اگرچه در گفتوگوی عمومی، میان دو واژهی «أویل» و «تفسیر» تفاوت چندانی گذاشته نمیشود و به نوعی آن دو مترادف هم هستند؛ اما در منابع تخصصی در ارتباط با معنا و حقیقت تأویل قرآن و فرق آن با تفسیر قرآن، دیدگاههای مختلفی ابراز شده است.
- جمعی گفتهاند: تفسیر و تأویل به یک معنا است.[1]
- برخی تفسیر را اعم از تأویل دانستهاند.[2]
- بیشتر مفسران و صاحبنظران، تأویل را به طور کامل مغایر با تفسیر دانسته؛ اما در بیان فرق این دو و تعیین حیطهی هر کدام از آنها اختلاف نظر دارند:
3-1. جمعی هرچند که هر دو واژه را مربوط به معنا و مفاهیم الفاظ دانستهاند، ولی «تفسیر» را به کشف مراد از لفظ مشکل،[3] یا شرح قصهای مجمل و تعریف مدلول الفاظ غریب و تبیین اسباب نزول معنا کردهاند؛[4] اما «تأویل» را به تبیین معنای متشابه[5] یا برگرداندن آیه از معنای ظاهر به معنای احتمالی موافق با کتاب و سنت،[6] یا بازگرداندن یکی از دو احتمال به معنای مطابق با ظاهر اختصاص دادهاند.[7]
3-2. برخی «تفسیر» را ویژهی معنای وضعی لفظ، و «تأویل» را تفسیر باطن لفظ دانستهاند.[8]
3-3. گروهی «تفسیر» را صورت علمی و معنای ذهنی کلام؛ و «تأویل» را حقیقت خارجی وجود «مخبر به»، و فعل مأمور و ترک محظور در امر و نهی معرفی کردهاند.[9]
3-4. و بعضی «تأویل» را خارج از حیطهی مفاهیم الفاظ و مصادیق خارجی آن دانسته و آنرا به حقیقت متعالیه قرآن در لوح محفوظ، که همه آیات کریمه مستند به آن است، تفسیر کردهاند.[10]
در هر صورت آنچه در این مبحث اهمیت دارد، فهم معنای «تفسیر» و «تأویل» است.
تفسیر
در مورد معنای اصطلاحی تفسیر، هرچند تعبیر مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، مختلف و متعدد است،[11] ولی از نظر مفهوم و محتوا نزدیک به هم هستند و اختلاف چندانی ندارند؛ برای نمونه چند تعریف را ذکر میکنیم:
- تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنها است.[12]
طبق این تعریف، دو مرحله برای تفسیر بیان شده است: مرحلهی اول بیان معانی آیات، یعنی معناهایی که از آیات به خودی خود و با قطع نظر از دیگر آیات و قرائن فهمیده میشود. و مرحلهی دوم، کشف مقاصد آیات، یعنی آن معناهایی که خداوند از آیات قرآن قصد کرده است.
- تفسیر به معنای روشنکردن و پردهبرداری از چهرهی کلمه، یا کلامی است که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده باشد و معنای آن، آشکار و واضح نباشد. قهراً لفظی که معنای آن بدیهی است، بینیاز از تفسیر است. بنابراین، لفظ مفرد یا جملهای که با تدبر و تأمل خردمندانه در آن، مبادی تصوری و تصدیقی روشنی پیدا میکند، نیازمند به تفسیر است، و تفسیر آن عبارت است از: تحلیل مبادی مزبور و رسیدن به مقصود متکلم و مدلول بسیط و مرکب لفظ، و تفسیر به این معنا اختصاصی به متون دینی مانند قرآن کریم ندارد، اگرچه شرح خصوص قرآن به فن تفسیر معروف شده است.[13]
- «تفسیر، برگرفتن نقاب از چهرۀ الفاظ مشکل است». و به تعبیر دقیقتر: «تفسیر آنگاه است که هالهای از ابهام، لفظ را فراگرفته، پوششی بر معنا افکنده باشد، و مفسّر با ابزار و وسایلی که در اختیار دارد در زدودن آن ابهام بکوشد».[14]
- «تفسیر عبارت است از: بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن، بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره».[15]
به این معنا که: هر سخن و کلام، یک «مفاد استعمالی» دارد و یک «مراد واقعی». مفاد استعمالی، معنایی است که ظاهر کلام به دست میدهد و مراد واقعی معنایی است که گوینده از کلام خویش اراده میکند.
