نخست باید گفت؛ نوزده کلمه در قرآن وجود دارد که از ریشه «ط ل ع» ساخته شده است، که بر حسب ویژگیهای ساختاری خود و در قالبهای گوناگون، معانی متفاوتی دارند:
- بر اساس نظر لغتدانان، مشتقات ثلاثی مجرد این ریشه در قالب فعلی به معناى «آشکار شد»، و در قالب مصدری به معنای «آشکار شدن» است:
«طلع الشّمس و الکوکب طلوعا و مطلعا، ای ظهر».
راغب اصفهانی، معانى دیگری؛ مانند «آمدن»، «رو کردن» و «دانستن» و ... که برای این واژه نقل شده را تنها از باب استعاره میداند.[1]
«فعل ماضی»، «فعل مضارع» و «مصدر میمی» از ثلاثی مجرد هر کدام تنها یکبار و مصدر «طُلوع» دو بار در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است:
« وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ ... ».[2]
« وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ ...».[3]
«سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ».[4]
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها».[5] «... قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ»[6]
- «مَطْلِع» به کسر لام، اسم مکان از این ریشه بوده و در این قالب، یکبار در قرآن وجود دارد:
«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ ...».[7]
گفتنی است که مراد از «مطلع الشّمس» یا «محل طلوع خورشید» در این آیه، همان سمت مشرقی است که ذو القرنین در مسافرت دومش و براى خواباندن شورش بدویان به آنجا رفت. و گرنه محلى در زمین نیست که آفتاب از آنجا خارج شود؛ چرا که زمین با آفتاب در حدود صد و پنجاه میلیون کیلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى به اعتبار ظهور و غروب آفتاب است.[8]
- «طَلْع» اسم جنس جمعی از این ریشه است که با محاسبه پیشوندها و پسوندها چهار بار در قرآن تکرار شد. این واژه به معنای میوه، غنچه و گل موجود در درختان است:
«وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ».[9] (از درخت خرما از میوهاش خوشههاى نزدیک به هم رویاندیم).
«طَلْعُهَا هَضِیمٌ»،[10] «طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ».[11]
«وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ»،[12] که در مورد اخیر گفته شد «طلع» به معنای نوبرانه میوه خرما است.[13]
- ریشه «ط ل ع» یکبار به باب افعال رفته، متعدی شده و معنای «آگاه کردن» گرفته است:
«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ»؛[14] روش خدا این نیست که شما را از غیب آگاه کند.
- اما باب ثلاثی مزید «افتعال» این ویژگی را دارد که با هشت مصداق، بیشترین استعمال قرآنی ریشه «ط ل ع» را به خود اختصاص داده است.
«اطّلاع» دارای معانی مختلفی؛ مانند «آگاهشدن»، «اشراف»، «از بالا نگاه کردن» و «بالا رفتن» است.[15]
«وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ ...»؛[16] همواره از خیانتهایشان آگاه میشوی!
«قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ، فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ»؛[17] آیا شما از جا و حال رفیق من آگاهید؟ پس سر بلند کرد و او را در وسط آتش دید.
«فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى»؛[18] براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسی بالا روم.
«الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»؛[19] آتشی که به دلها راه مییابد.
در تفسیر آیه اخیر گفتهاند که اشراف به نوعی توأم با تسلط است. به نظر میرسد، مراد از «تطلّع» تسلط و استیلا باشد؛ یعنى آتش افروخته خدا که بر دلها چیره شود. و احتمال دارد که به معناى بروز و آشکار شدن باشد؛ یعنى بر روى قلبها آشکار میشود، و آن به ظاهر سرزدن از قلبها با بالا رفتن ضربان آنها به طور شدید است. به عبارت دیگر، آتش افروخته خدا که از قلوب اهل آتش زبانه میکشد.
آیات 18 از سوره کهف، 78 از سوره مریم و 37 از سوره غافر از دیگر آیاتی هستند که باب افتعال از ریشه «ط ل ع» در آنها وجود دارد.
[1]. ر. ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 522- 523، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[2]. کهف، 17.
[3]. کهف، 90.
[4]. قدر، 5.
[5]. طه، 130.
[6]. ق، 39.
[7]. کهف، 90.
[8]. ر. ک: «طلوع و غروب خورشید».
[9]. انعام، 99.
[10]. شعراء، 148.
[11]. صافات، 65.
[12]. ق، 10.
[13]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 213، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[14]. آل عمران، 179.
[15]. ر. ک: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 230- 231، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[16]. مائده، 13.
[17]. صافات، 54- 55.
[18]. قصص، 38.
[19]. همزه، 7.