کد سایت
fa65048
کد بایگانی
79726
نمایه
اعراب «قبل» و «بعد»
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
خلاصه پرسش
کلمه «قبل» و «بعد» اگر بعد از حروف جر درآیند، گاه مجرور بوده و گاه مجرور نیستند. دلیل این تفاوت چیست؟
پرسش
چرا وقتى حرف جرّ «من» بر سر کلمه «قبل» در میآید، همیشه این کلمه را مجرور نمیسازد؟
پاسخ اجمالی
«قبل» و «بعد» از ظروف زمان و دائم الاضافه هستند. این دو واژه چهار حالت دارند، در سه صورت معرب و در یک صورت مبنی بر ضم میشوند.[1]
1. مضافالیه آنها تصریح شده و در کلام وجود داشته باشد. در این صورت معرب هستند و بر حسب عوامل، اعراب میگیرند.[2] مانند: «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها».[3] یا «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ».[4] یا مانند: «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ».[5] یا «ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ».[6] در دو مثال اول، «قبل و بعد» به عنوان ظرف زمان نصب گرفتهاند و در مثال سوم و چهارم نیز حرف جر «مِن» آن دو را جر داده است.
2. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، ولی معنایش در نیت باشد،[7] که در این صورت مبنی بر ضم خواهد بود.[8] مانند: «أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً».[9]در اینجا مضافالیه «قَبلُ» که «الحالة التی هو فیها» باشد حذف شده، ولی معنایش در نیت است؛ از اینرو مبنی بر ضم شده است.[10]
3. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، ولی لفظش در نیت باشد،[11] که در این صورت نیز معرب بر حسب عوامل هستند، ولی از گرفتن تنوین خودداری میکنند. مانند: «و من قبلِ نادى کلّ مولى قرابة»، هر چند مضافالیه حذف شده، ولی لفظ آن، که «ما نحن فیه الآن» باشد در نیت گوینده است.[12]
4. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، هیچکدام از لفظ و معنایش نیز در نیت نباشد،[13] که در این صورت هم معرب است، به حسب عوامل البته تنوین نیز میگیرد. مانند: «فساغ لی الشّراب و کنت قَبلاً».[14]
شاهد در «قَبلاً» است که قطع از اضافه شده و هیچکدام از لفظ و معنای مضاف الیه نیز در نیت نیست؛ از اینرو معرب شده و به عنوان ظرف زمان تنوین نصب گرفته است.[15]
در آیه «للهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ».[16] گروهی «قبل و بعد» در این آیه را مبنی بر ضم[17] قرائت نمودند و برخی نیز آنرا معرب و با تنوین جر[18]و برخی نیز به جر[19] بدون تنوین خواندهاند، که بنابر قرائت اول، داخل قسم دوم و بنابر قرائت دوم، داخل در قسم چهارم و بنابر قرائت سوم، داخل در قسم سوّم میشود.[20]
1. مضافالیه آنها تصریح شده و در کلام وجود داشته باشد. در این صورت معرب هستند و بر حسب عوامل، اعراب میگیرند.[2] مانند: «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها».[3] یا «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ».[4] یا مانند: «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ».[5] یا «ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ».[6] در دو مثال اول، «قبل و بعد» به عنوان ظرف زمان نصب گرفتهاند و در مثال سوم و چهارم نیز حرف جر «مِن» آن دو را جر داده است.
2. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، ولی معنایش در نیت باشد،[7] که در این صورت مبنی بر ضم خواهد بود.[8] مانند: «أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً».[9]در اینجا مضافالیه «قَبلُ» که «الحالة التی هو فیها» باشد حذف شده، ولی معنایش در نیت است؛ از اینرو مبنی بر ضم شده است.[10]
3. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، ولی لفظش در نیت باشد،[11] که در این صورت نیز معرب بر حسب عوامل هستند، ولی از گرفتن تنوین خودداری میکنند. مانند: «و من قبلِ نادى کلّ مولى قرابة»، هر چند مضافالیه حذف شده، ولی لفظ آن، که «ما نحن فیه الآن» باشد در نیت گوینده است.[12]
4. مضافالیه از کلام حذف شده باشد، هیچکدام از لفظ و معنایش نیز در نیت نباشد،[13] که در این صورت هم معرب است، به حسب عوامل البته تنوین نیز میگیرد. مانند: «فساغ لی الشّراب و کنت قَبلاً».[14]
شاهد در «قَبلاً» است که قطع از اضافه شده و هیچکدام از لفظ و معنای مضاف الیه نیز در نیت نیست؛ از اینرو معرب شده و به عنوان ظرف زمان تنوین نصب گرفته است.[15]
در آیه «للهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ».[16] گروهی «قبل و بعد» در این آیه را مبنی بر ضم[17] قرائت نمودند و برخی نیز آنرا معرب و با تنوین جر[18]و برخی نیز به جر[19] بدون تنوین خواندهاند، که بنابر قرائت اول، داخل قسم دوم و بنابر قرائت دوم، داخل در قسم چهارم و بنابر قرائت سوم، داخل در قسم سوّم میشود.[20]
[1] . ابن هشام، عبد الله بن یوسف، أوضح المسالک إلى ألفیة ابن مالک، محقق، عبدالحمید، محمد محیى الدین، ج 3، ص 138- 143، بیروت، المکتبة العصریة، چاپ اول، بیتا.
[2]. أوضح المسالک، ج 3، ص 138.
[3]. اعراف، 56.
[4]. رعد، 6.
[5]. بقره، 183.
[6]. بقره، 56.
[7]. «مراد این است که متکلم یک مسمی و معنایی را در نظر گرفته بدون اراده لفظ خاصی که دلالت بر آن نماید بلکه با این فرض که هر لفظی که دلالت بر این معنا و مسمی داشته باشد کفایت کند و برایش فرقی ندارد، چه لفظی بر آن معنای مورد نظرش دلالت داشته باشد.»، همان، ص 142.
[8]. همان.
[9]. مریم، 67.
[10]. درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 6، ص 13، سوریه دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415ق.
[11]. «در این صورت، متکلم و گوینده، لفظ خاص و معینی را ارده کرده که دلالت بر مسمی نماید؛ از اینرو اگر لفظی که مورد نظر متکلم نباشد آورده شود هر چند دلالت بر معنای مقصود داشته باشد، مضافالیه مورد نظر محسوب نمیشود و کفایت نمیکند»، أوضح المسالک، ج 3، ص 142.
[12]. همان، ص 138.
[13]. «مراد این نیست که اصلاً هیچ لفظ و معنایی در ذهن متکلم نباشد، بلکه مراد این است که تقدم بر یک چیز خاص و معین اراده نشده و در نیت متکلم نیست، ولی معنای «مطلق تقدم» در نیت متکلم است.»، همان، ص 141.
[14]. همان، ص 139.
[15]. همان، ج 3، ص 141.
[16]. روم، 4.
[17]. «قَبلُ و بَعدُ».
[18]. «قَبلٍ و بَعدٍ».
[19]. «قَبلِ و مِن بَعدِ».
[20]. أوضح المسالک، ج 3، ص 139 – 142.