روح موجودی غیر مادی و مجرد است که در سیر تکاملی جنین ،به آن ملحق یا از آن حادث می شود و مراحل تکامل خود را طی می کند. روح هم مانند بدن انسان مخلوق خداوند است و اینکه می فرماید از روح خودم در او دمیدم از باب شرافت و بزرگی روح انسان است که آن را در مرتبه روح خود بیان کرده و از آن تعبیر به اضافه لامی یا تشریفی می کنند ،مثل نسبت دادن کعبه به خود در جایی که می فرماید "بیتی"یعنی خانه من .
نداشتن روح انسانی هیچ منافاتی با زنده بودن و حیات داشتن جنین قبل از تعلق روح ندارد،زیرا انسان دارای سه مرتبه نفس ،یعنی نفس نباتی و حیوانی و انسانی است .نفس نباتی که مرتبه پایین نفس انسان است آن چیزی است که رشد و تغذیه دارد ولی بدون داشتن حس و حرکت ارادی و ادراک، مانند گیاهان که رشد می کنند ولی حس و حرکت ارادی و ادراک ندارند و وجود همین نفس نباتی در جنین قبل از تعلق روح دلیل بر رشد و نموّ و حیات داشتن آن می باشد.
شکی نیست که روح جوهرى غیر مادى (مجرد) است.
در آیه مبارکه "وَ یسْئلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی[1]؛و درباره روح از تو میپرسند. بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است). روح را به امر خدا نسبت داده است .
شهید مطهری می گوید چون روح امر بسیطی است و جزء ندارد تعریف به جنس و فصل برای آن ممکن نبود و گویا این تعریف که می گوید "من امر ربی" تعریف به فاعل است، حال امر خدا به چه معنایی است در آیات دیگر به آن اشاره شده است .
از آن جمله در آیه "إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَیئًا أَن یقُولَ لَهُ کُن فَیکُون "[2]؛ چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش؛ پس بیدرنگ موجود میشود ، امر الاهی فعل متصف به ذات خداوند می باشد و چون ذات خداوند ماورای ماده و عاری از زمان و مکان می باشد ،و روح هم امر الهی است پس موجودی غیر مادی است .
اما این روح آنگاه که به بدن تعلق می گیرد از آن به نفس تعبیر آورده می شود و در واقع نفس جنبه تعلقی روح به بدن است. البته در نحوه تعلق روح به بدن اختلاف است که مختصر اشاره ای می کنیم :
برخی از محققان در باره چگونگی تعلق روح به بدن قائلند که روح آدمى از آغاز خلقت تا ابد مجرد است و وقتى که بدن آمادگى تعلق پیدا کرد روح به آن تعلق مى گیرد. که این نظریه معروف
به نظریه روحانیه الحدوث و البقا است که نفس هم در مرحله حدوث و ایجاد و هم در مرحله بقا روحانى و مجرد است . در مقابل فیلسوف بزرگ ملاصدرا قائل است روح در آغاز موجودى جسمانى است و به تدریج تکامل یافته مجرد مى شود به اصطلاح روح جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است یعنی روح در تکامل جسم مادی به وجود می آید ولی در بقا تابع جسم نیست و بعد از جسم باقی خواهد ماند .[3]
در پاسخ به قسمت دوم سؤال باید گفت که نداشتن روح انسانی هیچ منافاتى با دارا بودن حیات جنین قبل از تعلق روح ندارد .
فلاسفه مى گویند سه قسم نفس داریم نفس نباتى، حیوانى، انسانى که انسانها هر سه را دارا هستند و حیوانات دو قسم اول و گیاهان فقط قسم اول را که هر نفسى داراى قواى خاصى است که موجب بروز افعال خاصى مى شود ، نفس نباتى آن است که دائما تغذیه و رشد دارد و نفس حیوانى آن است که همیشه تغذیه، رشد، حس و تحرک ارادى دارد و نفس انسانى آن است که همواره تغذیه، رشد، تحرک ارادى، حس و ادراک دارد و هرموجودى که داراى نفس باشد ولو نفس نباتی، حى محسوب مى شود .پس حیات معنایى است عام تر از داشتن نفس انسانى و ممکن است در جایی حیات باشد ولی روح انسانى حتى حیوانى نباشد. مثل جنین قبل از تعلق روح ؛ زیرا سلول هاى آن گرچه داراى نفس و روح انسانى نیستند ولى به دلیل داشتن نفس نباتى زنده هستند زیرا همانند دیگر نفس هاى نباتى داراى تغذیه و رشدند، چرا که از طریق مویرگ ها تغذیه مى شوند و داراى رشد سلولى هستند. البته چنین سلول های زنده اى اندک اندک رشد مى کند و با حرکت خودش قابلیت هاى خویش را به فعلیت مى رساند تا این که جنین مى شود و این جنین به قول ملاصدرا[4] نبات بالفعل است که قابلیت نفس حیوانى را پیدا مى کند و اندک اندک نفس حیوانى قابلیت هاى خود را که احساس و تحرک ارادى است به فعلیت مى رساند و با کامل شدن و بالفعل شدن تمامى بالقوه ها به قول ملاصدرا حیوان بالفعل مى شود و قابلیت انسان شدن را پیدا مى کند و اگر بتواند قابلیت هاى انسانی را بالفعل کند (جسما و روحا) انسان و الا مقام و برتر خواهد شد.
برای مطالعه بیشتر در مورد حقیقت روح به نمایه های زیر مراجعه کنید:
روح چهارگانه در انسان، سؤال شماره 4153 (سایت: 4601).
روح در قرآن، سؤال شماره 5973 (سایت: 7218).