کد سایت
fa46198
کد بایگانی
56812
نمایه
خطاب مشرکان با کنیههای نامناسب از سوی مسلمانان
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
برچسب
ابوجهل|لقب|ابولهب|خطاب زشت|ابن ابی کبشه
خلاصه پرسش
فحشدادن و دیگران را با لقب زشت صدا کردن از سوی قرآن نکوهش شده، پس چرا مسلمانان دشمنان خویش را با نامهایی چون «ابوجهل» و «ابولهب» خطاب میکردند؟!
پرسش
چرا با وجود اینکه اسلام لقب دادن را حرام میداند، ولی مسلمانان ابوالحکم، را ابوجهل و دیگری را ابولهب خطاب میکردند؟
پاسخ اجمالی
قبل از پرداختن به پرسش باید گفت که این اشکال در مورد ابولهب صدق نمیکند؛ زیرا «ابولهب» کنیهای بوده که پدرش بر او نهاده و غیر مسلمانان نیز او را به همین لقب میخواندند[1] و این کنیه بدین جهت انتخاب شده بود که چهره او - مانند آتش - به سرخی میزد[2] و صورتی زیبا داشت.[3] بر این اساس، «ابولهب» فحش و لقب زشت نیست.
اما داستان ابوجهل متفاوت است. او ابتدا با کنیه «ابو الحکم» نامیده میشد که نشان از حکمت و دانش بود، اما پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان او را «ابوجهل» نامیدند و همین کنیه در میان مسلمانان باقی ماند و با گسترش اسلام، کنیه قبلی او به فراموشی سپرده شد.[4]
در نگاه اول، شاید گمان شود که این نوع خطاب از طرف پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان سزاوار نبود، اما با بررسیهای بعدی درمییابیم که ایرادی از این بابت، به پیامبر(ص) وارد نخواهد بود:
1. خداوند در آیهای به مؤمنان سفارش میکند که با القاب ناپسند یکدیگر را خطاب نکنند: «اى مؤمنان! هیچ گروهى گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، ... و از یکدیگر عیبجویى مکنید و [همدیگر را] با لقبهاى زشت مخوانید! پس از ایمان، نامگذارى فاسقانه، ناپسند است...».[5] اما همانگونه که از ظاهر این آیه مشخص است، این خطاب ویژه مؤمنان بوده و بر این اساس نمیتوان به این آیه در ارتباط با کافران و مشرکان استناد کرد.
2. همچنین خداوند به مؤمنان سفارش میکند که به معبود مشرکان، بیاحترامی نکنند تا آنها در مقابل به خداوند ناسزا نگویند: «و به آنهایى که مشرکان به جاى خداوند [به پرستش] میخوانند دشنام ندهید تا آنان [نیز] از سر دشمنى به نادانى، خداوند را دشنام ندهند...».[6]
از آنجا که اصل این آیه در مورد معبودها و خدایان مشرکان است؛ لذا تفسیر اولیه آن شامل خود کافران نمیشود. با این حال میتوان از باب تنقیح مناط، چنین استنباط کرد که بیاحترامی به بزرگان آنها نیز موجب بیاحترامی به بزرگان مسلمان، از طرف آنان میشود.
اما به نظر چنین قاعدهای عمومیت نداشته و در شرایطی میتوان آنرا نادیده گرفت که مورد «ابوجهل» نیز چنین بوده است؛ زیرا:
الف. ابوجهل از بزرگان قریش و از افراد اصلی نظر دهنده در دار الندوه بود[7] که نشان جایگاه بلند او نزد مشرکان است.
چنین شخصی که از تأثیرگذارترین دشمنان اسلام بود و در تمام موقعیتها علیه مسلمانان تلاش میکرد[8] مناسب نیست که او را با لقب «ابوالحکم» که نشان از دانش و حکمت او دارد مورد خطاب قرار دهیم!
ب. مشرکان نیز پیامبر(ص) را با القابی مخاطب قرار میدادند که خوشایند نبود؛ بر این اساس، آنان بودند که در ابتدا این راه را آغاز کردند؛ برای نمونه مشرکان، پیامبر اسلام را «ابن أبى کبشة» میخواندند![9] که در دلیل مخاطب قرار دادن حضرتشان با این لقب، نظریات مختلفی وجود دارد.[10]
حال آنها که چنین روشی را در پیش گرفته بودند، بیمعنا بود که مسلمانان آنها را با القاب و صفات نیکی خطاب کنند که به نوعی تمجید از آنان به شمار آید و میدانیم که کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
اما داستان ابوجهل متفاوت است. او ابتدا با کنیه «ابو الحکم» نامیده میشد که نشان از حکمت و دانش بود، اما پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان او را «ابوجهل» نامیدند و همین کنیه در میان مسلمانان باقی ماند و با گسترش اسلام، کنیه قبلی او به فراموشی سپرده شد.[4]
در نگاه اول، شاید گمان شود که این نوع خطاب از طرف پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان سزاوار نبود، اما با بررسیهای بعدی درمییابیم که ایرادی از این بابت، به پیامبر(ص) وارد نخواهد بود:
1. خداوند در آیهای به مؤمنان سفارش میکند که با القاب ناپسند یکدیگر را خطاب نکنند: «اى مؤمنان! هیچ گروهى گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، ... و از یکدیگر عیبجویى مکنید و [همدیگر را] با لقبهاى زشت مخوانید! پس از ایمان، نامگذارى فاسقانه، ناپسند است...».[5] اما همانگونه که از ظاهر این آیه مشخص است، این خطاب ویژه مؤمنان بوده و بر این اساس نمیتوان به این آیه در ارتباط با کافران و مشرکان استناد کرد.
2. همچنین خداوند به مؤمنان سفارش میکند که به معبود مشرکان، بیاحترامی نکنند تا آنها در مقابل به خداوند ناسزا نگویند: «و به آنهایى که مشرکان به جاى خداوند [به پرستش] میخوانند دشنام ندهید تا آنان [نیز] از سر دشمنى به نادانى، خداوند را دشنام ندهند...».[6]
از آنجا که اصل این آیه در مورد معبودها و خدایان مشرکان است؛ لذا تفسیر اولیه آن شامل خود کافران نمیشود. با این حال میتوان از باب تنقیح مناط، چنین استنباط کرد که بیاحترامی به بزرگان آنها نیز موجب بیاحترامی به بزرگان مسلمان، از طرف آنان میشود.
اما به نظر چنین قاعدهای عمومیت نداشته و در شرایطی میتوان آنرا نادیده گرفت که مورد «ابوجهل» نیز چنین بوده است؛ زیرا:
الف. ابوجهل از بزرگان قریش و از افراد اصلی نظر دهنده در دار الندوه بود[7] که نشان جایگاه بلند او نزد مشرکان است.
چنین شخصی که از تأثیرگذارترین دشمنان اسلام بود و در تمام موقعیتها علیه مسلمانان تلاش میکرد[8] مناسب نیست که او را با لقب «ابوالحکم» که نشان از دانش و حکمت او دارد مورد خطاب قرار دهیم!
ب. مشرکان نیز پیامبر(ص) را با القابی مخاطب قرار میدادند که خوشایند نبود؛ بر این اساس، آنان بودند که در ابتدا این راه را آغاز کردند؛ برای نمونه مشرکان، پیامبر اسلام را «ابن أبى کبشة» میخواندند![9] که در دلیل مخاطب قرار دادن حضرتشان با این لقب، نظریات مختلفی وجود دارد.[10]
حال آنها که چنین روشی را در پیش گرفته بودند، بیمعنا بود که مسلمانان آنها را با القاب و صفات نیکی خطاب کنند که به نوعی تمجید از آنان به شمار آید و میدانیم که کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
[1]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 4، ص 303، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[2]. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 4، ص 913، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
[3]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 2، ص 464، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[4]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 567، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1082، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[5]. حجرات، 11.
[6]. انعام، 108.
[7]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 4، ص 168، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[8]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 41، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[9]. ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق، ترکی، عبدالله بن عبدالمحسن، ج 4، ص 300، دار هجر للطباعة و النشر و التوزیع و الإعلان، چاپ اول، 1418ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 1، ص 210، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[10]. عصامی مکی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، محقق، عبد الموجود، عادل أحمد، معوض، علی محمد، ج 1، ص 410 – 411، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.