هر گویندهای میتواند به دو روش سخن بگوید: یک روش آن است که تمام مطالب خود را به روشنی همراه با تفاصیل و جزئیات بیان کند که در این صورت، «مفاد استعمالی» همان «مراد جدی» گوینده است؛ یعنی گوینده از الفاظ و کلمات خویش، جز معنای آنها را اراده نکرده است؛ مانند سخنان معمولی مردم.
روش دیگر به این صورت است که گوینده سخنی میگوید، ولی معنایی فراتر از معنای الفاظ و کلمات ادا شده را اراده میکند؛ در این صورت، مخاطب باید با روشهایی(مثلاً استفاده از قراین)، از مفاد استعمالی (الفاظ سخن گوینده) مراد جدی و واقعی او را کشف کند.
حال از آنجا که قرآن کریم از جهت دلالت بر مقصود، به گونهای است که در موارد بسیاری، مراد جدی و واقعی خداوند، عین مفاد استعمالی آیات کریمۀ قرآن نیست، و جزئیات و تفاصیل آن در آیات دیگر و یا در سخنان پیامبر(ص) و ائمهی معصومین(ع) آمده است، به این دلیل، تفسیر قرآن دومرحلهای است؛ یعنی ابتدا باید مفاد استعمالی آیات قرآن - اگر ابهامی دارد مانند نامفهوم بودن مفهوم کلمات، یا نامعلوم بودن هیئت فردی یا ترکیبی کلمات و جملات و نامعلوم بودن شرایط صدور کلام و...- بر مبنای ادبیات عرب، روشن شود و سپس با استفاده از «اصول و قواعد عقلایی محاوره» مراد جدی خداوند متعال کشف گردد.[16]
تأویل
تعبیرات در مورد تأویل نیز مختلف است، که در ذیل به یکی از تبیینهای نسبتا جامعی که در این زمینه ارائه شده است، اشاره میکنیم:
«تأویل به معنای ارجاع و برگرداندن، مفهوم جامعی است که مصادیق فراوان دارد.
- گاهی ارجاع در محدودهی ماهیت یا مفهوم ذهنی است که در شناخت ماهوی چیزی اعم از حد و رسم به کار میرود، یا در شناخت مفهومی استعمال میشود، از این رهگذر گاهی تأویل را همتای تفسیر دانسته و این دو را مقارن هم میدانند و گاهی ارجاع در محور مصداق خارجی معنای لفظ است، نه در مدار مفهوم ذهنی که در مرحلهی تطبیق معنا بر مصداق به کار میرود. مثلا تأویل جمله خبری همان تحقق مخبر عنه است، و تأویل جمله انشایی همان امتثال امر یا نهی و مانند آن میباشد.
- گاهی ارجاع در محور تحلیل و تعلیل یک جریان خارجی است که راز آن مستور بوده و با ارجاع مزبور، رمز آن مشهود میگردد که در این قسم آنچه از حجاب به در آمد و معلوم شد نه معنای لفظ است و نه مصداق آن، بلکه حکمت و سرّ شیء خارجی است. نظیر آنچه حضرت خضر(ع) برای حضرت موسی(ع) توضیح داد: «ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرا».[17]
3. گاهی ارجاع در قلمرو عینی است، نه ذهنی و نه تحلیل و تعلیل یک شیء خارجی به صورت تعلیم ذهنی و نه در محور تطبیق معنا بر مصداق خاص خود، بلکه از سنخ ارجاع مثل به ممثّل و برگرداندن صورت خیالی و مانند آن به ممثل خارجی است، نظیر آنچه حضرت یوسف(ع) فرمود: «یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ».[18] - گاهی ارجاع مثل به ممثّل است لیکن نه بعد از تحقق عینی آن، بلکه قبل از تحقق، که از آن به تعبیر رؤیا هم یاد میشود، مانند آنچه بعضی از زندانیان به حضرت یوسف(ع) گفتند: «نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ».[19] و آنچه معبران مصر گفتند: «وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الْأَحْلامِ بِعالِمینَ».[20]
- گاهی نیز ممکن است در مورد دیگران استعمال شود.
بنابر این، تأویل معنای جامعی دارد که مصادیق آن گوناگون است و هر اصطلاحی با اصطلاح دیگر اختلاف دارد، لکن در اصل جامع که همان ارجاع و برگرداندن باشد متفقاند و دلیلی بر حصر موارد استعمال آن وجود ندارد».[21]
اما این پرسش که آیا غیر معصوم نیز به تأویل قرآن دسترسی دارد یا نه؟ باید گفت در این مورد هم نظریات مختلفی بیان شده است؛[22] اما طبق برخی روایات که: «هر کس دستش پاک، زبانش صادق و قلبش پایدار باشد؛ و شکم و دامنش را عفیف و پاک نگهدارد، او از راسخون در علم است»،[23] شاید بتوان گفت: هر عالمی که علم را برای عمل آموخته در حد و اندازه خودش میتواند از آگاهان به تأویل باشد. البته کمال رسوخ در دانش، وصف ممتاز معصومان(ع) است و مصداق کامل راسخان در علم، معصومان(ع) هستند.[24]
بنابراین، تأویل درجاتی دارد که بالاترین درجاتش ویژه معصومان(ع) است؛ اما درک برخی از مراتب تأویل برای غیر معصومانی که به درجات بالایی از دانش و تقوا رسیدهاند نیز امکانپذیر خواهد بود.
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین، ج 5، ص 55، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ جلال الدین السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الإتقان فی علوم القرآن، محقق، محمد أبو الفضل إبراهیم، ج 4، ص 192، مصر، هیئة المصریة العامة للکتاب، 1394ق.
[2]. حاجی خلیفه، مصطفى بن عبدالله کاتب جلبی، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج 1، ص 334، بغداد، مکتبه المثنى، 1941م؛ زرکشی، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، محقق، محمد أبو الفضل إبراهیم، ج 2، ص 149، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اوّل، 1957م.
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، گروهی از علما، ج 1، ص 39، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1995م.
[4]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج 7، ص 349، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق.
[5]. همان.
[6]. جرجانی، سید علی بن محمد، کتاب التعریفات، ج 1، ص 50، تهران، ناصر خسرو، چاپ چهارم، 1370ش.
[7]. لسان العرب، ج 5، ص 55.
[8]. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، تحقیق، معوض، شیخ محمدعلی، عبدالموجود، شیخ عادل احمد، ج 1، ص 45، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[9]. ر. ک: ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 103، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا.
[10]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 23؛ ج 3، ص 27، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[11]. ر. ک: «معنای تفسیر و ترجمه و فرق میان آنها»، 26263.
[12]. «التفسیر و هو بیان معانی الآیات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها»؛ ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 4.
[13]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 3، ص 52، 53، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1378ش.
[14]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص 273و 274، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ چهارم، 1381ش. برای اطلاعات بیشتر، ر. ک: http://sadeghain.net/fa/Article/View/48/%D9%81%D8%B1%D9%82-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%AA%D8%A3%D9%88%DB%8C%D9%84-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F.
[15]. بابائی، علی اکبر و دیگران، روش شناسی تفسیر، ص 23، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1392ش.
[16]. همان، ص12- 25.
[17]. کهف، 82.
[18]. یوسف، 100.
[19]. یوسف، 36.
[20]. یوسف، 44.
[21]. ر. ک:
http://ensani.ir/fa/article/101921/%D8%AA%D8%A3%D9%88%DB%8C%D9%84-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1. منبع :کیهان اندیشه 1371 شماره 42
[22]. ر. ک: «آگاهان به حقیقت قرآن»، 20474.
[23]. السیوطی، عبدالرحمن جلال الدین، الدر المنثور، ج 2، ص 151، بیروت، دارالفکر، 1414ق، 1981م.
[24]. ر. ک: تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 13، ص 229.