روایات فراوانی در منابع اهلسنت در مورد فضائل اهلبیت پیامبر(ص) به ویژه اصحاب کساء، وارد شده است. از جمله این روایات، حدیثی است که از پیامبر اسلام(ص) خطاب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، فاطمه زهراء و امام حسن و امام حسین نقل شده است، مبنی بر اینکه من با افرادی که شما با آنان دشمنی میکنید دشمنم و با افرادی که شما با آنان دوستی مینمایید، دوستم: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ».[1]
این روایت با اندکی تفاوت در عبارت نیز نقل شده است که تنها ضمیر افعال «حاربتم» و «سالمتم» تغییر کرده و جای فاعل و مفعول عوض شده است: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ، وَ سَلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ»؛[2] من دشمن کسی هستم که با شما به دشمنی برخیزد ، و دوست کسی هستم که شما را به دوستی برگزیند.
گفتنی است؛ معنای روایت اوّل از سطح بالاتری برخوردار است؛ چرا که آن روایت چنین میگوید: با هر شخصی که شما با او دشمن باشید، من هم دشمنم، و با هر کسی که شما با او دوست باشید، من هم دوستم.
به عبارت دیگر، اختیار دوستی و دشمنی بر عهدهی اهلبیت(ع) گذاشته شده است. اما به هر حال، هر دو روایت تأکید بر جایگاه خاص این چهار معصوم نزد پیامبر(ص) دارد؛ به گونهای که حب و بغض حضرتشان، تابعی از حب و بغض آن بزرگواران است. و این بدین معنا است که آن بزرگواران به درجهی والای خلوص رسیده که حب و بغض آنها شخصی نبوده؛ بلکه تنها برای خدا و در مسیر او است.
بررسی سندی
این روایت در چندین کتاب معتبر اهل سنت؛ مانند صحیح ابن حبان، سنن ترمذی، مسند ابی شیبه، مسند احمد بن حنبل و ... آمده و حتی اگر آنرا خبری متواتر ندانیم، قطعا در حد خبر مستفیض خواهد بود.
اما در بررسی سندی برخی از این احادیث با معیارهای رجالی اهلسنت باید گفت:
الف) سند ابوهریره: احمد بن حنبل از جمله افرادی است که این روایت را با اسناد خود به ابوهریره رسانده است. راویان در این سند از این قرارند: «تَلِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَجَّافِ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ...» .
- تلید بن سلیمان: برخی کتب رجالی اهلسنت نسبت به «تلید» نظری منفی داشته و از او با عنوان شیعه و یا رافضی خبیث! یاد کرده و مدعیاند که او به ابوبکر و عمر اهانت میکرد. - البته این روشی بود که برای تضعیف راویان احادیث تقویتکننده مکتب اهلبیت(ع)، همواره مورد استفاده آنان قرار میگرفت!- از اینرو برخی به شدت او را تضعیف کرده و به او نسبت کذب و تدلیس دادهاند. با اینحال در یک نقل از احمد بن حنبل آمده است: با آنکه تلید بن سلیمان تمایل به تشیع داشت، اما مشکلی در او نمیبینیم (تا روایت او را نپذیرم).[3]
- ابوالجحاف: این راوی با آنکه شیعه بود، اما برخی از علمای اهلسنت - ظاهرا به دلیل اینکه اهانتی از او نسبت به خلفا دیده نشده بود - نسبت به او نگاهی مثبت داشتند و با اینکه تعداد اندکی از آنان او را ضعیف میدانستند؛ اما دیدگاه بیشترشان نسبت به او نگاهی مثبت بود، به گونهای که برخی؛ مانند احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را ثقه دانسته، ابن حجر او را صدوق و راستگو خطاب کرده، و ابن حبان نیز او را در جرگهی ثقات به شمار میآورد.[4]
- ابوحازم: همهی علمای فن، او را ثقه دانسته و ابن عبدالبر اندلسی ادعا کرد که در مورد وثاقت او اجماع وجود دارد و فردی مخالف آن نیست.
- ابوهریره: ابوهریره از اصحاب پیامبر(ص) محسوب شده و نزد اهلسنت مقامی بالاتر از صحابی بودن وجود ندارد، علاوه بر آنکه درصد بالایی از روایات اهلسنت، مستند به این صحابی است.
ب) سند صبیح: این سند شامل افراد ذیل میشود:
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ، قَالَ: حدّثنا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْزُوقٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی حُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ الأَشْقَرُ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى، عَنْ أَبِی مَضَاءٍ وَکَانَ رَجُلَ صِدْقٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ صُبَیْحٍ مَوْلَى أُمِّ سَلَمَةَ، عَنْ جَدِّهِ صُبَیْح...».
در این سند، همهی افراد، به جز افراد زیر توثیق شدهاند:
- حسین بن الحسن الاشقر که به دلیل شیعهبودن و انتقاد از برخی صحابه، او را تضعیف کردهاند. البته ابن حبان او را جزء افراد ثقه ذکر کرده است.
- ابومضاء که در توصیف او به صدوق بودن و حسن الحدیث بودن اکتفا کرده؛ اما او را ثقه اعلام نکردهاند که تفاوت چندانی میان این عبارات در پذیرش یک روایت وجود ندارد.
- ابراهیم بن عبدالرحمن که او را فردی مجهول الحال ارزیابی کردهاند.
ج) سند زید بن ارقم: این سند از طرق مختلفی نقل شده است که کوتاهترین و برترین سند آن بررسی میشود:
«أَسْبَاطُ بْنُ نَصْرٍ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ صُبَیْحٍ مَوْلَى أُمِّ سَلَمَةَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ».
- با آنکه برخی «اسباط بن نصر» را تضعیف کردهاند؛ اما دانشمندانی مانند ابن حبان، ابن شاهین و ابن معین او را ثقه اعلام نمودهاند.
- همچنین «سدّی» که از سوی برخی افراد تضعیف شده، مورد وثاقت افراد برجستهای؛ مانند ابن حبان، احمد بن حنبل (در یک نقل) و احمد العجلی قرار گرفته است.
- «صُبیح» نیز توسط ابن حبان و ذهبی توثیق شده و ابن حجر او را مقبول عنوان کرده است.
- جلالت «زید بن ارقم» در میان راویان نیز واضح است.
د) سند ابو سعید خدری: این سند در بین اسناد این روایت، از اعتبار کمتری برخوردار است:
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَرَّانِیُّ، قَالَ: ثنا یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ الضَّبِّیُّ، ثنا نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ الْمُلائِیُّ، حَدَّثَنِی دَاوُدُ بْنُ أَبِی عَوْفٍ أَبُو الْجَحَّافِ، عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ».
قرار گرفتن «یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ الضَّبِّیُّ» در این سند موجب ضعف آن شده است؛ زیرا این شخص مجهول الحال بوده و در کتب رجالی توصیفی از او به میان نیامده است.[5]
پذیرش حدیث
در بین اسناد فوق، سند زید بن ارقم از اعتبار بیشتری برخوردار است؛ به گونهای که میتوان با اتکا به نظر برخی از بزرگان اهلسنت، مانند ابن حبان، این سند را سندی صحیح دانست؛ چرا که افراد تضعیفشده در سند این روایت، توسط او توثیق شدهاند. از جهتی دیگر، ابن حبان این روایت را در کتاب صحیح خود ذکر کرده است که خود شاهد و تأکیدی دیگر بر صحیح بودن این روایت است.
حاکم نیشابوری نیز این روایت را با سند ابوهریره در مستدرک خود ذکر کرده و پس از نقل آن آورده است که این روایت، روایتی «حسن» و نیکو است[6] که این خود، نوعی تأیید این حدیث به شمار میرود.
از سوی دیگر، احادیث و روایات دیگری هم وجود دارند که معنای کلی آنها همسو با این روایت بوده؛ از اینرو اعتبار آنرا تقویت میکنند؛ روایاتی؛ نظیر:
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی».[7]
«حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنًا، حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ».[8]
«عَلِیٌّ مِنِّی، وَأَنَا مِنْهُ، وَلَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِیٌّ».[9]
و ...
بنابر این، همهی آنها این معنای کلی را اثبات میکنند که وجود این بزرگواران جدای از یکدیگر نبوده و کسی که با یک نفر از آنها دشمن باشد با همهی آنها دشمن بوده و اگر کسی یکی از آنها را بیازارد، مانند این است که همهی آنها را آزرده باشد.
در نتیجه، با توجه به توثیق راویان این حدیث و وجود قرائن دیگر، مانعی برای پذیرش این حدیث حتی نزد اهلسنت وجود ندارد و نپذیرفتن و ملتزمنبودن به محتوای آن توسط برخی از آنان جای تأمل دارد.[10]
[1]. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق، احمد شاکر، محمد فؤاد عبدالباقی، ج 5، ص 699، مصر، شرکه مکتبه و چاپخانه مصطفی، چاپ دوم، 1395 ق.
[2]. ابن حبان تمیمی دارمی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، تحقیق، شعیب الارنؤوط، ج 15، ص 433، بیروت، دار الرساله، چاپ دوم، 1414 ق.
[3]. مزّی،یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، محقق، معروف، بشار عواد، ج 4، ص 320-322، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.
[4]. تهذیب الکمال، ج 8، ص 434 – 437.
[5]. بررسی رجالی از نرم افزار جوامع الکلم.
[6]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 3، ص 161، بیروت،دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411 ق.
[7]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق، الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج 5، ص 29، بیروت،دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق.
[8]. صحیح ابن حبان، ج 15، ص 427.
[9]. نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، السنن الکبری، محقق، شلبی، حسن عبد المنعم، ج 7، ص 434، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[10]. «حدیث کساء و آیه تطهیر و سند آن»، 8952؛ «مراد حدیث رسول خدا (ص) از حسین منی و انا من حسین»، 10220؛ «اهل بیت، آل عبا، پیامبر، همسران»، 1249.