غزوه «بنیقینقاع» اولین غزوه رسول خدا(ص) با یهودیان مدینه بود که در نیمهی شوّال سال دوم هجرت آغاز شد و در اول ذیقعده به پایان رسید.[1] برخی زمان وقوع این جنگ را چهار ماه دیرتر و در ماه صفر سال سوم هجرت دانستهاند.[2]
علت وقوع غزوه بنیقینقاع
بنیقینقاع یکی از طوائف یهود در مدینه بودند که با رسول خدا(ص) پیمان بستند. در این پیمان آنها متعهد شدند که با مسلمانان دشمنی نکند؛ اما در هنگام بازگشت آنحضرت(ص) از جنگ بدر پیمان خود را شکستند.[3]
در گزارشهای تاریخی برای وقوع این جنگ، احتمالاتی بیان شده است:
- یکی از زنان انصار به بازار بنیقینقاع رفت، فردی از این قبیله پیراهن زن انصاری را از پشت به بالای بدنش گره زد، و هنگام برخاستن زن، بدنش نمایان شد که موجب خندیدن دیگران شد. در این هنگام مردی از مسلمانان با آن فرد درگیر شد که این درگیری به کشتهشدن طرف مقابل انجامید. پس از این حادثه مردان قبیلهی بنیقینقاع جمع شده و آن فرد مسلمان را کشتند، و بدین وسیله پیمان خود با رسول خدا(ص) را شکستند و سپس داخل قلعهی خود تحصن کردند. در این هنگام این آیه نازل شد:
«وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ»؛[4] و اگر (با ظهور نشانههایى) از خیانت عدهای به پیمانشان ترسیدی(که عهد خود را شکسته، حملهی غافلگیرانه کنند)، به طور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمان آنها لغو شده است؛ زیرا خداوند انسانهای خائن را دوست نمیدارد.
- در بعضی از گزارشهای دیگر بدون اشاره به این داستان، اشاره شده است که رسول خدا(ص) در هنگام بازگشت از جنگ بدر در بازار بنیقینقاع ایستاد و آنان را موعظه کرد و آنچه در مورد حضرتشان در کتابهای مقدس آنها آمده بود را به یادشان آورد و آنان را بیم داد که مبادا به سرنوشت قریش دچار شوند، ولى آنان در پاسخ پیامبر(ص) گفتند:
اگر در جنگ با مردمى که شیوه نبرد نمیدانند، پیروز شدى، مغرور مشو. به خدا سوگند اگر با ما نبرد کنى ما را خواهى شناخت! خداوند نیز این آیه را نازل کرد: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ من قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ».[5]
- بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، بنیقینقاع حسد و کینهی خود را آشکار کردند و عهد و جوانمردى را نادیده گرفتند. خداوند بر پیامبر(ص) آیه را نازل فرمود. پیامبر(ص) نیز فرمود: من از بنیقینقاع بیمناک هستم؛ لذا به سمت آنها رفت.[6]
سرنوشت جنگ بنیقینقاع
با توجه به دلایل ذکر شده، رسول خدا(ص) در نیمهی شوّال سال دوم هجری[7] بشیر بن عبد منذر،[8] و یا ابولبابه[9] را در مدینه جانشین خود قرار داد و با هفتصد نفر از مسلمانان که سیصد نفر آنان زرهپوش بودند، به سوى قبیلهی بنیقینقاع در اطراف مدینه حرکت کرد.[10] در این جنگ که پرچمدار سپاه اسلام حمزة بن عبد المطلب بود،[11] پس از رسیدن سپاه اسلام، قبیلهی بنیقینقاع به قلعه خود پناه بردند. مسلمانان مدت پانزده شبانهروز قلعهی بنیقینقاع را محاصره کردند.[12] در این محاصره، خداوند با انداختن ترس و هراس در دل قبیلهی بنیقینقاع به یاری مسلمانان آمد، و بدون درگیری نظامی، آنها تسلیم فرمان رسول خدا(ص) شدند. پس از تسلیم، قرار بر آن شد که اموال آنان برای مسلمانان باشد و زنان و فرزندانشان از آن خودشان.[13]
غنائم جنگ بنیقینقاع
پیامبر(ص) از غنائم قبیلهی بنیقینقاع، سه کمان به نامهای کتوم، روحاء و بیضاء و دو زره به نام صغدیّة و فضّه، و سه شمشیر به نام قلعىّ، بتّار و یک شمشیر دیگر و سه نیزه براى خود برداشت.
رسول خدا(ص) علاوه بر این، چند وسیله خمس غنایم را جداسازی کرده و باقى را که چهار پنجم غنایم بود، میان اصحاب خود تقسیم نمود.[14]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 2، ص 21-22، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 190، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[2]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 122، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[3]. همان.
[4]. انفال، 58.
[5]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، ج 2، ص 432، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[6]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 22.
[7]. همان؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 190.
[8]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 432.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 22.
[12]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 432.
[13]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 22.
[14]. همان.