کد سایت
fa30825
کد بایگانی
37413
نمایه
بازخواست نشدن خداوند در برابر افعالش
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,توحید در افعال
خلاصه پرسش
قرآن کریم میفرماید: از خدا سؤال نکنید، بلکه این خدا است که از شما سؤال میکند، در این صورت آیا نباید به دنبال پاسخ پرسشهایی مانند علت و حکمت کارها و دستورات خدا رفت؟
پرسش
آیا گفته شده (در حدیث یا آیه قرآن) که از خدا سؤال نکنید، بلکه این خدا است که از شما سؤال میکند، در این صورت آیا نباید به دنبال جواب سؤالهایی مانند علت و حکمت کارها و دستورات خدا رفت؟
پاسخ اجمالی
قرآن کریم در مورد افعال الهی میفرماید: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»؛[1] او در برابر هیچیک از کارهایى که مىکند، بازخواست نمىشود، ولى مردم بازخواست مىشوند.
مفسران قرآن میگویند؛ معنای این آیه آن است که خداوند از بابت کارهایى که انجام میدهد مورد سؤال و بازخواست قرار نمیگیرد. معنای بازخواست و مورد سؤال قرار گرفتن، این است که ما به کننده آن کار بگوییم چرا چنین کردى؟ و این نحوه سؤال، پرسش از مصلحت فعل است، و فعلى که همراه با مصلحت باشد در نزد عقلا مؤاخذه ندارد؛ و چون خداى سبحان، حکیم على الاطلاق است، همانگونه که خود، خویشتن را در آیات مختلف به حکمت ستود.[2] و حکیم آن کسى است که عملى جز برای مصلحت انجام نمىدهد، بلکه هر کارى صورت مىدهد برای این است که داراى مصلحتى است که انجام دادنش را بر ندادن آن ترجیح مىدهد، با این حال دیگر معنا ندارد کسى از او بازخواست کند که چرا چنین کردى؟ بر خلاف غیر حکیم که اگر کارى کرد معقول است از او بپرسند چرا چنین کردى؛ زیرا که غیر حکیم، هم ممکن است کار صحیح و حق انجام دهد، و هم ممکن است باطل انجام دهد، هم ممکن است کارى کند که مصلحتدار باشد و هم ممکن است کارى کند که دارای مفسده باشد؛ لذا در حق غیر حکیم جایز است مؤاخذه شود که چرا چنین کردى؟ تا اگر باطل انجام داده بود مذمت عقلى و یا عقاب مولوى شود.
پس خداى سبحان که ملک(سلطان) و مالک همه عالم، و تمام عالم رعیت و مملوک او است، هر چه بخواهد مىکند و مىتواند بکند. و هر حکمى که بخواهد مىتواند براند. غیر او را نمىرسد که چنین باشد، او مىتواند غیر خود را در آنچه مىکنند بازخواست کند، ولى غیر او را نمىرسد که او را در آنچه مىکند بازخواست نمایند. البته خود او خبر داده که هر چه مىکند به جهت مصلحت انجام میدهد؛ چرا که حکیم است و جز آنچه مصلحت دارد، اراده نمىکند و چون چنین خبر داده با چنین علم اجمالى دیگر ما را نمىرسد که نسبت به او در آنچه انجام میدهد سوء ظن پیدا کنیم، تا چه رسد به اینکه او را بازخواست نماییم.[3]
شایان توجه است که ما دو گونه سؤال داریم:
الف. یک نوع سؤال، سؤال توضیحى است که انسان از مسائلى بیخبر است و مایل است حقیقت آنرا درک کند، حتى با علم و ایمان به اینکه کار انجام شده کار صحیحى بوده، باز مىخواهد نکته اصلى و هدف واقعى آنرا بداند. اینگونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است، بلکه این همان سؤالى است که سرچشمه کاوشگرى و پژوهش در جهان خلقت و مسائل علمى محسوب مىشود، و از اینگونه پرسشها چه در رابطه با عالم تکوین و چه تشریع، یاران پیامبر(ص) و امامان(ع) بسیار داشتند.
ب. اما نوع دیگر سؤال، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده، مانند اینکه به کسى که عهد خود را بدون دلیل شکسته مىگوییم چرا عهد شکنى مىکنى؟ در اینجا هدف این نیست که توضیح بخواهیم، بلکه هدف آن است که بر او ایراد و اشکال کنیم.
بدیهی است این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنا ندارد، و اگر گاهى کسى چنین کرد به دلیل ناآگاهى است، ولى جاى اینگونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.
امام باقر(ع) در جواب سؤال جابر جعفى از آیه مطرح شده چنین میفرماید: «لِأَنَّهُ لَا یَفْعَلُ إِلَّا مَا کَانَ حِکْمَةً وَ صَوَابا»؛[4] براى اینکه او کارى را جز از روى حکمت و صواب انجام نمىدهد.
ضمناً از این سخن به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که اگر کسى سؤالى از نوع دوم داشته باشد، دلیل بر آن است که هنوز خدا را به خوبى نشناخته و از حکیم بودن او آگاه نیست.[5]
مفسران قرآن میگویند؛ معنای این آیه آن است که خداوند از بابت کارهایى که انجام میدهد مورد سؤال و بازخواست قرار نمیگیرد. معنای بازخواست و مورد سؤال قرار گرفتن، این است که ما به کننده آن کار بگوییم چرا چنین کردى؟ و این نحوه سؤال، پرسش از مصلحت فعل است، و فعلى که همراه با مصلحت باشد در نزد عقلا مؤاخذه ندارد؛ و چون خداى سبحان، حکیم على الاطلاق است، همانگونه که خود، خویشتن را در آیات مختلف به حکمت ستود.[2] و حکیم آن کسى است که عملى جز برای مصلحت انجام نمىدهد، بلکه هر کارى صورت مىدهد برای این است که داراى مصلحتى است که انجام دادنش را بر ندادن آن ترجیح مىدهد، با این حال دیگر معنا ندارد کسى از او بازخواست کند که چرا چنین کردى؟ بر خلاف غیر حکیم که اگر کارى کرد معقول است از او بپرسند چرا چنین کردى؛ زیرا که غیر حکیم، هم ممکن است کار صحیح و حق انجام دهد، و هم ممکن است باطل انجام دهد، هم ممکن است کارى کند که مصلحتدار باشد و هم ممکن است کارى کند که دارای مفسده باشد؛ لذا در حق غیر حکیم جایز است مؤاخذه شود که چرا چنین کردى؟ تا اگر باطل انجام داده بود مذمت عقلى و یا عقاب مولوى شود.
پس خداى سبحان که ملک(سلطان) و مالک همه عالم، و تمام عالم رعیت و مملوک او است، هر چه بخواهد مىکند و مىتواند بکند. و هر حکمى که بخواهد مىتواند براند. غیر او را نمىرسد که چنین باشد، او مىتواند غیر خود را در آنچه مىکنند بازخواست کند، ولى غیر او را نمىرسد که او را در آنچه مىکند بازخواست نمایند. البته خود او خبر داده که هر چه مىکند به جهت مصلحت انجام میدهد؛ چرا که حکیم است و جز آنچه مصلحت دارد، اراده نمىکند و چون چنین خبر داده با چنین علم اجمالى دیگر ما را نمىرسد که نسبت به او در آنچه انجام میدهد سوء ظن پیدا کنیم، تا چه رسد به اینکه او را بازخواست نماییم.[3]
شایان توجه است که ما دو گونه سؤال داریم:
الف. یک نوع سؤال، سؤال توضیحى است که انسان از مسائلى بیخبر است و مایل است حقیقت آنرا درک کند، حتى با علم و ایمان به اینکه کار انجام شده کار صحیحى بوده، باز مىخواهد نکته اصلى و هدف واقعى آنرا بداند. اینگونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است، بلکه این همان سؤالى است که سرچشمه کاوشگرى و پژوهش در جهان خلقت و مسائل علمى محسوب مىشود، و از اینگونه پرسشها چه در رابطه با عالم تکوین و چه تشریع، یاران پیامبر(ص) و امامان(ع) بسیار داشتند.
ب. اما نوع دیگر سؤال، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده، مانند اینکه به کسى که عهد خود را بدون دلیل شکسته مىگوییم چرا عهد شکنى مىکنى؟ در اینجا هدف این نیست که توضیح بخواهیم، بلکه هدف آن است که بر او ایراد و اشکال کنیم.
بدیهی است این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنا ندارد، و اگر گاهى کسى چنین کرد به دلیل ناآگاهى است، ولى جاى اینگونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.
امام باقر(ع) در جواب سؤال جابر جعفى از آیه مطرح شده چنین میفرماید: «لِأَنَّهُ لَا یَفْعَلُ إِلَّا مَا کَانَ حِکْمَةً وَ صَوَابا»؛[4] براى اینکه او کارى را جز از روى حکمت و صواب انجام نمىدهد.
ضمناً از این سخن به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که اگر کسى سؤالى از نوع دوم داشته باشد، دلیل بر آن است که هنوز خدا را به خوبى نشناخته و از حکیم بودن او آگاه نیست.[5]
[1]. انبیاء، ۲۳.
[2]. ر. ک: ،نساء، 26؛ انعام، 83؛ انفال، 71؛ و... .
[3]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 268- 270، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
[4]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 3، ص 419، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[5]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 385- 386، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1374ش.