کد سایت
fa76883
کد بایگانی
94050
نمایه
زندگینامه ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى
طبقه بندی موضوعی
علوم قرآنی,تاريخ بزرگان
خلاصه پرسش
ابومسلم اصفهانى که بود و چه تألیفاتی داشت؟ او در باره نسخ قرآن چه دیدگاهی داشت؟
پرسش
ابومسلم اصفهانى صاحب تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل» که بود؟ آیا مفسران از تفسیر او استفاده کردهاند؟
پاسخ اجمالی
ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى از عالمان نامور قرن سوم هجرى است که در سال 254 ق تولد یافته و در سال 322ق چشم از جهان فروبسته است. وى پیرو مذهب معتزله بوده است.[1] وى در زمینههاى مختلفى صاحب نظر بوده،[2] ولى نامش در زمینه تفسیر بیشتر درخشیده است.
او برای تحصیل دانش از زادگاهش اصفهان روانه بغداد شده[3] و در آنجا به مدارج بالای دانش آن روز دست یافت.
در کتابهاى رجال، نام و یادى از استادان و شاگردانش به میان نیامده است، اما در فنون گوناگون از وى کتابهایى به ثبت رسیده است، از آن جمله:
1. «جامع التأویل لمحکم التنزیل»؛ تفسیری که مشتمل بر 14 جلد بوده و اکنون در دسترس نیست.[4]
2. «جامع رسائل»؛ مجموعهاى از رسالههاى او است.
3. «الناسخ و المنسوخ»؛[5] در زمینه اثبات عدم نسخ در قرآن.
4. «کتاب فى النحو».[6]
آقا بزرگ تهرانى پس از نقل کلام شیخ طوسى در مورد ابومسلم، نتیجه میگیرد: «رمانى و اصفهانى هر دو منتسب به معتزله بودهاند، ولى احتمال دارد که معرفى شدن آنها به اعتزال برای پنهان نگهداشتن مذهبشان بوده است».[7]
مطلبى که از او ذیل آیه نجوى[8] نقل شده و علامه حلی[9] و فخر رازی[10] نیز همان مطلب را از ایشان نقل کردهاند، میتواند دلیلی بر تشیع پنهان او باشد.
با این وجود؛ تشیّع او محرز نیست، چرا که تنها اظهار ارادت به اهلبیت(ع) نمیتواند دلیل تشیّع به شمار آید، چه اینکه در میان عالمان اهلسنت نیز محبت به خاندان رسالت کم نبوده است.
استفاده مفسران از تفسیر ابومسلم اصفهانی
تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل» میتوانست سرآمد تفاسیر اندیشمندان معتزلى باشد، ولى چون به طور کامل و دقیق به دست ما نرسیده، تفسیر زمخشرى (الکشاف) شهرت بیشترى یافته است. بنابراین، آنچه میتوان درباره تفسیر ابومسلم دانست، تنها از میان آن دسته از مطالب تفسیرى است که عالمان شیعه و اهلسنت در لابهلاى تفاسیر و مصنّفات خویش از وى ثبت کردهاند که این کثرت استناد، خود اهمیت جایگاه تفسیر او را میرساند:
1. شیخ طوسى (م 460ق) در مقدمه «التبیان فی تفسیر القرآن» چنین مینویسد: «از افرادی که در تفسیر، بهترین و زیباترین و میانهترین راه را پیمودهاند ابومسلم محمد بن بحر و علی بن عیسی رمانی هستند که تفسیر این دو نفر بهترین کتابهایی است که در این زمینه تصنیف گردیده است، ولی این اشکال را هم دارند که اطاله کلام و زوائد غیر لازم هم در کتابهایشان یافت میشود».[11]
با این وجود، شیخ طوسی مطالبی از تفسیر ابومسلم را در تفسیر خود نقل کرده است.
2. سید مرتضى«علم الهدى» (م 436ق) در کتاب تفسیرى خود «غرر الفوائد و درر القلائد» معروف به «امالى» به پارهاى از نظریات ابومسلم اصفهانى اشاره کرده است.[12]
3. سید رضى (م 406ق) گردآورنده نهج البلاغه که خود از مفسران بوده و کتاب تفسیری «حقائق التأویل» را تألیف نموده، در بخشی از تألیف خود که در دسترس ما است، با نگاهی انتقادآمیز به آراى ابومسلم پرداخته و بویژه در دو مورد به شدت از وی انتقاد کرده است.[13]
4. ابوبکر احمد بن على الرازى معروف به «جصّاص»(متولد 305 ق و متوفای 370ق) [14]، جصاص تقریباً هفده ساله بود که ابومسلم از دنیا رفت؛ لذا معاصر او به شمار میآمد.
