرغ لکم ایّه الثقلان» که در آن سخن از «ثقلان» (دو گروه ثقیل و سنگین) به میان می‌‏آید و در تعبیر قرآن کریم، «ثقلین» به جن و انس گفته می‌‏شود،[2] و همین‌طور آیات 33، 35 و... به روشنى به دست می‌‏آید که پروردگار رحمان و رحیم، روى سخن با انسان و جن دارد و در مقام تذکر نعمت‌‏هاى مربوط به آنان است. و از همین‌رو فرمود: «کل من علیها...» و نفرمود: «کل ما علیها»؛ زیرا که اسم «مَنْ» بیانگر صاحبان اندیشه و عقل است و کلمه‌‏ى «ما» از تحمل چنین پیامى عاجز است.

افزون بر آنچه گفته شد، کلامى که جابر بن عبداللَّه درباره‌‏ى سوره‌ی الرحمن از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند، کاملاً بر این‌که مخاطبان آیات سوره‌‏ى الرحمن، بویژه آیه‌‏ى «فباى آلاء ربّکما تکذبان»، انس و جان هستند، شاهد روشنى بر این مطلب است.[3]

از این‌رو اکثر مفسران تصریح نموده‌‏‌اند که مراد از «من علیها» انس و جن هستند.[4] و این‌که بر اساس چه دلیل و شاهدى جنیان در روى زمین زندگى می‌‏کنند، سخن و مستند فراوان است، ولى براى نمونه به برخى می‌‏توان اشاره نمود:

  1. مشاهدات و رابطه‏‌هاى مستقیم افراد مختلف و فراوان با جنیان.
  2. به تسخیر درآمدن جن براى حضرت سلیمان(نمل، 17) و آوردن تخت بلقیس براى ایشان(نمل، 38 و 39) و کار کردن برخى از جن در پیش روى او(سباء، 12) و بنّایى و غوّاصى بعضى از شیاطین(ص، 27) - و شیطان از جنّ است[5] - و گوش دادن به وحى و کلام اللَّه مجید(جن، 1؛ احقاف، 32 ،31 ،29 و...)... .
  3. وجود روایات فراوان و روشن که زندگى جنیان را در روى زمین و وادی‌‏ها و مکان‌‏هاى کم جمعیت اثبات نموده و جنیان را از اهل زمین می‌‏شمارد. از آن جمله: روایت مفصّلى است که امام باقر(ع) از امام على(ع) در خصوص مخلوقات زمینى قبل از حضرت آدم(ع) نقل می‌‏فرماید و در بخشى از آن آمده است: «... فلما کان من خلق اللَّه ان یخلق آدم... ثم قال للملائکة: انظروا إلى اهل الارض من خلقى من الجّن و النسناس هل ترضون اعمالهم و طاعتهم لى...»،[6] که صریحاً جن و نسناس را از اهل زمین شمرده است. و روایات دیگر به طور صریح و روشن بر سکونت جنیان در وادی‌‏هاى مخصوص به آنان دلالت می‌‏نمایند.[7]

گفتنی است که آیه‌‏ى شریفه نفیاً و اثباتاً دلالتى بر زندگى انسان‌‏ها و یا سایر موجودات بر روى کُرات دیگر ندارد،[8] اگرچه هلاک و فنا، سایه گستر تمام موجودات عالم امکان خواهد بود.

بخش دوم معناى آیه

«فنا» در لغت به معانى گوناگونى آمده است؛ مانند از بین رفتن، نیستى، تباهى، هلاکت، اتمام، قطع، تحلیل، پایان، مرگ، محو شدن، زودگذر، فرسوده، سالخوره، تغییر، به صورت دیگر در آمدن، خروج شی‏ء از صفتى که با آن صفت قابل انتفاع و استفاده باشد.[9]

در تفسیر و مراد آیه‌‏ى شریفه‌‏ى «کل من علیها فان»، اقوال متفاوتى ارائه شد که پرداختن به آنها و نقد و بررسى هر کدام مجال فراوانى را مى‏طلبد، ولى به منظور پاسخ به بخش پایانى پرسش، ذکر برخى از آنان لازم است.

الف) آیه خبر از انعدام و نابودى مطلق همه‌‏ى موجوادت (اعم از اجسام و موجودات زنده) بویژه انسان و جنّ می‌‏دهد، چه در روى زمین زندگى کنند و چه در کرات دیگر و آسمان‌‏ها و دلالتى بر انحصار زندگى به کره‌‏ى زمین نیز ندارد. شواهد قرآنى و روایى فراوانى براى این نظر وجود دارد، مانند آیات:

«کل نفس ذائقة الموت»؛ هر نفس (و روحى) چشنده‌‏ى مرگ است.[10]، «هو الاول و الاخر»؛ [او، اوّل است (در وجود) و آخر است (در وجود)].[11] «کل شی‏ء هالک الاّ وجهه»؛ (هر چیزى فانى است، مگر وجه او).[12] «و هو الذى یبدأ الخلق ثم یعیده»؛ (و او است که آفرینش را آغاز می‌‏کند، سپس باز می‌‏گرداند آن‌را).[13]  «کما بدأنا اوّل خلق نعیده»؛ (همان‌گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دو باره آن‌را باز می‌‏گردانیم).[14]

و روایاتى نظیر: عن الصادق(ع): «انه سئل عن المیت یبلى جسده؟ قال: نعم، حتى لایبقى لحم و لاعظم الاّ طینته التى خلق منها فانها لاتبلى بل تبقى فى القبر...».

مرحوم طبرسى در الاحتجاج در ضمن سؤالاتى که زندیق از امام صادق(ع) نمود، آورده است: امام(ع) در پاسخ زندیق که پرسید: آیا روح بعد از خروج از قالب خود متلاشى می‌‏گردد یا باقى است، فرمود: «بل هو باقٍ إلى وقت یوم ینفخ فى الصور، و عند ذلک تبطل الاشیاء و تفنى...»؛ بلکه او تا هنگام روزى که در صور دمیده می‌‏شود، باقى است، پس در آن هنگام اشیا باطل می‌‏شوند و فانى می‌‏گردند... .[15]

حضرت على(ع) می‌‏فرماید: «هو المفنى لها بعد وجودها حتى یصیر موجودها کمفقودها و لیس فناء الدنیا بعد ابتداعها بأعجب من إنشائها و اختراعها»؛ او است نابود کننده‌ اشیا بعد از وجود آنها، تا این‌که موجود آنان مانند مفقودشان می‌‏گردد. (گویا موجودى نبود).[16]

ب) مراد از فنا در آیه‌‏ى مذکور (و هلاک در آیه‌‏ى 88 سوره‏‌ى قصص که می‌‏فرماید: کل شى‏ء هالک الا وجهه)، مرگ (بدن) و خروج از انتفا است.[17] هر چند این آیات شامل ارواح و موجودات مجرد نمی‌‏شود، اگر هم بشود، از این حکم (فنا و مرگ) خارج خواهد بود؛ زیرا که دلایل عقلى و نقلى بیانگر بقاى ارواح و... و آنچه نزد خدا است، می‌‏باشند.[18] افزون بر آن، «موجود» هرگز معدوم نخواهد شد و براهین فلسفى و ادله‌‏ى نقلى بیانگر این ادعا است.

ج) آیه بیانگر انقطاع و پایان یافتن نشئه‌‏ى دنیا و مرتفع شدن آثار و احکام آن است که با فنا و نابودى ساکنان صاحب شعور آن تحقق می‌‏پذیرد، و به دنبال این فنا و غروب، طلوع نشئه‌‏ى آخرت و انتقال از دنیا به عقبى انجام می‌‏پذیرد. و واژه‌‏ى «فانٍ» ظهور در آینده دارد، به این معنا که پایان عمر دنیا و هر کس در آن است، در آینده خواهد بود.[19]

از این‌روى، حقیقت این فنا، انتقال از دنیا به آخرت است و رجوع به خداوند، همان‌گونه که در بسیارى از آیات، فنا به انتقال مذکور تفسیر شده است.[20]

د) در آیه‏ى شریفه، «فنا» که به صورت مشتقِ «فانٍ» استعمال شده است، به معناى آنچه که در آینده فانى خواهد شد، نیست؛ زیرا بیقین اطلاق لفظ مشتقِ «فانٍ» بر موجوداتى که بعداً از بین خواهند رفت، مجاز خواهد بود و آنچه محل اختلاف و گفت‌وگوى اندیشمندان علم اصول واقع شده، در خصوص استعمال مشتق در مواردى است که در گذشته متلبس به یک صفت و مبدئى بوده و الآن فاقد آن صفت‌اند، مثل این‌که فردى در گذشته پزشک بود و اکنون همه‌‏ى دانش خود را فراموش نمود و از تخصص پزشکى بهره‏‌اى ندارد. آیا حقیقتاً به چنین کسى می‌‏توان پزشک اطلاق نمود؟ ولى به انسانى که در آینده پزشک خواهد شد، به طور مسلم، اطلاق پزشک مجاز و غیر واقعى است.[21]

بدین سبب، معناى حقیقى آیه، هم‌افق با معناى آیه‌‏ى «کل شیء هالک الا وجهه»[22] خواهد بود، بدین گونه که: «هر کس بر روى زمین است، (اکنون و بالفعل) فانى و هالک و نابود است.

به دیگر سخن، موجودات زمینى که داراى شعور و عقل هستند؛ چون ممکن الوجود و نیازمند به خالق و هستی‌بخش‌اند، در حد ذات خویش، فانى و هالک هستند و مرگ و فناى عمومى بر آنان سایه افکنده است.[23] و این نقیصه و نیاز و سیه‌رویى هرگز از آنها جدا نمی‌گردد.

از این منظر است که محمود شبسترى با الهام از حدیث: «الفقر سواد الوجه فى الدارَیْن»،[24] سروده است:

سیه رویى ز ممکن در دو عالم                                     جدا هرگز نشد و اللَّه اعلم[25]

البته این‌گونه فنا و هلاکت، اختصاص به موجودات با شعور زمینى(انسان و جن) ندارد، بلکه غیر از پروردگارِ و اولیاى خاص او را شامل می‌‏گردد.

چنان‌که در آیات متعددى از این فنا و هلاک خبر داده شده است: «کل شیء هالک الا وجهه».[26] یا «و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الاّ من شاء اللَّه...»؛ [27]و در صور (اسرافیل) دمیده می‌‏شود، پس هر کس در آسمان‌‏ها و زمین است، مدهوش شوند جز کسى که خدا(بقاى او را) خواهد.

ذکر این نکته ضرورى خواهد بود که تفاسیر و برداشت‌‏هاى متفاوت دیگرى با رویکردهاى مختلف پیرامون آیه‏‌ى مورد بحث مطرح گردیده است که از پرداختن به آنان خوددارى می‌گردد.[28]

بخش سوم دلایل و شواهد

با نگاهى به مطالب پیشین، می‌‏توان گفت مراد از فنا، فناى مطلق نیست و آیه‌‏ى کریمه بیانگر مبدأ و منتهاى حرکت و سیر تکاملى موجودات، بویژه انسان است و آیه‏‌ى شریفه در مقام بیان فناى تمام موجودات از هویات جزئى خود و خروج و عود به سوى خداوند و رجوع تمامى فرع‏‌ها به سوى اصل و طلوع شمس عالم بقا از مغرب عالم فنا و صعود از درجه و مرتبه‏‌ى عالم ماده به عالم تجرّد است.

این حرکت و سیر، ولادت و شکفتن، طلوع و وصول، انکشاف و اشتداد، ظهور و بروز و تکامل و ترقى و تجلى حق... جز با شکستن تعینات و تقیدات و متلاشى شدن حدود و قیود و توجه از نقص به کمال و عود به فطرت اصلى و رها نمودن و تخریب و فناى عالم ماده و نشئه‌‏ى دنیا و زوال آنچه بر روى آن است (کل من علیها فان)، میسر نخواهد بود.[29]

مشاهده‌‏ى توجه سافل به عالى، رجوع فرع به اصل، بازگشت صورت به حقیقت و معلول به علت بر کسى که قلب او منوّر به یقین گشته، کارى دشوار نیست و درک تبدل و تغیّر اجزاى عالم بر او گران نخواهد آمد و فهم معناى «فصعق من فى السموات والارض...»،[30] آسان خواهد شد.[31]

رسیدن نفس به طبیعت و جبلّت اصلى خویش و انتقال از عالم دنیا به عالم آخرت و مجذوب حق گردیدن و دخول در عالم ارواح و اجتناب از دار ظلمت‌‏ها و حجاب‌‏هاى جسمانى و قرار گرفتن در جوار حق و تشرف به مقام عندیت: «... فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر»[32] و خلاصى از حبس و رهایى از زندان و دخول در عالم نور، همان تبدل و تغیر ذاتى(حرکت جوهرى ذاتى) است که پروردگار مهربان، بهره‌‏ى بندگان خویش نموده و مرتبه‌‏اى از آن‌را نیز در نهاد دیگر موجودات طبیعى به ودیعه گذاشته است.

مقام ماده و حرکت، مقام حدوث و مرگ و دثور و فنا و ترک و تجدد و انقضا است؛ از این‌رو فرمود: «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». وجه او که طهارت و نورانیت محض، ثبات و دوام و جلال و جمال و... است، باقى و فنا ناپذیر است:

 گرچه آن وصلت، بقا اندر بقاست                 لیک در اول فنا اندر فنا است[33]

بدین سبب است که فنا را تولد نامند و تولد، با مرگ و فناى مرحله‌‏ى پیشین تحقق یابد و اگر کسى این شهد را نچشد، بایست که دل به سخن انبیا و اولیاى الاهى سپارد و کلامشان را تصدیق نماید. هرچند که منکشف به قرآن و مشاهد به شمس عرفان و محقَّق به برهان شده باشد:

«کما بدأنا اول خلق نعیده وعداً علینا انا کنّا فاعلین».[34] و «بل هم فى لبس من خلق جدید».[35] و «ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمّر مّر السحاب»؛[36] (کوه‌‏ها را می‌‏بینى و می‌‏پندارى که آنها بی‌حرکت‌اند و حال آن‌که آنها ابر آسا در حرکت‌اند».

 و خداوند غایت این حرکات و تحولات (از دست دادن[37] مرحله‌‏اى براى دست یافتن به مرحله‌‏اى بالاتر) است:[38]

از جمادى مردم و نامى شدم

وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانى و آدم شدم

پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم

حمله‏اى دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک بال و پر

وز ملک پرّان شوم

آنچه اندر و هم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم انّا الیه راجعون[39]

به بیانى دیگر، آغاز انسان و اصل ماده‏‌ى ناسوتى آن در تکوینیات، از جمادى مُرد و نباتى شد و اگر در مقام جمادى واقف می‌‏شد به مرحله‌‏ى کمال نباتى نمی‌‏رسید و نیز در نباتى واقف نشد و به حیوانى رسید، و در حیوانى متوقف نگردید، به انسانى رسید.

در انسانى نیز مقامات و درجات بی‌شمار است و در هر حد و مقامى که توقف نکند، مقام بالاتر عایدش می‌شود و از حضیض نقص به اوج کمال می‌‏رسد و از مُردن در مرتبه‌‏ى نقص، کم نشود بلکه زیاد گردد.

غرض این‌که اگر هر ناقصى از نقص و محدودیت خود نمیرد، به حیات کامل نمی‌‏رسد. در هیچ مقامى توقف نباید نمود تا بِه از آن‌که هست شود؛ زیرا اگر قابل، در قابلیت تام باشد، مُعطى کمال و مُخرج نفوس از قوه به فعل، در فاعلیت تام است و بُخل و امساک در آن‌جا راه ندارد:

                هر چه در این راه نشانت دهند       گر نستانى بِه از آنت دهند

دانه‏‌ها و نطفه‌‏ها اگر از حدّ خود نمیرند، به فعلیت نمی‌‏رسند و اگر سفر نکنند، پخته نمی‌‏شوند: «و بسیار سفر باید، تا پخته شود خامى». چه سیر و سفر صورى، که تکامل جسمانى است و چه معنوى که تکامل انسانى و سیر روحى است.

از این‌رو است که طلوع خورشید ارواح مجرد کلى و شمس ارواح مقید به بدن‌‏هاى جزئى از مغرب عالم ماده تحقق می‌‏یابد و به پروردگار مشارق و مغارب توجه می‌‏نماید و تعیّن‏ها و نشئه‏‌ى اجساد و مواد، مضمحل می‌‏گردد.

پس این توجه جبّلى و فطرى به کمال مطلق و سیر و عروج موجودات به طرف مبدأ اعلى به حکم «الا إلى الله تصیر الامور».[40] و «إلى اللَّه ترجع الامور»[41] که بر اساس نظام ربانى و احسن ربوبى است، بر هیچ آشناى با آیات الاهى و نصوص دینى مخفى نیست و هر کس که قلبش به نور یقین روشن گردید، تبدل و تغیّر در عالم را مشاهده می‌‏نماید. چنان‌که خداوند قیوم، بعد از بیان فناى اشیا در سوره‌ی الرحمن(کل من علیها فان) و... فرمود: «یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شأن»؛[42] (او را می‌‏طلبد هر کس در آسمان‌‏ها و زمین است، او هر روز در شأن و کارى است)؛ زیرا که فنا و نابودى اشیا و فقر موجودات و هلاکت عالم امکان، جز با جود و فیض و احسان آن ثابت باقى و وجه جلیل و کریم جبران نگردد. در هر آنى از آنات، ظهور و بروز اسم «المفنى الممیت» و «المنشیء المحیى» در جهان سیّال و جارى تحقق می‌‏یابد و شراشر عالم مانند آب جارى و سیال در حرکت است و عکس خورشید که در این آب برقرار و ثابت است، به منزله‏‌ى وجه اللَّه است: «و یبقى وجه ربک...».

و هر لحظه جوهر و ذات اشیا در تجدد و تبدل‌اند و با زبان حال و قال و استعداد و با دست نیاز و چشم امید به سوى آن صاحب شأن و مهر و لطف در حرکت‌اند و درخواست حاجت (در تمام شئون) به سوى او می‌‏برند و به ذیل جود و غناى او چنگ می‌‏زنند: «انتم الفقراء الى اللَّه و اللَّه هو الغنى».[43]

و او است که در هر لحظه در خلق جدید است و مشغول به شأنى از شئون(کل یوم هو فى شأن) هرچند که: «لایشغله شأن عن شأن».

آفرینش جهان هستى تنها در ابتداى نشئه‌‏ى دنیا، صورت نپذیرفته، بلکه هر لحظه خلقتى است و آغازى. از همین‌رو است که برخى از اندیشمندان بزرگ اسلام و تشیع با یارى گرفتن از قرآن: «کل من علیها فان، یسئله من فى السموات و الارض، کل یوم هو فى شأن و...»، و استمداد از شهود عرفان و پیروى از برهان چنین استفاده و برداشتى نموده و حرکت و تبدل جوهرى و ذاتى اشیا را اثبات نموده‌‏اند.

 


[1]. الرحمن، 25، 26.

[2]. مطهرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، تفسیر سوره‌ی الرحمن، ص 47.

[3]. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 103، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 18، ص 78، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[4]. ر. ک: تفاسیر المیزان، صافى، مجمع البیان، تفسیر نمونه، و ...، ذیل آیه 25 سوره الرحمن.

[5]. ر. ک: نمایه‌‏هاى: «شیطان، فرشته یا جن» 100؛ «قدرت و توانایى شیطان و جن»، 138؛ «میزان توانایی شیطان در قدرت‌های انسانی»، 74790.

[6]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الانبیاء علیهم السلام، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 39، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.

[7]. ر. ک: بحارالانوار، ج 18، ص 93 - 91،87،81 - 76 ؛ ج 39، ص 169، 175 ، 176 و... .

[8]. البته این‌که آیا جنّ موجودى مادّى است و یا مجرد(به تجرد برزخى و مثالى) که اگر مجرد باشد، مکان و... نخواهد داشت، هرچند به صورت‌‏هاى گوناگون تمثل پیدا نماید، نیازمند بررسى جداگانه‌‏اى است.

[9]. ر. ک: کتب لغت؛ مانند مقاییس اللغة، لسان العرب، المنجد، قاموس قرآن، و... و تفاسیر قرآن.

[10]. آل عمران، 185؛ انبیاء، 35؛ عنکبوت، 57.

[11]. حدید، 3.

[12]. قصص، 88.

[13]. روم، 27.

[14]. انبیا، 104.

[15]. ر. ک: شبر، سید عبد الله‏، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص 98 – 99، قم، أنوار الهدی‏، قم، چاپ دوم، 1424ق؛ مجلسی، محمدباقر، حق الیقین، ص 418 – 419، تهران، انتشارات اسلامیه‏، بی‌تا.

[16]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 275، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[17]. حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص 98.

[18]. ر. ک: دخان، 93؛ آل عمران، 169 و 170 و 185؛ نحل، 96؛ اسفار، ج 8، ص 380 به بعد؛ اسفار، ج 9، ص 237 به بعد و 279؛ مفاتیح الغیب، ج 2، ص 623 - 640؛ معارف قرآن، ج 1 - 3، ص 445، و... .

[19]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 101؛ ر. ک: ملا صدرا، اسفار اربعه، ج 9، ص 282 ، 279 ، 266. بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.

[20]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 101 - 102.

[21]. ر. ک: جوادى آملى، عبداللَّه، معاد در قرآن، ج 4، ص 194، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1380ش.

[22]. قصص، 88.

[23] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 90 – 91؛ محقق سبزواری‏، شرح الاسماء الحسنی‏، محقق: نجفقلی حبیبی، ص 207، 254، 720، تهران، دانشگاه تهران‏، چاپ اول، 1372ش؛ معاد در قرآن، ج 4، ص 194.

[24]. فقر، سیاهى وجه است در دو عالم (دنیا و آخرت). ر. ک: ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق، مصحح، عراقی، مجتبی، ج 1، ص 40، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.

[25]. شبسترى، محمود، گلشن راز، بیت 126.

[26]. قصص، 88.

[27]. زمر، 68.

[28]. ر. ک: شرح الاسماء الحسنی، ص 720 ، 364 ، 296 ، 253 ،241 و ... ؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص 410، 574، 580؛ طباطبائی، سید محمد حسین، الرسائل التوحیدیه، ص 129؛ جوادی آملی، عبد الله، تحریر تمهید القواعد، ص 374، 770 - 778؛ کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 426؛ طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، ص 99؛ و... .

[29]. ر. ک: اسفار اربعه، ج 9، ص 281 - 266.

[30]. زمر، 68.

[31]. ر. ک: ملا صدرا، شواهد الربوبیة، تصحیح، تعلیق، آشتیانی، سید جلال الدین، ص 298 – 299، مشهد، المرکز جامعی للنشر، چاپ دوم، 1360ش.

[32]. قمر، 55.

[33]. مولوى، مثنوى معنوى.

[34]. انبیاء، 104.

[35]. ق، 15.

[36]. نمل، 88، ترجمه، فولادوند، محمد مهدى.

[37]. اگرچه تعبیر از دست دادن، تعبیرى نارسا و غیرصحیح است و بنابر حرکت جوهرى، هیچ موجودى چیزى را از دست نمی‌‏دهد و تمام کمالات مرحله‌‏ى پیشین را دارد.

[38]. ر. ک: اسفار اربعه، ج 3، ص 110 به بعد؛ ج 9، ص 266 ، 279 ، 280؛ شواهد الربوبیة، ج 1، ص 298 - 299.

[39]. مثنوى معنوى.

[40]. الرحمن، 29.

[41]. شورى، 53.

[42]. ر. ک: شرح الاسماء الحسنی، ص 260 - 261 ؛ اسفار اربعه، ج 3، ص 113 - 108.

[43]. فاطر، 15؛ ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 102.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها