جستجوی پیشرفته
بازدید
20871
آخرین بروزرسانی: 1393/07/08
خلاصه پرسش
پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، پس چرا شما شیعیان یاران و اصحاب پیامبر ما (ص) را کافر مى دانید؟
پرسش
سنّت های تکوینی و تشریعی شهادت مى دهند که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، اگر از پیروان هر دینی پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران پیامبران.
اگر از پیروان تورات پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت یاران موسی (ع) ، و اگر از پیروان انجیل پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند می گویند: یاران عیسی (ع)، و هم چنین اصحاب سایر پیامبران از دیگر پیروان شان بهتر و برترند. چون که یاران پیامبران در دوران وحی می زیسته اند و پیامبری و پیامبران را بهتر می شناختند.
پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما (ص) را شما شیعیان کافر مى دانید و حال آنکه رسالت پیامبر رسالتی جاودانی و فراگیر است. و او شریعت ساده و کامل را به ارمغان آورده است. و پیامبران و کتاب های آسمانی گذشته به آمدن او مژده داده اند، باز می پرسیم چگونه اصحاب او را که ایشان (ص) را یاری کردند، و به او ایمان آوردند، کافر قرار می دهید؟! پس شما چه چیزی برای رسالت محمدی گذاشته اید؟
وقتی شما می گوئید نزدیکترین یاران پیامبر (ص) مرتد شده اند چه ارزشی برای این شریعت الاهی قایل هستید؟ زیرا اگر چنان باشد که شما می گویید مسلمانانی که بعد از اصحاب آمده اند به طریق اولی کفر خواهند ورزید، چون شما می گوئید که آنان که به خاطر خدا و پیامبرش از جان و مال خود گذشتند، و با پدران و برادرانشان جنگیدند، و بعد از وفات پیامبر (ص) شهرها و آبادى ها را با شمشیر فتح نمودند، و علم و قرآن را به همه جا رساندند، مرتد شده اند!
پاسخ اجمالی

دلیلی نداریم که اشخاص معاصر با پیامبران، لزوما نزد خداوند، ارزش بیشتری نسبت به سایر پیروان آنان داشته باشند و شما نیز برای سنت ادعایی خود دلیلی اقامه ننمودید، البته، همان گونه که دانشمندان شیعه، بارها اعلام نمودند، ما صحابه را کافر و مرتد؛ بدان معنایی که در ذهن شماست؛ تلقی نمی­نماییم، اما با استناد به قرآن کریم و تفاسیر مورد قبولتان، این مطلب را نیز نمی­پذیریم که ارتداد افراد موجود در زمان وحی، به طریق اولی، کفر و ارتداد نسل های آینده آنان را نیز درپی خواهد داشت و یا این که اندک بودن پیروان واقعی پیامبران، دلیلی بر عدم حقانیت و بی­ارزش بودن رسالت آنان است و نیز بر خلاف برخی مستشرقین غربی، معتقدیم که اسلام، تنها با شمشیر پیشرفت ننموده، بلکه آموزه­های آسمانی اسلام، که مطابق با فطرت انسان ها بوده، زمینه پیشرفت اسلام را فراهم نموده است.

 

پاسخ تفصیلی

پرسش شما در حقیقت به موضوعات مختلفی بازگشت می­نماید که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:

 

1 – این که آیا لزوما اشخاصی که در زمان زندگی پیامبران و نزول وحی می­زیستند، ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به پیروان دیگری که در نسل های بعد به وجود می­آیند، داشته و این سنتی الاهی است؟

 

2 - آیا شیعه قائل است که صحابه پیامبر(ص) کافر و مرتد شدند؟

 

3 - آیا اگر اشخاصی که در زمان پیامبران بودند، از آنان روی برگردانند، به طریق اولی، پیروان آنها در نسل های بعد نیز باید همین گونه باشند؟

 

4 - آیا بر فرض اعتقاد به ارتداد مؤمنان و پیروان، از ارزش رسالت پیامبران چیزی کاسته خواهد شد؟

 

5 - آیا اسلام ، تنها با قدرت شمشیر صحابه بود که عالمگیر گردید؟

 

اکنون به همین ترتیب به بررسی مطالب فوق می­پردازیم:

 

شما در ابتدای پرسشتان، سخن از سنتی به میان آوردید که بر اساس آن، پیروان هر پیامبر، بهترین افراد می­باشند که البته هیچ دلیل و مستندی برای این ادعا ارائه نفرمودید.

 

ما در آغاز بررسی سؤالتان، ابتدا ترجمه آیاتی از قرآن را ذکر نموده و شما را به دقت در آن فرامی­خوانیم. خداوند خطاب به پیامبر(ص) می­فرماید: اگر منافقان و افرادی که در مدینه شایعه سازی می­نمایند، از این کار زشت خود دست برندارند، ما تو را بر آنان مسلط نموده که در پی آن، چنین افرادی نتوانند در همسایگی تو در این شهر باقی بمانند. در این صورت، آنها اشخاص لعنت شده­ای خواهند بود که هر کجا یافت شوند، دستگیر شده و به هلاکت خواهند رسید! این سنتی الاهی است که در امت های گذشته نیز وجود داشته و قابل تبدیل نیست [1] !

 

بعد از مطالعه این آیه باید بدانیم که اولا، مخاطب این آیه، اشخاصی هستند که به ظاهر مسلمان بوده و از صحابه و یاران پیامبر(ص) به شمار می­آمدند [2] و ثانیا، منافقان و شایعه­پراکنان، منحصر به افراد خاصی نبودند که همانند عبد الله بن ابی به نفاق مشهور باشند، بلکه این افراد به صورت ناشناس در میان اصحاب پیامبر(ص) پراکنده بودند و نفاق آنان در حدی بود که خداوند خطاب به پیامبرش می­فرماید که حتی تو هم نمی­توانی آنها را تشخیص دهی و فقط ما آنان را می­شناسیم [3] ! با توجه به صراحت این آیات، آیا باز هم معتقدید که تمام اصحاب پیامبران، تنها بدین دلیل که در زمان وحی می­زیستند، از بهترین افراد بوده­اند؟!

 

شاید بگویید که این آیات مخصوص منافقان بوده و شامل صحابه بزرگوار نمی­گردد! که در این زمینه، باید بگوییم تا کنون هنوز دانشمندی از اهل سنت، تعریف دقیقی از صحابه ارائه ننموده تا با استناد به آن بتوانیم دریابیم که صحابه­ای که واجب الاحترام هستند، چه اشخاصی می­باشند!

 

اگر صحابه، شامل تمام افراد به ظاهر مسلمانی گردد که در زمان وحی می­زیستند، نمی­توانیم احترام به آنان را واجب بدانیم، چون برخی آنها، طبق این آیات مورد لعن خداوند قرار گرفته­اند!

 

و اگر صحابه را به یاران خاص و خالص پیامبر تفسیر نماییم، اولا چگونه می­خواهیم آنان را بشناسیم، در حالی که به تصریح خداوند، حتی پیامبر(ص) قدرت شناسایی آنها را نداشت! و آنان در میان مسلمانان پراکنده بودند و ثانیا ما شیعیان نیز احترام چنین اصحاب خاصی را واجب می­دانیم، هر چند در مصادیق و تعداد آنها با سایر فرق اسلامی اختلافاتی داشته باشیم.

 

با مطالعه­ای در امت های قبل نیز، مشابه چنین وضعیتی را می­یابیم. به عنوان نمونه، در قرآن و تفسیر آن می­خوانیم که موسی(ع) به بنی اسرائیل فرمان داد که وارد سرزمین مقدس گردند و به دلیل نافرمانی از این دستور، مرتد نگردند ولی آنان نافرمانی فرموده (طبیعتا مرتد شدند)، تا جایی که موسی(ع) به خداوند عرضه داشت که من کسی جز خود و برادرم را در اختیار ندارم و خداوند به همین دلیل، آنها را چهل سال در بیابان آواره نمود [4] و موسی(ع) و هارون(ع) هر دو در این بیابان وفات نمودند، ولی بعد از چهل سال، یوشع بن نون(ع) به همراهی جمعی از بنی اسرائیل، سرزمین مقدس را فتح نمود [5] !

 

منصفانه نظر دهید، آیا پیروان نافرمان موسی(ع) چون در زمان او بوده­اند، قابل تقدیرند، یا پیروانی که بعدها آمده و به همراه یوشع(ع)، فرمان چهل سال قبل موسی(ع) را اجرا نمودند؟!

 

هم چنین، ما و شما معتقدیم که مهدی آخر زمان(ع) روزی دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود، کاری که صحابه معاصر با پیامبر(ص) از عهده آن برنیامدند! ما پیروان خالص مهدی(ع) را از برخی صحابه نافرمان پیامبر(ص) برتر و والاتر می­دانیم.

 

در ارتباط با قسمت بعدی پرسشتان، باید گفت که اگر مراد از ارتداد، همان است که موسی(ع)، اصحاب خود را از آن برحذر داشت، ولی آنان گرفتارش شدند [6] و اگر مراد از کفر همان است که عیسی(ع)بوی آن را از میان اکثریت اصحاب خود استشمام نمود [7] ، ما نیز معتقدیم که برخی صحابه دچار لغزش هایی گردیدند که بسیاری از آنها نیز بعدها آن را جبران نمودند، اما کفر و ارتداد صحابه؛ به معنای شرک و بت پرستی آنان؛ مورد پذیرش ما نیست که در این زمینه می­توانید به سؤالات 1015 (سایت: 1167) و 1970 (سایت: 2755) و 2791 (سایت: 3500)   و 2792 (سایت: 3275)   همین سایت مراجعه نمایید . البته باید بدانید، این تنها شیعه نیست که معتقد به بروز چنین لغزش ها و خطاهایی از جانب برخی صحابه است، بلکه کتب اهل سنت نیز مملو از نقل حکایاتی است که بر این امر دلالت می نماید، که به یک نمونه آن با استناد به یکی از قدیمی­ترین منابع روایی آنان اشاره می­نماییم: راوی بیان می­دارد: زمانی که بعد از فتح مکه، به همراه دیگر مسلمانان، با پیامبر(ص) روانه حنین بودیم، مشاهده نمودیم که در آن حوالی، درخت سدری به نام ذات انواط وجود داشته و کافران در کنار آن اجتماع نموده و سلاح خود را بدان آویزان می­نمایند. ما هم به درخت سدر بزرگ و سرسبزی برخورد نموده و به پیامبر(ص) عرضه داشتیم که این درخت را برای ما همانند ذات انواط آنان قرار ده! پیامبر(ص) فرمودند که سوگند به کسی که جانم در دستان اوست، بنی اسرائیل به موسی(ع) گفتند که برای ما خدایی همانند خدایان کفار قرار ده .... شما هم مشابه همان موضوع را مطرح نمودید!!(به هوش باشید) تمام وقایع بنی اسرائیل برای شما تکرار خواهد شد [8] !! آیا این ماجرا که در زمان وحی اتفاق افتاد، لغزش کوچکی بود؟ و آیا شیعیان آن را نقل نموده­اند تا همواره، انگ مخالفت با صحابه را به آنها بچسبانید!؟ ما با تمام احترامی که برای صحابه قائلیم، ولی این امکان را دور از نظر نمی­داریم که آنان و رفتاشان قابل نقد است.

 

در بخش بعدی پرسشتان، اولویتی را بیان نمودید که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. استدلالتان این بود که اگر صحابه پیامبری، کافر و مرتد گردند، افرادی که بعد از آنها به وجود می­آیند، به طریق اولی چنین خواهند شد! نمی­دانیم، چرا ما شیعیان، همواره متهم به دوری از قرآن می­شویم، در حالی که دیگران؛ بدون مطالعه این کتاب آسمانی؛ اقدام به طرح انتقاد از ما می­نمایند!؟

 

خداوند صراحتاً، صحابه را تهدید نموده و به آنها می­فرماید که: ای کسانی که ایمان آوردید! هر که از شما مرتد شود پس بزودی خداوند گروهی را برخواهد انگیخت که خدا آنها را دوست داشته و آنان نیز عاشق خدایند، این افراد جدید، در مقابل مؤمنان، ذلیل و در مقابل کافران، با عزت و اقتدار می­باشند، آنها در راه خدا جهاد نموده و از نکوهش هیچ ملامتگری باک ندارند! [9] .

 

افراد مورد تهدید، به اجماع تمام مفسرین، اشخاصی بودند که در زمان وحی می­زیستند و در مورد اشخاص جدید اختلاف نظر وجود دارد که ما آنها را افرادی می­دانیم که در کنار علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند [10] و بیشتر اهل سنت معتقدند که آنها کسانی هستند که در ایام ابوبکر به جنگ با اصحاب رده روانه شده­اند [11] که قضاوت در این مورد خود مبحث جدایی است که باید در جای خود بدان پرداخته شود، اما ایراد ما این است که طبق هر دو تفسیر، قیاس اولویت ادعایی شما مورد مناقشه قرار می گیرد!

 

ما با این که صحابه رسول الله(ص) را از برترین امم می­دانیم، ولی با این وجود، معتقدیم که حتی اگر تمام آنها کافر و مرتد هم می­شدند، زیانی به محتوای رسالت محمدی وارد نمی­آوردند، چون رسالت پیامبران، تنها با تعداد پیروانشان سنجیده نمی­گردد، بلکه حق همواره حق است اگر چه یاور و پشتیبانی هم نداشته باشد و با مطالعه قرآن و نگاهی به زندگی رسولان الاهی به این واقعیت رهنمون خواهیم گشت. به عنوان نمونه:

 

1 - از ارزش و اعتبار رسالت نوح(ع)، به دلیل این که بعد از 950 سال تنها موجب ایمان افراد بسیار اندکی گردید [12] ؛ چیزی کاسته نشد!

 

2 – رسالت لوط(ع) که بعد از تبلیغ فراوان، نتوانست قوم خود را راهنمایی نموده و حتی همسرش نیز در کنارش قرار نگرفت و سرانجام عذاب الاهی شامل حال آنان گردید، رسالت بی­ارزشی نبود [13] !

 

3 - هود و صالح و شعیب و یونس(ع) نیز افراد ناموفقی نبودند، با این که تنها موفق به هدایت افراد اندکی گردیدند!

 

4 - هنگامی که موسی(ع) دچار نافرمانی تمام اصحاب خود، جز برادرش هارون(ع) گردید و صحابه خود را افراد فاسقی برشمرد [14] ، نمی­توانیم در محتوای رسالت او دچار تردید گردیم!

 

5 - عیسی(ع) از صحابه خود احساس کفر نمود [15] و بسیاری از اصحاب او در زمان حیات ایشان، دچار سه­گانه پرستی شدند که در پی آن خداوند از این رسول بزرگوار پرسید که آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را خدای خود قرار دهید [16] !؟ آیا می­توانیم اظهار داریم که عیسی(ع) رسالت خود را به خوبی انجام نداده است؟!

 

6 – و در نهایت آیا اگر همان گونه که بیان شد، برخی صحابه رسول الله(ص) خواستار تعیین درختی برای پرستش گردیدند و یا برخی دیگر از آنها، مانع نگارش وصیت ایشان در واپسین لحظات عمرشان گردیدند [17] ، ما در رسالت ایشان شکی می­نماییم؟!

 

خیر، این گونه نیست، بلکه ما رسالت تمام پیامبران و به ویژه رسول گرامی اسلام و انذار و بشارت آنان را حجتی از جانب پروردگار خود می­دانیم، تا مردم بهانه­ای نزد خداوند نداشته باشند [18] و کم یا زیاد بودن تعداد پیروان خالص آنان را دلیلی بر حقانیت آنان ارزیابی نمی­نماییم!

 

در مورد قسمت پایانی پرسشتان که شمشیر صحابه و جهاد آنان را دلیل بر پاکی و عدم انحراف تمامشان تلقی نمودید، باید گفت که:

 

اولا: اگر بنا بر آن باشد که هر که بیشتر در راه اسلام شمشیر زده، سخن او برحق باشد، در میان تمام فرقه­های اسلامی شکی نیست که در زمان حیات پیامبر(ص)، این علی(ع) بود که بیشترین جهاد را در راه خدا انجام داد و پایه­های اسلام توسط ایشان مستحکم گردید. با مطالعه در تاریخ مشخص می­شود که بسیاری از صحابه، حتی افراد سرشناسی از آنها؛ استقامت لازم را در میدان جنگ نداشتند [19] و بسیاری از آنها نیز مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند که چرا هر زمان که فرمان جهاد صادر می­گردد، به زمین می­چسبید [20] ؟! اما علی(ع) هیچ­گاه فرار ننموده و کرّار غیر فرّار لقب گرفت، پس اگر جهاد و شجاعت هم ملاک باشد یقینا باید مطیع امر علی(ع) بوده و حق را در طرفداری از او که به فرموده پیامبر(ص) هارون این امت است [21] ، جستجو نماییم و بدانیم که ایشان بعد از رحلت پیامبر(ص)؛ تا زمانی که فاطمه(س) همراه او بود؛ با دیگر صحابه همقدم و همراه نبود [22] و شما یا باید هوادار عقیده او باشید و یا او را در این مورد، نکوهش نمایید و عقیده دیگر اصحاب را ترجیح دهید که می­دانیم در مقایسه با علی(ع)، آنها متحمل زحمات کمتری در راه حفظ اسلام گردیدند.

 

و ثانیا: ما پیشرفت اسلام را تنها در سایه شمشیر صحابه نمی­دانیم [23] ، بلکه این حکمت و موعظه و جدال علمی نیکو [24] بوده که اسلام را در میان جهانیان گسترش داده است و حتی به عنوان نمونه، اکنون که علی(ع) و شمشیر او در میان ما نیست، سخنان برجای مانده از ایشان، که قسمت کوچکی از آن در نهج البلاغه ثبت شده است، راهنمای زندگیمان می­باشد.

 

 

[1] - احزاب، 62-60 .

[2] - طبری، ابو جعفر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، دار المعرفه، بیروت، 1412 ه ق، ج 22، ص 34.

[3] - توبه، 101.

[4] - مائده، 26-20.

[5] - طبری، ابو جعفر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ، ج 6، ص 118.

[6] - مائده،21.

[7] - آل عمران، 52.

[8] - مسند احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت، بی­تا، ج 5، ص 218.

[9] - مائده، 54.

[10] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ه ق، ج 36، ص 33-32.

[11] - ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 ه ق، ج 3، ص 123.  

[12] - عنکبوت، 14؛ هود، 40.

[13] - هود،81؛ عنکبوت، 33.

[14] - مائده، 25.

[15] - آل عمران، 52.

[16] - مائده، 116.

[17] - بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری ، دار الفکر، بیروت، 1401 ه ق، ج 5 ، صص138-137.

[18] - نساء، 165.

[19] - ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 120.  

[20] - توبه، 38.

[21] - صحیح بخاری، ج 4، ص 208 و ج 5، ص 129.

[22] - صحیح بخاری ، ج 5 ، ص 82 و 83 .

[23] - در این مورد به پرسش 3275 همین سایت مراجعه نمایید .

[24] - نحل، 125.

 

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها