قرآن کریم در چند فراز از قرآن کریم، به داستان حضرت یونس(ع) و گرفتار شدن وی در شکم ماهی میپردازد. به عنوان نمونه در فرازی میفرماید:
«فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛[1] اگر او از تسبیحگویان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهى میماند.
این آیه، یونس(ع) از تسبیحکنندگان به شمار آمده است. «مسبّح» به کسى گفته میشود که همواره در حال تسبیح پروردگار است، به گونهای که گویا تسبیحگفتن به صورت یک ویژگی یرای او درآمده است.[2]
قرآن اما در جایی دیگر میفرماید:
«لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُوم»؛[3] اگر نعمتى از جانب پروردگارش شامل حال او نمیشد، با حالتى نکوهیده به بیابان افکنده میشد.
در بیان مفردات این آیه باید گفت؛ کلمهی«تدارک» به معناى رسیدن و پیوستن به چیزى است. واژهی «نعمت» در این آیه به قبول توبه از طرف پروردگار تفسیر شده است. واژهی «نبذ» به معناى پرت کردن و دور انداختن است. کلمهی «عراء» به معناى زمین لخت و بدون سقف و یا گیاه است. و «مذموم» از «ذم» در مقابل «مدح» است.
با توجه به معانی این واژهها، معناى آیه آن است که اگر یونس(ع) نعمت توبه را از پروردگارش دریافت نمیکرد، و گذشتهاش را جبران نمیکرد، در بیابانى بیآب و علف رها میشد، و به جهت کاری که کرده بود مورد نکوهش نیز قرار میگرفت.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که این آیه با آنچه در آیهی اول گفته شد، همخوانی ندارد؛ چرا که مفهوم آیهی اوّل آن بود که یونس تا قیامت در شکم ماهى بماند، اما معنای آیهی دوم آن بود که جسدش در بیابانى افتاده و مورد نکوهش نیز قرار گیرد، و این دو مقتضا با هم جمع نمیشوند.
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت که دو آیهی مذکور هر یک از مقتضاى خاصى حکایت میکنند که هر یک از آن دو، اثرى جداگانه دارد. آیهی سورهی صافات این معنا را یادآور میشود که اگر مداومت یونس در تسبیح خداى متعال در طول زندگیاش و قبل از دچارشدن به این مشکل نبود، شایستگیاش آن بود که تا آخر در شکم ماهی بماند؛ اما به دلیل تسبیحاتی که داشت، دچار این سرنوشت نشد، آیهی دوم اما در صدد بیان آن است که اکنون که قرار نبود در شکم ماهی بماند، دو حالت وجود داشت: یکی آنکه با عزت و احترام نجات یابد و یا آنکه با شیوهای نجات یابد که مورد سرزنش مردم قرار گیرد، اما چون خداوند توبه او را در شکم ماهى پذیرفت، او را مشمول نعمت خود کرده و علاوه بر نجات او، غذایش را نیز فراهم کرده و با عزت و احترام به میان قومش برگرداند.
در نتیجه مجموع دو آیه دلالت میکند که بیرون رفتن حضرت یونس(ع) از میان قومش در حالی که خشمگین بود، اقتضاى آنرا داشت که تا روز قیامت در شکم ماهى بماند؛ اما تسبیح دائمیاش قبل از افتادن در شکم ماهى و بعد از آن، از این اقتضا منع کرد، و باعث شد تا سرنوشتش به گونهای دیگر رقم بخورد، و آن این است که ماهى او را در بیابان بیندازد.
همچنین مقتضاى عملش این بود که او را به صورتى زشت و مذموم بیندازد؛ لذا مانعى دیگر از آن جلوگیرى نمود، و آن نعمتى از پروردگارش بود که او را دریافت، و نه تنها مذموم نشد؛ بلکه پروردگارش او را برگزید کرد و از صالحان قرار داد؛ لذا بین دو آیه منافاتى وجود ندارد.[4]
پرسش دیگری که ممکن است مطرح شود، این است که در آیهی 142 صافات میفرماید: «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ»، ماهى عظیمى او را بلعید در حالی که درخور ملامت بود، ولى از آیهی «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ...»، استفاده میشود که مذمت و ملامتى بر او نبود.
پاسخ این پرسش نیز با توجه این نکته روشن میشود که این ملامت مربوط به زمانى است که تازه در شکم ماهى قرار گرفته بود، ولى رفع مذمت مربوط به زمانى است که توبه کرد و خدای متعال توبه او را پذیرفت، و از شکم ماهى رهایى یافت؛ لذا در آیهی بعد میفرماید: پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد: «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ».[5]
و به دنبال آن مأموریت هدایت قومش را مجددا بر عهده او گذارد، و او به سراغ آنها آمد، و همگى ایمان آوردند، و خداوند تا مدت زیادى آنان را از مواهب زندگى بهرهمند ساخت.[6]
بنابر این، هر دو آیه در صدد بیان این واقعیت هستند که پاکی حضرت یونس(ع) و نعمت خدا موجب رهایی او از این دشواری شد. به عبارت دیگر، عبادت و تسبیح یونس(ع) در گذشته و نیز در شکم ماهی باعث نجاتش از آن زندان شد و علاوه بر آن، نعمت خدا نیز افزون بر آن باعث شد تا ایشان به دلیل مجازاتی که متحمل آن شد، مورد نکوهش و تمسخر دیگران نیز قرار نگیرد.
[1]. صافات، 143- 144.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 163، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. همان، ج 19، ص 387- 388؛ همان، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 647- 648، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[6]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24، ص 422- 423، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.