بر اساس گزارش منابع تاریخی، غیر از جنگ بدر معروفی که در قرآن نیز صریحا به نام آن اشاره شده است، قبل و بعد از آن، دو درگیری و لشکرکشی دیگر نیز در آن منطقه رخ داده است.
جنگ اول بدر
غزوه «بدر أولى»، یا غزوه «سفوان»[1] که به غزوه «بدر صغیر» نیز شناخته میشود،[2] در جمادى الآخر[3] یا ربیع الأول[4] سال دوم هجرت اتفاق افتاد.
این غزوه بعد از غزوه عشیره[5] و قبل از جنگ بدر معروف اتفاق افتاد که بر این اساس، «غزوه بدر اولی» چهارمین لشکرگشی و رویارویی رسول خدا(ص) به شمار میرود؛[6] اما بر اساس برخی از گزارشهای دیگر این غزوه قبل از غزوه عشیره رخ داده[7] و در نتیجه سومین غزوه آنحضرت(ص) به شمار میرود.
علت وقوع این غزوه
گروهی از قریش به سرکردگی کُرز بن جابر فِهری به گلهی اهالی مدینه حمله کرده و آنرا به غارت بردند. رسول خدا(ص) پس از شنیدن این خبر، زید بن حارثه را در شهر مدینه جانشین خود قرار داد،[8] پرچم سپاه را به دست امام علی(ع) سپرد.[9] و قریش را تا منطقهی سفوان که در ناحیه بدر بود تعقیب نمود، ولی در نهایت، مسلمانان با آنها روبرو نشده و به مدینه بازگشتند.[10]
جنگ دوم بدر
این همان جنگ معروف بدر است که پیروزی چشمگیری نصیب مسلمانان شده و گزارشهای فراوانی در مورد آن وجود دارد.
جنگ سوم بدر
و در نهایت سومین رویارویی در منطقه بدر با نامهای «بدر الموعد»، «بدر الآخرة»،[11] «بدر الثالثه»[12] و یا «بدر الصُغری»،[13] شناخته میشود که در ذیالقعده سال چهارم هجرت رخ داد.[14] این غزوه از نظر زمانی مصادف با چهل و پنجمین ماه از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه بود.[15] البته برخی گزارشهای تاریخی، وقوع این جنگ را در ماه شعبان سال سوم هجرت ذکر کردهاند.[16]
از نظر زمانی غزوه بدر الموعد بعد از غزوه «بنینضیر»[17] و یا «ذات الرقاع»[18] رخ داد.
دلیل این رویارویی آن بود که بعد از جنگ أحد، ابوسفیان برای انتقام جنگ بدر رو به مسلمانان کرده و گفت: وعده ما و شما سال دیگر در منطقهی «بدر الصفراء» خواهد بود![19]
بدر الصفرا بازاری بود که اعراب هرساله از اول تا هشتم ذیالقعده در آنجا جمع میشدند و پس از آن به سرزمینهای خود بازمیگشتند.
بعدها ابوسفیان در زمانی که وعده کرده بود، میلی برای رفتن به جنگ و رویارویی با مسلمانان را نداشت؛ از اینرو به نعیم بن مسعود اشجعی گفت: امسال بر اثر خشکسالی مصلحت نیست به جنگ برویم. از طرفی هم دوست ندارم مسلمانان برای جنگ بیرون بیایند؛ اما اگر ما عازم نشویم، این امر سبب جرأت آنان بر ما خواهد شد. وی از نعیم خواست تا به مدینه برود و مسلمانان را از جنگ باز دارد. نعیم به مدینه رفت تا اهل مدینه را از بسیج ابوسفیان و قدرت سپاه او آگاه سازد. رسول خدا در جواب او فرمود: سوگند به آن کسی که جانم در دست او است، اگر حتی یک تن هم با من نیاید، خودم به تنهایی به آنجا خواهم رفت![20]
پیامبر(ص) عبدالله بن رواحه[21] یا عثمان بن عفان[22] و یا عبدالله بن أبی ابن سلول انصاری[23] را در مدینه به جای خود گذاشت و با هزار و پانصد نفر از مسلمانان[24] به پرچمداری امام علی(ع)[25] به منطقه بدر الصفراء رفت.
ابوسفیان نیز با قریش و دو هزار نفر و پنجاه اسب از مکه بیرون آمدند؛ امّا وقتی به منطقه «مجنّه»(مرّ الظّهران) رسیدند، به بهانه خشکسالی دستور داد تا سپاه قریش برگردد.[26]
رسول خدا هشت روز در منطقه بدر الصفراء منتظر سپاه قریش ماند؛[27] اما سپاه قریش به وعدهگاه خود نرفت و جنگی رخ نداد و سرانجام سپاه اسلام بعد از شانزده روز به مدینه بازگشت.[28]
برخی از مفسران معتقدند؛ بعضی از آیات قرآن در ارتباط با این غزوه نازل شده است:
- «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ...».[29]،[30]
- «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْک الْأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النَّاسِ».[31]، [32]
- «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ».[33]، [34]
- «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکمْ...»،[35] که گفته شده در مورد ابوسفیان[36] و یا نعیم بن مسعود[37] است.
- در آیه «إِنَّما ذلِکمُ الشَّیطانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ...»،[38] که بر اساس برخی تفاسیر، منظور از شیطان در این آیه، همان نعیم بن مسعود است.[39]
[1]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی(ص) من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 74، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[2]. بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق، روشن، محمد، ج 3، ص 98، تهران، سروش، البرز، چاپ سوم، 1373 و 1378ش.
[3]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، سقا، مصطفی، أبیاری، ابراهیم، شلبی، عبدالحفیظ، ج 1، ص 601، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا، ج 1، ص 601؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص 20، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 2، ص 48، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج 1، ص 12، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج 1، ص 263، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1414ق.
[5]. السیرة النبویة، ج 1، ص 601.
[6]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 303، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 4، ص 16، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[8]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 247، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[9]. همان.
[10]. ابن حبیب، محمد بن حبیب، المحبر، محقق، شتیتر، ایلزه لیختن، ص 111، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، چاپ اول، بیتا.
[11]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 87؛ بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 3، ص 384، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق.
[12]. أبوالحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الإشراف، تصحیح، الصاوی، عبدالله اسماعیل، ص 214، قاهره، دارالصاوی، بیتا.
[13]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، ج 2، ص 440، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[14]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ج 1، ص 339، ریاض، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 2، ص 45، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[16]. البدایة و النهایة، ج 4، ص 94.
[17]. انساب الاشراف، ج 1، ص 376.
[18]. امتاع الاسماع، ج 1، ص 195.
[19]. همان، ج 1، ص 192.
[20]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 45 – 46.
[21]. همان.
[22]. امتاع الاسماع، ج 9، ص 227.
[23]. همان، ج 8، ص 362؛ البدایة و النهایة، ج 4، ص 87.
[24]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 45 – 46.
[25]. امتاع الاسماع، ج 7، ص 167.
[26]. همان.
[27]. تاریخ الاسلام، ج 2، ص 251.
[28]. امتاع الاسماع، ج 8، ص 362.
[29]. نساء، 104؛ و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید...
[30]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، المرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 2، ص 95، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1418ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 20، ص 44، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[31]. آل عمران، 140. «اگر (در میدان احد) به شما جراحتی رسید، به آن جمعیت نیز (در میدان بدر)، جراحتی مانند آن وارد گردید. و ما این روزها (ی پیروزی و شکست) را در میان مردم میگردانیم؛ - و این خاصیت زندگی دنیا است- تا خدا، افرادی را که ایمان آوردهاند، بداند (و شناخته شوند)؛ و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمیدارد.
[32]. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، طیب، اسعد محمد، ج 3، ص 772، عربستان سعودی، مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ سوم، 1419ق.
[33]. آل عمران، 174.
[34]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 46.
[35]. آل عمران، 173. «کسانی که مردم به آنها گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما جمع شدند؛ پس، از آنها بترسید...
[36]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 46.
[37]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مصحح، یزدی طباطبائی، فضلالله، رسولی، هاشم، ج 2، ص 528، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[38]. آل عمران، 175. «همانا آن شیطان است که دوستان خود را میترساند....
[39]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 890.