کد سایت
fa42121
کد بایگانی
51653
نمایه
حق گرفتنی است نه دادنی
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث,روایات و دعاهای برجای مانده
خلاصه پرسش
«حق گرفتنی است نه دادنی»! آیا این باور عمومی، ریشه ای اسلامی هم دارد؟
پرسش
سلام علیکم؛ آیا در رابطه با اینکه گفته میشود «حق، گرفتنی است نه دادنی» روایتی از معصومین(ع) رسیده است؟ آیا اساساً چنین سخنی صحیح است؟ با تشکر از شما.
پاسخ اجمالی
با مروری در آموزههای اسلامی، میتوانیم به این نتیجه برسیم که عبارت «حق، گرفتنی است نه دادنی» که به عنوان باوری عمومی مطرح میشود، به صورت قاعده و اصلی مطلق و غیر قابل استثنا قابل پذیرش نیست، بلکه این سخن از یک نگاه، صحیح و از نگاهی دیگر نادرست است.
توضیح مطلب آنکه هر فرد با توجه به شرایط و مصالح پیرامونی باید تصمیم بگیرد که سکوت را پیشه ساخته تا حق به حقدار برسد و یا آنکه برای گرفتن حق به تلاش و کوشش روی آورد. به عبارتی، گاه «حق، دادنی است و نه گرفتنی» و گاه «حق گرفتنی است و نه دادنی».
در همین راستا، هر دو مورد اشاره شده را میتوان در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» یافت.
1. حضرتشان هنگامی که خلافت را از ایشان دریغ کرده و به خانه نشینی مجبورشان ساختند و وضعیت جهان اسلام آنگونه بود که هرگونه درگیری داخلی به از بین رفتن اصل اسلام میانجامید، در بیانی میفرمایند: «ما حقی داریم. اگر به ما دادند چه بهتر! و اگر هم ندادند (مانند اسیران و بردگان)، شخص دومی خواهیم بود که پشت سر فرد اول و در انتهای شتر، سوار میشود!، گرچه مدتها این وضعیت به طول انجامد».[1]
در این سخن، امام علی(ع) مصلحت اسلام را در آن نمیبینند که برای گرفتن حقشان اقدامی صورت دهند، بلکه منتظر میمانند تا جامعه اسلامی به این نتیجه برسد که حق را به ایشان تحویل دهد. به عبارتی در اینجا «حق دادنی است و نه گرفتنی»!
2. زمانی هم فرا میرسد که بعد از تثبیت اصل اسلام و امکان پذیر نبودن ریشهکنی آن از اساس، جامعه، حق امامت و خلافت حضرتشان را به رسمیت شناخته و ایشان به عنوان فرمانروای ظاهری مسلمانان نیز برگزیده میشوند.
بعد از آن، معاویه سر به شورش برداشته و جنگهایی میان او و امام علی(ع) رخ میدهد. یقیناً امیرالمؤمنین(ع) حق است و معاویه باطل! اما سستی برخی سپاهیان آنحضرت، بدان میانجامد که حقّی که به ایشان بازگردانده شده مجدّداً در معرض خطر قرار میگیرد. ایشان پیروان خویش را توبیخ کرده و اعلام میدارند که با سستی و کاهلی نمیتوان حقّ را در جایگاه خود تثبیت کرد، بلکه در این راه، باید تلاش و کوشش نمود. ایشان خطاب به لشگر خویش میفرمایند:
«آگاه باشید، قسم به آنکه جانم به دستان او است، دشمن بر شما پیروز خواهد شد! نه به دلیل آنکه آنها سزاوارتر از شما نسبت به حق هستند، بلکه به این دلیل که آنان در باطل خود ثابتقدمند و شما در نگهداری حق من کوتاهی میکنید».[2]
به عبارتی، ایشان اعلام میدارد که حقّی که اکنون در معرض خطر قرار گرفته «گرفتنی است و نه دادنی»!
نتیجه آنکه برای رسیدن به حق، نباید همواره و بدون در نظر گرفتن شرایط و مصالح، شیوهای قهرآمیز را دنبال کرد، بلکه گاه چنین شیوهای مطلوب است و گاه شیوهای همراه با نرمش و سکوت، البته نه نرمشی که دلیلش ترس و هراس باشد، بلکه نرمشی قهرمانانه!
توضیح مطلب آنکه هر فرد با توجه به شرایط و مصالح پیرامونی باید تصمیم بگیرد که سکوت را پیشه ساخته تا حق به حقدار برسد و یا آنکه برای گرفتن حق به تلاش و کوشش روی آورد. به عبارتی، گاه «حق، دادنی است و نه گرفتنی» و گاه «حق گرفتنی است و نه دادنی».
در همین راستا، هر دو مورد اشاره شده را میتوان در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» یافت.
1. حضرتشان هنگامی که خلافت را از ایشان دریغ کرده و به خانه نشینی مجبورشان ساختند و وضعیت جهان اسلام آنگونه بود که هرگونه درگیری داخلی به از بین رفتن اصل اسلام میانجامید، در بیانی میفرمایند: «ما حقی داریم. اگر به ما دادند چه بهتر! و اگر هم ندادند (مانند اسیران و بردگان)، شخص دومی خواهیم بود که پشت سر فرد اول و در انتهای شتر، سوار میشود!، گرچه مدتها این وضعیت به طول انجامد».[1]
در این سخن، امام علی(ع) مصلحت اسلام را در آن نمیبینند که برای گرفتن حقشان اقدامی صورت دهند، بلکه منتظر میمانند تا جامعه اسلامی به این نتیجه برسد که حق را به ایشان تحویل دهد. به عبارتی در اینجا «حق دادنی است و نه گرفتنی»!
2. زمانی هم فرا میرسد که بعد از تثبیت اصل اسلام و امکان پذیر نبودن ریشهکنی آن از اساس، جامعه، حق امامت و خلافت حضرتشان را به رسمیت شناخته و ایشان به عنوان فرمانروای ظاهری مسلمانان نیز برگزیده میشوند.
بعد از آن، معاویه سر به شورش برداشته و جنگهایی میان او و امام علی(ع) رخ میدهد. یقیناً امیرالمؤمنین(ع) حق است و معاویه باطل! اما سستی برخی سپاهیان آنحضرت، بدان میانجامد که حقّی که به ایشان بازگردانده شده مجدّداً در معرض خطر قرار میگیرد. ایشان پیروان خویش را توبیخ کرده و اعلام میدارند که با سستی و کاهلی نمیتوان حقّ را در جایگاه خود تثبیت کرد، بلکه در این راه، باید تلاش و کوشش نمود. ایشان خطاب به لشگر خویش میفرمایند:
«آگاه باشید، قسم به آنکه جانم به دستان او است، دشمن بر شما پیروز خواهد شد! نه به دلیل آنکه آنها سزاوارتر از شما نسبت به حق هستند، بلکه به این دلیل که آنان در باطل خود ثابتقدمند و شما در نگهداری حق من کوتاهی میکنید».[2]
به عبارتی، ایشان اعلام میدارد که حقّی که اکنون در معرض خطر قرار گرفته «گرفتنی است و نه دادنی»!
نتیجه آنکه برای رسیدن به حق، نباید همواره و بدون در نظر گرفتن شرایط و مصالح، شیوهای قهرآمیز را دنبال کرد، بلکه گاه چنین شیوهای مطلوب است و گاه شیوهای همراه با نرمش و سکوت، البته نه نرمشی که دلیلش ترس و هراس باشد، بلکه نرمشی قهرمانانه!