همانگونه که میدانید، تحقیق و تفحص در هر دانشی مستلزم توجه و احاطه به تمام نکات و قواعد آن علم است.
در همین رابطه عارفان معتقدند در تمام مباحث باید حد و حدود هر چیزی را نگهداشت؛ یعنی در مرتبهی اتحاد سالک الی الله با حضرت حق، در عین حال باید توجه داشت که حق، حق است و سالک، سالک.
به عبارت دیگر، روشن است که منظور از اتحاد انسان با خداوند -که در بالاترین مرحلهی سیر و سلوک بهدست میآید-، این است که عارف و سالک الی الله به وضوح و روشنی مشاهده میکند که وجود او و تمام موجودات تنها ظل و سایهای از حضرت حق هستند؛[1] یعنی خود و تمام موجودات را، عین فقر و نیاز میبیند، نه چیزی که وجودی دارند اما نیازمند هستند؛ بلکه نیاز و فقر عین ذات او و جمیع موجودات است. با این نگاه، او در برابر خدای متعال وجودی برای خود تصور نمیکند و سراسر هستی را فقط خدا و جلوههای او میداند؛ لذا به این باور میرسد که غیر از خدا چیزی وجود ندارد و «هو الحی القیوم».
در نتیجه منظور از «انا الحق» این است که چون من تنها سایه و جلوهای از خدا هستم، و سایه و جلوه، وجودی مستقل و جدای از خدا ندارد، پس غیر از خدا چیزی نمیبینم؛ چون به غیر از خدا چیزی وجود ندارد. و گرنه روشن است انسان که یک موجود جزئی و عین فقر است، چگونه عارف و سالک میتواند او را موجود مستقل بینهایت فرض کند.[2]
گفتنی است؛ همهی کسانی که این مطالب را گفتهاند این نکته را نیز متذکر هستند که بنده و مخلوق جز نیاز و وابستگی چیزی نیست؛ و همهی این مقامات با توجه به این نکته به دست میآید که عارف و انسان کامل خود را نمیبیند و فانی در خداوند میگردد:
چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود.[3]
عارف و انسان کامل، تمام وجود خود را نیاز و وابستگی به خدا میبیند؛ نه اینکه چیزی هست که به خدا نیاز دارد و نیاز یک امر عارضی باشد؛ چون در این صورت اصل وجودش بینیاز خواهد شد؛ بلکه نیاز عین وجود و ذات او است او چیزی غیر از نیاز نخواهد بود. با این نگاه مخلوق هر چه باشد تجلی و ظهور و بروز خالق است؛ لذا مفاد این سخنان این نیست که مخلوق خالق میگردد؛ بلکه در حقیقت به این معنا است که خالق در همه جا جلوهگری میکند و به تعبیر قرآن کریم: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان او است».[4]
در مبحث وحدت وجود نیز بیان شده است که منظور از آن(وحدت وجود) این نیست که مجموعهی جهان هستی خدا است؛ زیرا مجموع، وجود و وحدت حقیقی ندارد. همچنین مقصود اتحاد خداوند با موجودات نیست. چنانکه مراد تجافی از یک مقام و تلبس به مقام دیگر نیست؛ بلکه منظور آن است که هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است، و ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند.
[2]. عین الحق در باب الهام الهی؛ نظریۀ وحدت وجود در برابر چالش ها و مشکلات؛ سریان وجود
[3]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
[4]. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن». حدید، 3.