کد سایت
fa50681
کد بایگانی
62323
نمایه
بررسی حدیث «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر»
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث,انسان و خدا
برچسب
معرفت|جبار|سرآغاز علم|تفویض
خلاصه پرسش
آیا عبارت «أول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الأمر إلیه» حدیث است؟ معنای آن چیست؟
پرسش
آیا جمله «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر» حدیث است؟ معنا و منظور آنرا توضیح دهید.
پاسخ اجمالی
در روایتی به نقل از رسول اکرم(ص) آمده است: «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه»؛[1] سر آغاز علم، شناخت خداوند جبّار و سرانجام آن، واگذارى امور به او است.
بنابر تحقیق و جستوجو؛ کهنترین منبعی که این روایت در آن مشاهده شد، کتاب «کیمیای سعادت» ابوحامد غزالی(متوفای 505 هـ.ق) است.
محتوای این حدیث، با وجود اختصار و کوتاهیاش سفر طولانى انسان را در جهان معرفت، در سیر از مبدأ معرفت تا مقصد تفویض، خلاصه کرده است. آغاز این سفر، شناخت خداوند جبّار است و مرحله پایانى آن، واگذارى کارها به او است.
نقطه آغاز این سفر طولانى، این است که انسان بداند او محکوم به اراده خداوند متعال است، و اینکه حکمِ خداوند متعال در همه عالم تکوین و تشریع نافذ و جارى است. این همان معناى «جبّار» در اسما و صفات حُسناى خداوند متعال است، و انسان در برابر این جبّاریت چارهاى جز فرمانبردارى و تسلیم ندارد.[2]
آخرین منزل از منازل سلوک به سوى خداوند متعال واگذارى همه کارها یا تفویض امور به او است.[3] منظور از تفویض، در اینجا، همان ایمان و اعتقاد قلبى و تسلیم است. اعتقاد به اینکه همه کارها به دست خداوند متعال است، و حکومت و فرمانروایى مطلق از آن او است. انسان در این مرحله باید در هر امرى تسلیم باشد و بدون هیچگونه نگرانى و دلهره و با رضایت کامل، همه امور خود را به خداوند متعال واگذار نماید.
در بیان دیگری گفتهاند: مراد از «اول العلم» تحقق علوم نظرى و در اصل معرفت الهى است و مراد از «آخر العلم» تخلّق به علوم عملى و در نهایت وصول به حضرت حق تعالی است. مقصود از «معرفة الجبار» شناخت مراحل علوم نظرى که پایان آن آرامش قلب و صفاى باطن و اندیشه صافى و روشنى دل است. و مقصود از «تفویض الامر» علوم عملى است که تخلّق به اخلاق الله و تزیّن به صفات ربوبى میباشد.[4]
به بیان روشنتر؛ تا زمانی که انسان به معرفت و شناخت خدای تعالی نایل نشود به دروازه علم - که نوری است و خداوند در دل کسی که قابلیت آنرا داشته باشد، میتاباند - نرسیده است. اما نقطه پایانی و سرانجام علم که تفویض و واگذاری امور به خدای تعالی است، زمانی تحقق پیدا میکند که انسان خدا را بشناسد و تا زمانی که انسان به معرفت خدا نایل نشده؛ چگونه میتواند همه امورش را به موجود ناشناخته واگذار نماید؟!
بنابر تحقیق و جستوجو؛ کهنترین منبعی که این روایت در آن مشاهده شد، کتاب «کیمیای سعادت» ابوحامد غزالی(متوفای 505 هـ.ق) است.
محتوای این حدیث، با وجود اختصار و کوتاهیاش سفر طولانى انسان را در جهان معرفت، در سیر از مبدأ معرفت تا مقصد تفویض، خلاصه کرده است. آغاز این سفر، شناخت خداوند جبّار است و مرحله پایانى آن، واگذارى کارها به او است.
نقطه آغاز این سفر طولانى، این است که انسان بداند او محکوم به اراده خداوند متعال است، و اینکه حکمِ خداوند متعال در همه عالم تکوین و تشریع نافذ و جارى است. این همان معناى «جبّار» در اسما و صفات حُسناى خداوند متعال است، و انسان در برابر این جبّاریت چارهاى جز فرمانبردارى و تسلیم ندارد.[2]
آخرین منزل از منازل سلوک به سوى خداوند متعال واگذارى همه کارها یا تفویض امور به او است.[3] منظور از تفویض، در اینجا، همان ایمان و اعتقاد قلبى و تسلیم است. اعتقاد به اینکه همه کارها به دست خداوند متعال است، و حکومت و فرمانروایى مطلق از آن او است. انسان در این مرحله باید در هر امرى تسلیم باشد و بدون هیچگونه نگرانى و دلهره و با رضایت کامل، همه امور خود را به خداوند متعال واگذار نماید.
در بیان دیگری گفتهاند: مراد از «اول العلم» تحقق علوم نظرى و در اصل معرفت الهى است و مراد از «آخر العلم» تخلّق به علوم عملى و در نهایت وصول به حضرت حق تعالی است. مقصود از «معرفة الجبار» شناخت مراحل علوم نظرى که پایان آن آرامش قلب و صفاى باطن و اندیشه صافى و روشنى دل است. و مقصود از «تفویض الامر» علوم عملى است که تخلّق به اخلاق الله و تزیّن به صفات ربوبى میباشد.[4]
به بیان روشنتر؛ تا زمانی که انسان به معرفت و شناخت خدای تعالی نایل نشود به دروازه علم - که نوری است و خداوند در دل کسی که قابلیت آنرا داشته باشد، میتاباند - نرسیده است. اما نقطه پایانی و سرانجام علم که تفویض و واگذاری امور به خدای تعالی است، زمانی تحقق پیدا میکند که انسان خدا را بشناسد و تا زمانی که انسان به معرفت خدا نایل نشده؛ چگونه میتواند همه امورش را به موجود ناشناخته واگذار نماید؟!
[1]. غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 404، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ یازدهم، 1383ش.
[2]. ر.ک: قشیرى، ابو القاسم، شرح الأسماء الحسنى، ص 168 – 171، قاهره، دار الحرم للتراث، چاپ اول، 1422ق.
[4]. نکونام، محمّدرضا، چارچوب سیر کمالات، ص 40، قم، ظهور شفق، چاپ اول، 1386ش؛ نیز ر.ک: «حکمت نظری و حکمت عملی»، سؤال 507.