«حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»، یعنى هرگاه دو موجود از نظر ذات و عوارض وجود، کاملا مانند یکدیگر باشند، حکم یکسانى نیز خواهند داشت و هر آنچه در مورد یکى از آن دو ممکن باشد در مورد دیگرى نیز ممکن خواهد بود، و هر آنچه براى یکى ممکن نیست براى دیگرى هم امکانپذیر نخواهد بود.
این قاعده، قاعدهاى عقلی و در عین حال روشن و بدیهى است، و هر فردى مفاد آنرا به صورت فطری و ارتکازى میپذیرد و به همین جهت، هرگاه دو فرد از یک ماهیت را ببیند که داراى آثار تکوینى متفاوتى هستند، بیدرنگ به جستوجوى وجه تفاوت و تمایز آن دو میپردازد، تا ملاک و علت تفاوت آثار آنها را به دست آورد، و این به دلیل همان ادراک فطرى است که اگر این دو موجود از هر جهت یکسان بودند، آثار آنها هم یکسان میبود.[1]
به عبارت دیگر، آنچه موجب امتیاز دو موجود مثل هم از یکدیگر میشود ذات و ماهیت آن دو نیست، بلکه صرفا امر عرضى باعث چنین امتیازى شده است. پس دو یا چند موجود مماثل(مثل هم)، در ماهیت متحدند و اختلافشان در اعراض است. حال اگر ماهیتى در یک مورد به حکمى محکوم شود و در مورد دیگرى این حکم از آن سلب گردد، این اجتماع نقیضین میشود؛ زیرا یک حکم بر یک ماهیت اثبات شده، و از همان ماهیت سلب شده است.[2]
[1]. ربانى گلپایگانى، على، ایضاح الحکمة، ج 1، ص 204، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ اول، 1371ش.
.[2]آخوندى، محمد حسین، شرح و توضیح بدایة الحکمة، ص77، قم، هاجر، چاپ چهارم، 1388ش.