در گزارشهای تاریخی آمده است، پیامبر اسلام(ص) پس از تسلیمشدن و اسلام آوردن ابوسفیان که سرکرده مشرکان مکه بود، بخشی از غنائم جنگ حنین را به عنوان «مؤلفة قلوبهم» به وی، یا کسانی که تلاش برای جذب آنان وجود داشت بخشید.[1]
اما در پاسخ به اینکه چرا امام علی(ع) در برخورد با مخالفانش چنین رفتاری را پیش نگرفت، باید به چند نکته اشاره کرد:
- بخشیدن قسمتی از غنائم به ابوسفیان، موقعیت ویژهای را برای او فراهم نمینمود، و حتی بر اساس برخی گزارشها که می گوید پیامبر(ص) مسئولیت حکمرانی نجران را نیز به وی داده بود،[2] با فرض پذیرش، باز هم ابوسفیان را به عنوان یک عنصر مهم و تأثیرگذار در جامعه اسلامی مطرح نمیکرد؛ زیرا منطقهی نجران منطقهای دور افتاده بود و از مناطق مهم و تأثیرگذار در قلمروی حکومت اسلامی نبود.
2. ابوسفیان در موقعیت ضعف و شکست کامل سیاسی- اجتماعی و تسلیم مطلق در برابر پیامبر(ص) قرار داشت؛ و بر اساس شواهد، دست کم به ظاهر از کردارهای گذشتهی خود پشیمان شد و در صدد اصلاح و جبران آن بود. بنابراین، بخشش مقداری از اموال و واگذاری یک مسئولیت پایین حکومتی نه تنها ضرری برای حکومت اسلامی ایجاد نمیکرد؛ بلکه دارای فواید متعددی از جمله تشویق مشرکان در دیگر مناطق به پیوستن به مسلمانان بود.
- اما مخالفان امام علی(ع) اینگونه و در شرایط افرادی مانند ابوسفیان نبودند؛ زیرا اولا: خواهان مسؤلیتهای مهم حکومتی؛ مانند استانداری مناطق مهم و دارای امکانات گسترده نظامی، مالی و سیاسی بودند،[3] ثانیا: به جهت برخورداری از مسئولیتهای مهم در دوران خلفای قبلی برای خود جای پای محکمی درست کرده بودند و هر یک از آنها خود را طلبکار و سهامدار حکومت اسلامی میدانستند، و به نوعی خواهان اختیار تام و نوعی خودمختاری بودند و هیچ علامتی که نشانگر پشیمانی از کردار گذشته در گفتار و رفتارشان مشاهده نمیشد و دست کم به ظاهر خود را تسلیم هر تصمیمی که امام علی(ع) میگرفت، نشان نمیدادند.
سند این مطلب علاوه بر منابع تاریخی،[4] سخنان امام علی(ع) در پاسخ کسانی است که به حضرتشان سفارش میکردند تا پستهایی را به این افراد واگذار نماید که ایشان فرمود: «من گمراهان را پشتیبان و بازوی خود قرار نمیدهم».[5]
این سخن امام علی(ع) بدین معنا است که حکومت عدل نمیتواند از ابتدا بر پایهی ظلم و با تکیه بر ظالمان بنا شود.
بدیهی است مانند رفتاری که ابوسفیان بعد از فتح مکه از خود نشان داد، اگر این افراد نیز خود را حتی به ظاهر تسلیم تصمیمات امام(ع) اعلام میکردند، این امکان وجود داشت که حضرتشان نیز از آنان در برخی پستها بهره گیرد.
[1]. ر. ک: «زندگینامه ابوسفیان»، 63226.
[2]. ر. ک: همان.
[3]. ر. ک: «دلایل جنگ جمل»، 158.
[4]. «نَصْرٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ کَانَ مُعَاوِیَةُ أَتَى جَرِیراً فِی مَنْزِلِهِ فَقَالَ یَا جَرِیرُ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ رَأْیاً قَالَ هَاتِهِ قَالَ اکْتُبْ إِلَى صَاحِبِکَ یَجْعَلْ لِیَ الشَّامَ وَ مِصْرَ جِبَایَةً فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ بَیْعَةً فِی عُنُقِی وَ أُسَلِّمُ لَهُ هَذَا الْأَمْرَ وَ أَکْتُبُ إِلَیْهِ بِالْخِلَافَةِ فَقَالَ جَرِیرٌ اکْتُبْ بِمَا أَرَدْتَ وَ أَکْتُبُ مَعَکَ فَکَتَبَ مُعَاوِیَةُ بِذَلِکَ إِلَى عَلِیٍّ فَکَتَبَ عَلِیٌّ إِلَى جَرِیرٍ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَرَادَ مُعَاوِیَةُ أَلَّا یَکُونَ لِی فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ وَ أَنْ یَخْتَارَ مِنْ أَمْرِهِ مَا أَحَبَّ وَ أَرَادَ أَنْ یَرْیِثَکَ حَتَّى یَذُوقَ أَهْلَ الشَّامِ وَ إِنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ قَدْ کَانَ أَشَارَ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَعْمِلَ مُعَاوِیَةَ عَلَى الشَّامِ وَ أَنَا بِالْمَدِینَةِ فَأَبَیْتُ ذَلِکَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَرَانِی أَتَّخِذُ الْمُضِلِّینَ عَضُداً فَإِنْ بَایَعَکَ الرَّجُلُ وَ إِلَّا فَأَقْبِلْ». نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 52، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[5]. همان؛ ابن بابویه، محمد بن على، خصال، ج2، ص 379، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش.