«سکوت»، «صمت» و «خاموشبودن» از مباحثی است که در معارف دینی مورد توجه است. سکوت اگر بهجا و در موردی باشد که سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد، ارزش فراوانی دارد.[1]
به نظر میرسد در عرفان عملی نیز بر اساس معارف دینی اصل بر سکوت است؛ یعنی عارفان بر این باورند که انسان باید زندگی خود را بر مبنای سکوت پیریزی کند و جز در موارد ضرورت و لزوم سخن نگوید.[2]
گفتنی است؛ بعضی از عرفا تعبیری دارند که هم بیانکننده اهمیت سکوت نزد آنان بوده و هم راهکار رسیدن به مقام «سکوت عارفانه» را نشان میدهد؛ چون میگوید:
«یکی از آداب اهل معرفت سکوتشان در هنگام شهوت سخنگویی و سخنگفتن آنان در هنگام شهوت سکوت است.
و از بشر حافی نقل میکنند: هر وقت سخنگفتن را خوش داری سکوت کن و هرگاه سکوت را خوش داری سخن بگو».[3]
به بیان دیگر، یک انسان دینمدار و عارف، هم سخنگفتن و هم خاموشماندنش باید برای رضای خدا باشد، نه برای هوای نفس؛ از اینرو سکوتی ارزشمند و عارفانه است که در جهت مخالفت با هوای نفس باشد و کسب رضایت پروردگار را به دنبال داشته باشد.
[1]. ر. ک: «مقایسه کلام و سکوت»، 9135.
[2]. ر. ک: ابو سعد عبد الملک بن محمد الخرکوشى، تهذیب الاسرار فى اصول التصوف، ص 413 - 419، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق؛ القشیرى، ابوالقاسم عبد الکریم، الرسالة القشیریة، ص 206 - 212، قم، بیدار، چاپ اول، 1374.
[3]. «و من آدابهم سکوتهم عند شهوة الکلام، و کلامهم عند شهوة السکوت. کما ذکر عن بشر الحافی أنه قال: «إذا أعجبک الکلام فاصمت، و إذا أعجبک الصمت فتکلّم». السلمى، ابوعبد الرحمن محمد بن الحسین، تسعة کتب فى اصول التصوف و الزهد، ص 288، الناشر للطباعه و النشر و التوزیع و الاعلان، چاپ اول، 1414ق.