جستجوی پیشرفته
بازدید
20731
آخرین بروزرسانی: 1399/05/01
خلاصه پرسش
تاریخ و خاستگاه فکرى بهائیت به چه زمانی بر می‌گردد؟
پرسش
در مورد بهائیت و تاریخ آنها توضیح بدهید.
پاسخ اجمالی

مؤسس فرقه‏ى بهائیت، میرزا حسینعلى نورى بود که بعد از ظهور و غوغاى على محمد باب، به وسیله‏ى تبلیغ ملاحسین بشرویه‏اى به باب گروید و به ادعاهاى او ایمان آورد و بعد از مرگ باب و سرپیچى از اطاعت برادرش "یحیى صبح ازل" که به جانشینى باب برگزیده شده بود، مدعى گردید که او همان کسى است که باب وعده‏ى ظهورش را داده بود.«من یظهره اللَّه» این‌گونه ادعاها هر روز بیشتر می‌شد، تا این‌که با ادعاى رسالت و حلول خدا در او (تجسد و تجسم خدا در او) پایان پذیرفت.

حسینعلى نورى در سال 1269 هـ.ق به بغداد تبعید شد و تا سال 1279 هـ.ق ، در همان‌جا بود تا این‌که دولت عثمانى او و پیروانش را به "عکا" کوچ داد. بعد از مرگ وى به سال 1310 هـ.ق ، فرزندش "عباس افندى" ملقب به "عبدالبهاء" به منظور ترویج بهائیت کوشش‏هایى نمود و توانست حمایت‏هاى دولت انگلستان را بیش از پیش به خود معطوف سازد. بعد از او، شوقى افندى فرزند دختر عبدالبهاء در سال 1921 م، زعامت بهائیان را بر عهده گرفت و در پرتو حمایت‏هاى اسرائیل به فعالیتش ادامه داد. او به سال 1957 م، از دنیا رفت و مسئولیت رهبرى بهائیان بر عهده‏ى یک گروه 9 نفرى به نام "بیت العدل" قرار گرفت که مرکز آن در حیفاى فلسطین اشغالی است.

بهائیت اگرچه از نظر سیاسى زاییده‏ى استعمار است. یا با نگاه خوش‌بینانه، هم‌نواى با سیاست‏هاى استعمارى و برخوردار از حمایت‏هاى بی‌دریغ آنان است، امّا از جنبه‏ى فکرى و خاستگاه تاریخی‌اش به فرقه‌‏ى "شیخیه" بر می‌گردد؛ زیرا که بهائیه زاییده‏ى بابیه است و بابیه، زاییده‏ى کشفیه، و کشفیه زاییده‏ى شیخیه. شیخیه معتقد به "رکن رابع" بودند و همین عقیده و دیگر عقایدى که در سخنان "سید کاظم رشتى" ابراز می‌‏شد، زمینه شد تا على محمد باب ادعا کند که او "باب امام زمان" است و میرزا حسینعلى هم با قبول ادعاهاى باب، با اعلام "نسخ شریعت" به ادعاهاى تازه‏اى دست یازید که براى آگاهى از آنها می‌توان به پاسخ تفصیلى مراجعه نمود.

پاسخ تفصیلی

بهائیت فرقه‏اى است که میرزا حسینعلى نورى مؤسس آن بود. او فرزند میرزا عباس نورى است و در سال 1233 هـ.ق در تهران متولد شد. خاندان او از دهکده‏ى کوهستانى کوچکى به نام "تاکر" از نور مازندران بودند، او بعد از تحصیلات مقدماتى، مانند پدرش که در دستگاه "امام وردى میرزا" از قاجاریه، سمت منشی‌گرى داشت، به خدمت دیوان درآمد و مانند شوهر خواهرش هم منشى قنسول روس بود، با ساز و کارهاى ایجاد ارتباط با سفارت خانه‏ها هم آشنایى پیدا کرد.[1]

با ظهور و غوغاى "على محمد باب"، او و برادر ناتنی‌‏اش (یحیى صبح ازل) و تنى چند از خاندانش به باب پیوستند و آن گاه که باب به دستور میرزا تقى خان امیر کبیر در تبریز اعدام شد، یحیى صبح ازل که 13 سال از برادرش کوچک تر بود به جانشینى باب برگزیده شد. البته میرزا حسینعلى هم طبق مصالحى تسلیم وى گردید، اما پس از مدتى از اطاعتش سرپیچى نمود[2]. نخست ادعاى "مهدویت" کرد و مدعى شد که او همان کسى است که باب وعده‏ى ظهورش را داده است.[3] و با گذشت زمان بر ادعاهایش می‌افزود. از ادعاى "رجعت حسینى" و "رجعت مسیحى" گرفته تا ادعاى "رسالت و شارعیت" و در نهایت، ادعاى "حلول خدا در او" با تجسد و تجسم خداوند، و دعواى "انا الهیکل الاعلى"، که در ادامه به برخى از آنها اشاره خواهد شد.

در سال 1269 هـ.ق ، حکومت وقت در اثر فشار مردم و رهبران دینى مجبور شد که این گروه را به بغداد تبعید کند. بغدادى که در آن زمان در تحت سیطره‏ى دولت عثمانى بود. دولت عثمانى در سال 1279 هـ.ق آنها را نخست به "استانبول" و سپس به "ادرنه" کوچ داد، در همین زمان‏ها بود که بین دو برادر رقابت بر سر رهبرى بر "بابی‌‏ها" به اوج خود رسید؛ از این‌رو دولت عثمانى آنها را به دادگاه کشاند و دادگاه هم دستور داد که هر یک از برادران با گروه پیرو خود به نقطه‏اى که دور از هم باشد، فرستاده شوند و "یحیى صبح ازل" به همراه یارانش به "قبرس" و حسینعلى و پیروانش در "عکا" که در سرزمین فلسطین اشغالی است، اسکان داده شدند.

میرزا حسینعلى در عکا به زندگى خود ادامه داد و در سال 1310 هـ.ق در اثر مریضى از دنیا رفت و در همان‌جا به خاک سپرده شد، بعدها پسرش "عباس افندى" که "عبدالبهاء" لقب گرفت، براى ترویج بهائیت کوشش‏هاى فراوانى نمود و در سال 1911 م، به اروپا مسافرت نمود و توانست روابط ویژه‏اى با انگلستان و امریکا برقرار نماید.

بعد از سقوط عثمانى در جنگ جهانى اوّل، عبدالبهاء که در حیفا زندگى می‌کرد، مورد حمایت انگلستان قرار گرفت و به خاطر خدمات شایانش، بالاترین نشان خدمت‌گذارى به انگلستان را، بعد از جنگ دریافت کرد.[4] او خود در نوشته‏هایش سایه‌‏ى امپراطور اعظم انگلستان جرج پنجم را بر سر اقلیم عربى فلسطین مستدام می‌‏طلبد.[5]

در سال 1921 م، شوقى افندى، نوه‌ی دخترى[6] میرزا حسینعلى پس از مرگ عبدالبهاء، زعامت و رهبرى بهائیان را بر عهده گرفت. او بعد از تشکیل دولت اسرائیل با رئیس آن، دیدار کرد و مراتب دوستى بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل و آمال و ادعیه‏‌ی آنان‌را براى ترقى و سعادت اسرائیل اظهار داشت[7] و در پیام نوروزى خود به بهائیان در سال 1329 هـ.ق، تحقق دولت اسرائیل را مصداق وعده‏‌ی الاهى دانست.

بعد از مرگ شوقى افندى در سال 1957 م، در ظاهر یک گروه 9 نفرى، موسوم به بیت العدل، که مرکز آن در حیفاى فلسطین اشغالی است، مسئولیت اداره‏‌ی بهائیان را بر عهده گرفت.[8]

رویکرد سیاسى بهائیت

از مطالب گذشته اجمالاً با رویکرد سیاسى عباس افندى و شوقى افندى، آشنا شدیم و آنچه در این‌جا لازم است بدان اشاره کنیم؛ این است که چنین رویکردى اختصاص به این دو شخص نداشت، بلکه ریشه در موضع‌گیرى مؤسس این فرقه دارد، به عنوان نمونه گزارش تاریخى ذیل خواندنى است:[9]

در شوال 1268 هـ.ق دو تن از بابی‌‏ها به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و بعد از آن عده‌‏اى از آنان دستگیر و اعدام شدند و در پى دستگیرى میرزا حسینعلى برآمدند، چون از نظر حکومت مرکزى شواهد و قراینى بر نقش میرزا حسینعلى در طراحى سوء قصد به جان شاه وجود داشت.

گزارشات تاریخى از این حکایت دارد که او براى در امان ماندن از دستگیرى، در مقرّ تابستانى سفارت روس به سر می‌برد و سفیر روس از صدر اعظم خواسته بود که در حفظ و حراست از میرزا حسینعلى کوتاهى نورزد و آن‌گاه که به بغداد تبعید شد، نامه‏‌اى به سفیر روس نگاشت و از وى و دولت روس به جهت این حمایت قدردانى کرد. البته سال‏ها بعد هم در لوحى خطاب به نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک اشاره کرده و از دولت روس تشکر نمود.[10]

در بغداد نیز کنسول دولت انگلستان با ایشان دیدار کرد و حمایت دولت انگلستان را به ایشان پیشنهاد نمود.[11]

از نکات جالب توجه این است که والى بغداد هم از طرف دولت عثمانى به ایشان مقررى می‌‏داد.[12]

زمانى که بهائیت از دامن روس به دامن انگلیس افتاد، سرکنسول سفارت روس Dalgorouki که زحمات دولت متبوع خود را بر باد رفته می‌‏دید، به خشم آمد و همۀ اقداماتى را که در پدید آمدن فرقه بابى و بهائى نموده بود، بر ملا ساخت؛[13] لذا این احتمال در ذهن تقویت می‌‏شود که بهائیت یا زاییدۀ استعمار است و یا هم‌نوا با سیاست‏هاى استعمارى. به هر حال بهائیت، حدوث و بقایش را مدیون استعمار است.

خاستگاه اعتقادى بهائیت

چنان‌که روشن گردید بهائیت زاییده‏ى بابیت بود، اما این‌که بابیت از چه فرقه‏اى نشأت گرفته است، باید گفت: بابیه زاییده‏ى "کشفیه" و کشفیه زاییده‏ى شیخیه است. مؤسس شیخیه، شیخ "احمد احسائى"، بود که در سال 1160 هـ ق متولد شد و مسلک اخبارى داشت و به جهت اعتقاداتش، مورد تکفیر علما قرار گرفت.[14] مثلاً او معتقد بود:

  1. ائمه، علل اربعه عالم هستند.
  2. اصول دین چهار تا است. (معرفت خداوند، معرفت انبیا، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع؛ که رکن رابع، شیوخ و بزرگان شیخیه‌اند).
  3. قرآن کلام نبى است.
  4. خدا با انبیا، شی‌ء واحدى هستند.
  5. شیوخ و بزرگان شیخیه رکن رابع‌اند.
  6. امام عصر به دلیل ترس به عالم حور قلیایى گریخته است.
  7. عدل، اصلى از اصول شیعه نیست. و... .

حمله‌ی‌ او به خلفا در یکى از کتاب‏هایش، موجب شد که کربلا مورد حمله قرار گیرد و اهالى آن‌جا کشته شوند. البته در این میان فقط خانه‏ى "سید کاظم رشتى" که از شاگردان شیخ احمد بود، در امان ماند. به هر حال مدتى بعد، او به حجاز رفت و با آن‌که حجاز در آن موقع تحت سیطره‏ى حکومت عثمانى قرار داشت، مورد حمایت و احترام حکّام آن‌جا قرار گرفت.

او به سال 1241 هـ.ق در سن حدود هشتاد سالگى از دنیا رفت و بعد از او سید کاظم رشتى به ترویج افکارش پرداخت، و فرقه‌ی "کشفیه" را تأسیس نمود.

سید کاظم رشتى در سال 1212 هـ.ق متولد شد و در سال 1259 هـ.ق از دنیا رفت و به مدت 20 سال در میان پیروان خود، به عنوان رکن رابع محسوب می‌شد. وی معتقد بود که حضرت مهدى(عج) در بین ما است و مبلغین خود را به اطراف می‌فرستد که مردم را آماده کنند و... . بر اساس همین اعتقاد بود که یکى از شاگردان بارزش به نام "على محمد باب" مدعى شد، من "باب امام زمان" هستم. البته بعدها به این مقدار اکتفا نکرد و ادعا نمود که او همان "مهدى موعود" است.[15]

باب در نوشته‏هایش گاه با صراحت تمام و به نحو مکرر به ختم نبوت و رسالت پیامبر اسلام(ص) تا ظهور قیامت و هم‌چنین به امامت دوازده امام و از آن جمله به امام زمان؛ یعنى حجة بن الحسن(عج)، اظهار ایمان می‌‏کند، اما بعدها به منظور این‌که راه را براى خودش بگشاید، اضافه می‌کند که در ختم نبوت تا ظهور قیامت، منظور از ظهور قیامت، ظهور وى می‌باشد.

کتاب بیان او که در بین بابی‌‏ها از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است و به عنوان "وحى" تلقى می‌شود، حکایت از تأثیرپذیرى عمیق او از حروفیان و نقطویان دارد[16] و از این جهت هم به شیخ احمد احسائى تأسّى جسته است.

او کتاب بیان خود را بر محور حروف ابجد و تطبیق آن با اعداد(عدد 19)، تألیف کرد. او در این کتاب هر سال را 19 ماه و هر ماه را 19 روز می‌‏داند،[17] و خود را به عنوان نقطۀ اولى و باب خدا[18] معرفى می‌کند که با 18 تن از یاران نخستین‏اش که به حروف حىّ می‌باشند (ح +ى = 8 + 10) و به 19 نفر می‌‏رسند، "واحد" را تشکیل می‌‏دهند؛ چون واحد به حروف ابجد، مساوى با عدد 19 است و به همین جهت، او بیان را به واحد اوّل و واحد دوم و... تقسیم می‌‏کند.[19]

البته در شرح لغات حروفى آخر بیان، پیرامون سرّ انتخاب عدد 19 آمده است که چهارده معصوم با چهار نایب امام زمان و باب، 19 نفر می‌‏شوند. در حالی‌که اگر به پاره‏اى از ادعاهاى باب توجه کنیم که خود را مهدى موعود می‌خواند، باید بگوییم که عدد رمزى آقایان دچار نقصان گردیده است و براى تصحیح آن باید فکر دیگرى کنند.

او بهشت و دوزخ صراط و میزان و ساعت را تأویل می‌‏نماید و در تبیین اصل رجعت و مقام امامت و ظهور و تجسد خداوند در اولیاى خود، سخنانى دارد که ترکیبى از تعبیرات غلاة و قرامطه و شیخیه است.[20] او بعضى از مناسک، مانند نماز و روزه، و قبله را تغییر داد. از احکام او است:

  1. اگر کسى از بابی‌‏ها، زنش حامله نشد، حلال است که براى حامله شدن زن خود، از یکى از برادران بابی کمک و یارى بگیرد، و نه از غیر بابى.[21]
  2. استمنا مباح است.[22] و... .

 


[1]. ر. ک: نوری، یحیى، خاتمیت پیامبر اسلام، ص 62 - 63.

[2]. ر. ک: صدری، محمود، دانشنامۀ جهان اسلام، ج 4، ص 734.

[3]. از جمله تعلیمات باب که مورد سوء استفاده میرزا حسینعلى قرار گرفت، بشارت به ظهور موعودى بود با عنوان "من یظهره اللَّه"؛ یعنى کسى که خدایش او را آشکار خواهد نمود. دانشنامۀ جهان اسلام، ج 4، ص 743.

[4]. شوقى افندى، قرن بدیع، ج 3، ص 299.

[5]. مکاتیب عبد البهاء، ج 3، ص 347، به نقل از کتاب خاتمیت پیامبر اسلام، ص 68.

[6]. او فرزند دختر عبدالبهاء بود.

[7]. مجلۀ اخبار امرى تیرماه 1333، به نقل از دانشنامه‏ جهان اسلام، ج 4، ص 742.

[8]. ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 733 - 744؛ خاتمیت پیامبر اسلام، ص 62 - 69.

[9]. گزارش شده است که سفیر روس از تسلیم بهاء به مأمور شاه امتناع ورزید و نامه‏اى به صدر اعظم نوشت و خواستار حفظ او گردید (رسالۀ تسعه، عبدالحمید خاورى، ص 387) و آن‌گاه که بهاء به زندان افتاد، سفیر در دادگاه او این‌گونه گفت:... من تصمیم دارم که این شریف زاده‏ى بی‌گناه (بهاء) را تحت حمایت دولت روسیه درآورم؛ لذا اگر یک موى سر او کم شود، براى تنبیه شماها نهرهاى خون در این‌جا جارى خواهد شد. (ملحقات کتاب خاتمیت پیامبر اسلام، بخش مربوط به مدارک روابط میرزا حسینعلى با روس و نامه‏ى او به امپراطور روس).

[10]. قرن بدیع، ج 2، ص 49؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ج 4، ص 735. براى آشنایى با مدارک این وقایع، رجوع شود به اسنادى که از صفحۀ 109 به بعد در کتاب خاتمیت پیامبر اسلام آمده است که به عنوان نمونه به متن نامه‏ى بهاء به نیکلاویچ که در کتاب مبین ثبت شده است، اشاره می‌‏شود:

 "اى پادشاه روس نداى خداوند ملک قدوس را بشنو (میرزا بهاء) و به سوى بهشت بشتاب، آن‌جا که در آن ساکن شده است، کسى که در بین ملاء بالا به اسمای حسنى نامیده می‌شود و در ملکوت انشا به نام خداوند، روشنى روشنی‌‏ها نام یافته است(شهر عکا)، مبادا این‌که هواى نفست تو را از توجه به سوى خداوند بخشانیده مهربانت باز دارد، ما شنیدیم آنچه را در پنهانى با مولاى خود گفتى و لذا نسیم عنایت و لطف من به هیجان آمد و دریاى رحمت به موج افتاد، تو را به حق جواب دادیم، به درستى که خداى تو دانا و حکیم است، به تحقیق یکى از سفیرانت مرا یارى کرد، هنگامی که در زندان اسیر غل و زنجیر بوده، براى این کار خداوند براى تو مقامى را نوشته است که علم هیچ‌کس بدان احاطه ندارد...".

[11]. قرن بدیع، ج 2، ص 736.

[12]. دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 736.

[13]. خاتمیت پیامبر اسلام، ص 78.

[14]. صاحب جواهر و شریف العلماى مازندرانى و... از جمله علمایى بودند که به تکفیر او رأى دادند. خاتمیت پیامبر اسلام، ص 41.

[15]. ر. ک: خوشنویس، جعفر، مجلۀ انتظار، شماره اول، سال 1380، ص 240 - 250؛ ربانى گلپایگانى، علی، فرق و مذاهب کلامى، ص 336 - 342؛ براى آشنایى بیشتر با فرقۀ شیخیه رجوع شود به: حیاة شیخ احمد احسائى، تألیف فرزند شیخ احمد؛ تاریخ نبیل، زرندى؛ ردّ شیخیه، محمد بن سید صالح قزوینى موسوى؛ اسرار پیدایش شیخیه، بابیه، بهاییه، محمد کاظم خالصى؛ کشف المراد(بررسى عقاید شیخیه)، الف حکیم ‏هاشمى.

[16]. براى آشنایى با افکار حروفیان و نقطویان و... رجوع شود به کتاب: خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، ص 41 - 46.

[17]. بیان الواحد الخامس، ص 18. البته چهار روز باقیمانده به عنوان ایام شکرگزارى و جشن تعیین شده است. ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 742.

[18]. باب اللَّه شامل هفت حرف است و على محمد هم از هفت حرف تشکیل یافته است.

[19]. ر. ک: خاتمیت پیامبر اسلام، ص 52 - 53.

[20]. همان، ص 58.

[21]. بیان، باب خامس عشراز واحد هشتم.

[22]. بیان، باب عاشر از واحد هشتم.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها