لطفا صبرکنید
81999
- اشتراک گذاری
خلسه عرفانی و ملکوتی، حالتی ناب است که حاصل رهایی انسان از من محدود و پر از عذاب، و رسیدن به من حقیقی و اتحاد با آن است. در واقع کیفیتی است عرفانی که در آن خود انسان با خودِخود او به اتحاد می رسد. این حالت مراتب و انواعی دارد که در پاسخ تفصیلی به آن اشاره خواهیم کرد.
الف) خلسه
خلسه عرفانی و ملکوتی حالتی ناب است که حاصل رهایی انسان از من محدود و پر از عذاب، و رسیدن به من حقیقی و اتحاد با آن است. در واقع کیفیتی است عرفانی که در آن خود انسان با خود خود او به اتحاد می رسد. در این حالت انسان از همه خاطرات عذاب آور و همه افکار پوچ رها شده و در آرامش و وجد عمیقی فرو می رود. انسان گمراه گاه با استفاده از عواملی بیرونی؛ مثل الکل و مواد تخدیر کننده ذهن، خواسته است برای مدتی کوتاه خود را جبرا دچار فراموشی کند تا از عذاب رها شده و با اصل وجود خود که از همه این عذاب ها به دور است متحد شود، ولی زهی خیال باطل؛ چرا که بعد از مرتفع شدن اثر این مواد دوباره با من حقیر خود مواجه شده و روز به روز هم ذهنی پر عذاب تر را خواهد آفرید، ولی انسان های اهل سلوک و خودشناسی در جریان تزکیه و سلوک، به طور طبیعی وارد این حالت می شوند؛ چرا که در اثر معرفت از من حقیر و همه گناهان و تبعات آن و خاطرات و افکار و ... رها شده و در اثر واردات قلبی و جذبه دچار خلسه ملکوتی می شوند، بدون این که هیچ نیازی به مواد مستی آور و راه های شیطانی داشته باشند. مستی های عرفانی که در ادبیات عرفانی ما بسیار مورد توجه بوده از همین باب است.
امروزه علوم طب، روان شناسی و فرا روان شناسی سعی در تعریف این حالت نموده اند و با استفاده از علائمی که در مغز و بدن و ... ثبت می شود، تعاریفی از خلسه ارائه داده اند. بنابراین خلسه را آن حالت خاصی از آگاهی می دانند که بدن در آن حالت در خواب عمیق (ریلکسیشن) بوده، ولی ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. این حالت توأم با آرامش خاصی است. ضمن این که این حالت می تواند با فعال شدن اعصاب پاراسمپاتیک، نرمال کردن کنشهای بیولوژیکی که دارای یک آستانه است، با تمرکز و تلقین ایجاد شود.
ب) کیفیت و طریق حصول خلسه
همچنان که گذشت حالت خلسه به ظاهر از دو راه قابل حصول است. یک بار از طریق طبیعی و فطری؛ یعنی از راه معرفت و رهایی از خطور خاطرات و عذاب گناهان و تبعات افکار ... و یک بار از طریق مصنوعی که طی آن انسان با عوامل بیرونی -مانند الکل، ال اس دی و سایر مخدرات- نسبت به خود کاذب و شخصیت برساخته اجتماعی اش دچار فراموشی و تخدیر شده و برای لحظاتی و به صورت غیر طبیعی خود کاذب را فراموش کرده و در خودخود (حقیقت فطری خود) غرق می شود. در خلسه با روش مصنوعی، انسان تجربه ای موقت و شبیه به حالت خود حقیقی را پیدا می کند و بعد از خارج شدن از این حالت دچار اختلال و عذاب شدیدتری می شود و از خدا دورتر شده و بیشتر به سمت فساد و تباهی و جنون و ظلم می رود. خلسه مصنوعی شناختی مختصر و اجمالی از خلسه طبیعی به انسان می دهد. حالت ترانس هم دقیقاً یعنی خلسه اما با دو نوع روش قابل حصول است؛ روش جهنمی و روش بهشتی. بنابراین خلسه ذاتا حق است، ولی انواع موقت (مصنوعی) و عذاب آور، و دائمی (عرفانی) و بهشتی دارد.
ج) مراتب خلسه طبیعی
1. سکر (مستی عرفانی): سکر یا مستی عرفانی حاصل دیدار با یار عرفانی (پیر یا امام) است. سالک با دیدار معشوق معنوی در بیداری یا خواب، چنان مست می شود که گمان می کند به کمال حقیقت رسیده است، در حالی که این آغاز راه است. از این مستی می توان تعبیر به ایمان عرفانی نمود؛ زیرا این نوع مستی در مقایسه با مرتبه اتحاد با حق، همتای ایمان دینی محسوب می شود. امیر سید علی همدانی در باب سکر می گوید: "سکر عبارت است از ورود واردی مدهش که به صولت استیلاء مانع حس گردد از ادراک محسوس و ذاهل نفس شود از تمیز میان مطلوب و مهروب".[1]
یعنی: سکر در اثر وارد شدن وارده ای پر عظمت در قلب انسان ایجاد می شود و در اثر غلبه شدید این حالت قوای حسی دچار خلسه و نوعی سستی و غفلت از محسوسات اطراف خود می شوند و نفس و ذهن نیز دچار حالتی شبیه به فراموشی نسبت به افکار بیرونی می گردد به طوری که مواجهه با امور خوش آیند و ترس آور تفاوتی به حال فرد ندارد.
ایشان سکر را به دو نوع سکر صوری و سکر معنوی تقسیم می کنند که مراد از سکر در این جا سکر معنوی است.
2. تفکر (مراقبه کبری): خواجه عبدالله انصاری تفکر را به عنوان میدان بیست و نهم از میادین صدگانه سلوک الی الله معرفی می کند که حاصل استقامت سالک است. تفکر در مرتبه دل، توحید است و در مرتبه نفس، تجرید.[2] در فرهنگ هند فرو رفتن در بحر تفکر را «سمادی» یا «مدیتیشن» می نامند.
3. ذکر: ذکر حالتی است که ثمره تفکر است. فرق میان تذکر و تفکر آن است که تفکر جُستن است و تذکر یافتن.[3]
4. بسط: بسط حاصل مرتبه غنا است. بسط گشایش دل، و گشایش وقت و همت سالک است از سوی خداوند.[4]
5. انبساط: حاصل مقام بسط است. انبساط نزدیکی جستن و دیدار خواستن است.[5]
6. سماع: حاصل انبساط است. این سماع ارتباطی به رقص ندارد، بلکه حالتی درونی است که ممکن است در بیرون هم نمود پیدا کند.
به گفته عرفا سماع بیدار کردن [روح] است از خواب، و جنبانیدن است از آرام، و آب دادن است کِشته را.[6] در عرفان اسلامی گاهی از حالت خلسه تعبیر به سماع شده است. به عبارت دقیق تر، سماع نوعی خلسه طبیعی است. سماع در واقع عبادت طبیعی اولیاء و عارفان واصل است. به اعتقاد شیخ عبدالقادر گیلانی، سماع اولا باید سرّی و پنهانی، بعد با قلب، جوارح و اعضا باشد.[7] از نظر او تکیه بر ظاهر عبادات مصطلح و غفلت از باطن آنها که همان مستی و معراج روحانی است، شرک است.[8] "به عقیده شمس تبریزی که بیشترین تأکید را بر سماع داشته است، سماع معراج روح و عبادتی برتر است. وی آوای چنگ را «نغمه الاهی» و سماع را «قرآن پارسی» و عامل «تجلی و رؤیت حق» میداند".[9] از نظر شمس، سماع برای اهل حال، همچون «فریضه» و واجب و حیات بخش است.[10] به عقیده او، سماع «اکسیری» است که فقط در اثر آن میتوان برخی مراحل عالی سلوک و عرفان را طی کرد.[11]
7. وجد: وجد حاصل میدان اطلاع؛ وجد آتشی است افروخته میان سنگ اختیار و آهن نیاز، و بر سه وجه است: وجد نفس، وجد دل، وجد جان.[12] امیر سید علی همدانی در باب وجد می گوید: "وجد عبارت است از واردی غیبی که بواطن طالبان را به امید حصول آثار بروق عنایت و خوفِ فوت آن، به لذت سرور یا حزن متأثر می گرداند".[13]
8. مکاشفه (دیدار): حاصل میدان نَفَس است. مکاشفه دیدار دل است با حق تعالی. علامت مکاشفه سه چیز است: استغراق دل از ذکر، امتلاء سرّ از نظر و استبصار ضمیر از تحقیق.[14]
9. سرور: سرور حاصل مکاشفه است.[15]
[1] همدانی، علی بن شهاب الدین، مشارب الاذواق، ص 47، تهران، مولی، 1382، چاپ دوم.
[2] انصاری، عبدالله بن محمد، رساله صد میدان، ص56، قم، حضور، 1385.
[3] همان، ص 57.
[4] همان، ص 104.
[5] همان، ص 105.
[6] همان، ص 106.
[7] گیلانی، عبدالقادر بن ابی صالح، الفتح الربّانی، ص 37، تهران، احسان، 1386، چاپ پنجم.
[8] من اراد العبادة بعد الوصول فقد اشرک بالله.
[9] مدرسی، سید محمد علی، سماع، عرفان و مولوی. ص 178، تهران، یزدان، 1378.
[10] همان، ص 178-179.
[11] همان، ص181.
[12] انصاری، عبدالله بن محمد، رساله صد میدان، ص 108.
[13] همدانی، علی بن شهاب الدین، مشارب الاذواق، ص46-47.
[14] انصاری، عبدالله بن محمد، رساله صد میدان، ص 111.
[15] همان، ص 111-112.