یکی از مباحث مهم در فلسفه و کلام مسئله علم خداوند متعال است؛ به ویژه مسئله علم به اشیاء قبل از وجود و در مرحله ذات؛[1] در این مورد نظریات مختلفی ارائه شده است؛ اما نظریهای که بسیار از اندیشمندان آن را پذیرفتهاند، این است که خداوند به تمام حقایق قبل از تحقق آنها در مرحله ذات علم دارد؛ علم خداوند در مرحله ذات به نحو علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است.[2]
گفتنی است مقصود از علم اجمالی در اینجا با آنچه در علم اصول مطرح است تفاوت دارد؛ علم اجمالی در علم اصول به معنای وجود ابهام در معلوم است؛ مثل اینکه میدانیم نجاستی در یکی از این دو ظرف افتاده ولی نمیدانیم در کدام است؛ در اینجا اصل وجود نجاست معلوم است، اما محل دقیق آن معلوم نیست؛ و از این جهت که بین علم و جهل جمع شده است، به آن علم اجمالی گفته میشود؛[3] اما علم اجمالی در بحث علم خداوند به معنای جهل یا ابهام نیست؛ بلکه به معنای بساطت و عدم کثرت است و مقصود از عم تفصیلی نیز کثرت نیست بلکه مقصود وضوح و روشنی است؛ یعنی تفصیلی در اینجا مقابل اجمالی به معنای ابهام و جهل است؛ بنابراین جمع بین اجمال و تفصیل در مبحث علم خداوند موجب جمع بین متنافیین یا متناقضین نخواهد بود؛ زیرا خلاصه و بیان ساده ی آن این است که خداوند همه ی حقایق را به صورت بسیط و بدون اینکه از هم جدا باشند، میداند؛ شاید بتوان وجود علم انسان در مرتبه ذات خود به همه ی آموختهها را به علم اجمالی در عین کشف تفصیلی تشبیه کرد؛ که همه آموختههای انسان در مرتبه ی ذات به صورت بسیط وجود دارد و هنگام توجه نفس به آن آموختهها مثلا در مواجه با سؤال و پرسش به صورت جدای از هم رخ مینمایند و کثرت پیدا میشود.
[1] . ر. ک: علم خداوند به عمل انسان ها قبل از انجام آن
[2] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 288-292، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1404ق.
[3] . ر. ک: علم اجمالی و تفصیلی اطراف علم اجمالی