کد سایت
fa52959
کد بایگانی
65153
نمایه
پیشینه لقب امیر المؤمنین
برچسب
خلیفه دوم|لقب امیر المؤمنین
خلاصه پرسش
چه کسی برای اولین بار لقب «امیر المؤمنین» را برای خلفای بعد از پیامبر اسلام(ص) بهکار برد؟
پرسش
چه کسی برای اولین بار لقب «امیر المؤمنین» را برای خلفای بعد از پیامبر ابوبکر بهکار برد؟
پاسخ اجمالی
«لقب امیر المؤمنین»، مخصوص امام علی(ع) است و هیچیک از خلفا و حکما، شایسته این لقب نیستند.[1]
اما برخی از صحابه، همانگونه که خلافت بلافصل امام علی(ع) را نپذیرفتند، این لقب حضرتشان را نیز بر خود نهادند.
بدین صورت که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، صحابه و دیگر مسلمانان او را «خلیفة رسول الله» مینامیدند،[2] این امر همچنان بر همین منوال بود تا ابوبکر در گذشت.
پس از ابوبکر، مردم بر حسب وصیّت او، با عمر بیعت کردند و در ابتدا او را خلیفه خلیفة رسول الله، میخواندند و گویى مردم این لقب را به سبب زیادی کلمات، سنگین میشمردند. همچنین اگر این نوع نامگذاری ادامه مییافت، این اضافات در آینده و در مورد خلفای بعدی، زیاد میشد و شناختن افراد دشوار میگردید؛ از اینرو خواه ناخواه مردم از گفتن چنین لقبى طولانی چشمپوشی میکردند؛[3] لذا بنابر منابع تاریخی، بعدها به خلیفه دوم «امیر المؤمنین» میگفتند.
در اینکه چگونه این لقب بر خلیفه دوم نهاده شد، نقلهای مختلفی در منابع وجود دارد که در این مختصر به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
1. در برخی منابع آمده است خلیفه دوم، خود از صفت «خلیفه خلیفه رسول الله» رضایت نداشت؛ لذا مردم را فراخواند که به نام «امیر المؤمنین» او را خطاب کنند.[4]
2. خلیفه دوم، نامهای به فرماندار عراق نوشته و برای امری دو نفر را خواست.
حاکم عراق «لبید بن ربیعة عامر» و «عدی بن حاتم طایی» را فرستاد. این دو وارد مدینه شدند و وقتی به عمرو بن عاص رسیدند گفتند برای ما از امیر المؤمنین وقت بگیر.
عمرو از این صفت خوشش آمد و اینرا با خلیفه در میان گذاشته و در نهایت تصمیم بر آن شد که خلیفه را به این صفت بخوانند.[5]
3. در همان روزگار، مردم فرماندهان سپاه را به نام امیر میخواندند. مردم جاهلیت، پیامبر خدا(ص) را امیر مکه و امیر حجاز نیز خطاب میکردند و صحابه نیز سعد بن ابیوقاص را به لقب «امیر المسلمین» میخواندند؛ زیرا وى امیر سپاه اسلام در فتح ایران بود که بخش بزرگی از مسلمانان را در آن روزگار تشکیل میدادند. از قضا یکى از صحابه؛ که برخی او را «عبد الله بن جحش» و برخی «مغیرة بن شعبه» میدانند؛ خلیفه را «امیر المؤمنین» خطاب کرد و اطرافیان این لقب را پسندیدند و تصویب کردند او را بدان بخوانند.[6]
اما برخی از صحابه، همانگونه که خلافت بلافصل امام علی(ع) را نپذیرفتند، این لقب حضرتشان را نیز بر خود نهادند.
بدین صورت که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، صحابه و دیگر مسلمانان او را «خلیفة رسول الله» مینامیدند،[2] این امر همچنان بر همین منوال بود تا ابوبکر در گذشت.
پس از ابوبکر، مردم بر حسب وصیّت او، با عمر بیعت کردند و در ابتدا او را خلیفه خلیفة رسول الله، میخواندند و گویى مردم این لقب را به سبب زیادی کلمات، سنگین میشمردند. همچنین اگر این نوع نامگذاری ادامه مییافت، این اضافات در آینده و در مورد خلفای بعدی، زیاد میشد و شناختن افراد دشوار میگردید؛ از اینرو خواه ناخواه مردم از گفتن چنین لقبى طولانی چشمپوشی میکردند؛[3] لذا بنابر منابع تاریخی، بعدها به خلیفه دوم «امیر المؤمنین» میگفتند.
در اینکه چگونه این لقب بر خلیفه دوم نهاده شد، نقلهای مختلفی در منابع وجود دارد که در این مختصر به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
1. در برخی منابع آمده است خلیفه دوم، خود از صفت «خلیفه خلیفه رسول الله» رضایت نداشت؛ لذا مردم را فراخواند که به نام «امیر المؤمنین» او را خطاب کنند.[4]
2. خلیفه دوم، نامهای به فرماندار عراق نوشته و برای امری دو نفر را خواست.
حاکم عراق «لبید بن ربیعة عامر» و «عدی بن حاتم طایی» را فرستاد. این دو وارد مدینه شدند و وقتی به عمرو بن عاص رسیدند گفتند برای ما از امیر المؤمنین وقت بگیر.
عمرو از این صفت خوشش آمد و اینرا با خلیفه در میان گذاشته و در نهایت تصمیم بر آن شد که خلیفه را به این صفت بخوانند.[5]
3. در همان روزگار، مردم فرماندهان سپاه را به نام امیر میخواندند. مردم جاهلیت، پیامبر خدا(ص) را امیر مکه و امیر حجاز نیز خطاب میکردند و صحابه نیز سعد بن ابیوقاص را به لقب «امیر المسلمین» میخواندند؛ زیرا وى امیر سپاه اسلام در فتح ایران بود که بخش بزرگی از مسلمانان را در آن روزگار تشکیل میدادند. از قضا یکى از صحابه؛ که برخی او را «عبد الله بن جحش» و برخی «مغیرة بن شعبه» میدانند؛ خلیفه را «امیر المؤمنین» خطاب کرد و اطرافیان این لقب را پسندیدند و تصویب کردند او را بدان بخوانند.[6]
[1]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: 47553؛ علت نامگذاری امام علی(ع) به «امیر المؤمنین»
[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 667، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[3]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 1، ص 282 – 283، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[4]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 208، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 137، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[5]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1151، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[6]. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 283.