او در کتاب «احکام القرآن» خود که آنرا بر پایه مکتب حنفی نگاشته بود، یادآور سخنان ابومسلم شده و بویژه در بحث نسخ، انتقاداتی را متوجه او ساخته است:
«بعض از متأخرین از غیر اهل فقه گفتهاند هیچگونه نسخى در شریعت پیامبر اسلام وجود ندارد و هر جا سخنى از نسخ رفته منظور نسخ آیینهاى پیامبران پیشین میباشد، مثل "سبت" و "نماز به سمت مشرق و مغرب"؛ زیرا پیامبر ما آخرین پیامبر است و شریعت او ثابت است تا روز قیامت. صاحب این نظریه داراى بهره فراوان از دانش بلاغت و لغت بود، ولى بهرهاى از فقه و اصول فقه نداشت ... ولى در مورد نسخ نظرش پذیرفته نشد؛ زیرا هیچکس از اندیشمندان پیش از او این سخن را نگفته بود».[15]
ظاهر آن است که مراد جصاص از «برخی متأخران» همان ابو مسلم باشد.
5. ابوالفتوح رازى در تفسیر «روح الجنان» در مواردى دیدگاههاى او را آورده است.[16]
6. فخررازى در «مفاتیح الغیب» بیش از دیگر مفسران به آراى ابومسلم پرداخته و از این رو، بسیاری از مطالب تفسیری ابو مسلم را میتوان با استفاده از کتاب مفاتیح الغیب بازیابی کرد.
دیدگاه ابومسلم در زمینه نسخ
چنانکه اشاره شد یکى از آراء ویژه ابومسلم اصفهانی، اعتقاد به واقع نشدن نسخ در قرآن است. او معتقد است که نسخ، ازاله و از بین بردن چیزى است و چیزى از بین میرود که باطل بوده و حقیقتى نداشته باشد، اما قرآن حقّی پایان ناپذیر است و باطل را به آن راهى نیست. از طرفی اگر فرمانى صادر شده و سپس لغو گردد، معنایش این است که صدور چنین فرمانی از ابتدا باطل بوده و به همین دلیل نسخ گردیده است. ابومسلم میگوید، مگر نه این است که خداوند فرموده است: «هیچگونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است»،[17] پس با این برهان دانسته میشود که نسخ به قرآن راهى ندارد.
همچنین در زمینه آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»[18] که بیشتر مفسران، آنرا نشانی از امکان وقوع نسخ در برخى آیات قرآن میدانند، ابومسلم تفسیر دیگرى دارد و میگوید معناى این آیه یکى از این چند وجه میتواند باشد:
1. مراد از نسخ، نسخ آیینهاى گذشته و برخی آیات تورات و انجیل است و نظر به وقوع نسخ در قرآن ندارد.
2. مراد از «ما ننسخ» در آیه شریفه ابطال چیزى نیست، بلکه مراد نسخه بردارى و استنساخ است؛ یعنى استنساخ کتاب از لوح محفوظ و انتقال آن به سایر کتابهاى آسمانى.
3. مراد از «ما ننسخ» نه آن است که نسخ واقع شده و آیه شریفه از آن خبر میدهد، بلکه مراد آن است که بر فرض آن که نسخ صورت گیرد، آیه ناسخ بهتر از منسوخ خواهد بود.[19]
پاسخهاى چندى به ابومسلم اصفهانی از سوى مفسران داده شده است که بیان تفصیلى آنها خارج از مجال این نوشته است،[20] اما ریشه همه شبهات ابومسلم به این نکته بازگشت دارد که وى معنای نسخ را ابطال و بازگشت از نظر پیشین و نوعى پشیمانى میداند و البته این معانى در قرآن راه ندارد.
او برای تحصیل دانش از زادگاهش اصفهان روانه بغداد شده[3] و در آنجا به مدارج بالای دانش آن روز دست یافت.
در کتابهاى رجال، نام و یادى از استادان و شاگردانش به میان نیامده است، اما در فنون گوناگون از وى کتابهایى به ثبت رسیده است، از آن جمله:
1. «جامع التأویل لمحکم التنزیل»؛ تفسیری که مشتمل بر 14 جلد بوده و اکنون در دسترس نیست.[4]
2. «جامع رسائل»؛ مجموعهاى از رسالههاى او است.
3. «الناسخ و المنسوخ»؛[5] در زمینه اثبات عدم نسخ در قرآن.
4. «کتاب فى النحو».[6]
آقا بزرگ تهرانى پس از نقل کلام شیخ طوسى در مورد ابومسلم، نتیجه میگیرد: «رمانى و اصفهانى هر دو منتسب به معتزله بودهاند، ولى احتمال دارد که معرفى شدن آنها به اعتزال برای پنهان نگهداشتن مذهبشان بوده است».[7]
مطلبى که از او ذیل آیه نجوى[8] نقل شده و علامه حلی[9] و فخر رازی[10] نیز همان مطلب را از ایشان نقل کردهاند، میتواند دلیلی بر تشیع پنهان او باشد.
با این وجود؛ تشیّع او محرز نیست، چرا که تنها اظهار ارادت به اهلبیت(ع) نمیتواند دلیل تشیّع به شمار آید، چه اینکه در میان عالمان اهلسنت نیز محبت به خاندان رسالت کم نبوده است.
استفاده مفسران از تفسیر ابومسلم اصفهانی
تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل» میتوانست سرآمد تفاسیر اندیشمندان معتزلى باشد، ولى چون به طور کامل و دقیق به دست ما نرسیده، تفسیر زمخشرى (الکشاف) شهرت بیشترى یافته است. بنابراین، آنچه میتوان درباره تفسیر ابومسلم دانست، تنها از میان آن دسته از مطالب تفسیرى است که عالمان شیعه و اهلسنت در لابهلاى تفاسیر و مصنّفات خویش از وى ثبت کردهاند که این کثرت استناد، خود اهمیت جایگاه تفسیر او را میرساند:
1. شیخ طوسى (م 460ق) در مقدمه «التبیان فی تفسیر القرآن» چنین مینویسد: «از افرادی که در تفسیر، بهترین و زیباترین و میانهترین راه را پیمودهاند ابومسلم محمد بن بحر و علی بن عیسی رمانی هستند که تفسیر این دو نفر بهترین کتابهایی است که در این زمینه تصنیف گردیده است، ولی این اشکال را هم دارند که اطاله کلام و زوائد غیر لازم هم در کتابهایشان یافت میشود».[11]
با این وجود، شیخ طوسی مطالبی از تفسیر ابومسلم را در تفسیر خود نقل کرده است.
2. سید مرتضى«علم الهدى» (م 436ق) در کتاب تفسیرى خود «غرر الفوائد و درر القلائد» معروف به «امالى» به پارهاى از نظریات ابومسلم اصفهانى اشاره کرده است.[12]
3. سید رضى (م 406ق) گردآورنده نهج البلاغه که خود از مفسران بوده و کتاب تفسیری «حقائق التأویل» را تألیف نموده، در بخشی از تألیف خود که در دسترس ما است، با نگاهی انتقادآمیز به آراى ابومسلم پرداخته و بویژه در دو مورد به شدت از وی انتقاد کرده است.[13]
4. ابوبکر احمد بن على الرازى معروف به «جصّاص»(متولد 305 ق و متوفای 370ق) [14]، جصاص تقریباً هفده ساله بود که ابومسلم از دنیا رفت؛ لذا معاصر او به شمار میآمد.
او در کتاب «احکام القرآن» خود که آنرا بر پایه مکتب حنفی نگاشته بود، یادآور سخنان ابومسلم شده و بویژه در بحث نسخ، انتقاداتی را متوجه او ساخته است:
«بعض از متأخرین از غیر اهل فقه گفتهاند هیچگونه نسخى در شریعت پیامبر اسلام وجود ندارد و هر جا سخنى از نسخ رفته منظور نسخ آیینهاى پیامبران پیشین میباشد، مثل "سبت" و "نماز به سمت مشرق و مغرب"؛ زیرا پیامبر ما آخرین پیامبر است و شریعت او ثابت است تا روز قیامت. صاحب این نظریه داراى بهره فراوان از دانش بلاغت و لغت بود، ولى بهرهاى از فقه و اصول فقه نداشت ... ولى در مورد نسخ نظرش پذیرفته نشد؛ زیرا هیچکس از اندیشمندان پیش از او این سخن را نگفته بود».[15]
ظاهر آن است که مراد جصاص از «برخی متأخران» همان ابو مسلم باشد.
5. ابوالفتوح رازى در تفسیر «روح الجنان» در مواردى دیدگاههاى او را آورده است.[16]
6. فخررازى در «مفاتیح الغیب» بیش از دیگر مفسران به آراى ابومسلم پرداخته و از این رو، بسیاری از مطالب تفسیری ابو مسلم را میتوان با استفاده از کتاب مفاتیح الغیب بازیابی کرد.
دیدگاه ابومسلم در زمینه نسخ
چنانکه اشاره شد یکى از آراء ویژه ابومسلم اصفهانی، اعتقاد به واقع نشدن نسخ در قرآن است. او معتقد است که نسخ، ازاله و از بین بردن چیزى است و چیزى از بین میرود که باطل بوده و حقیقتى نداشته باشد، اما قرآن حقّی پایان ناپذیر است و باطل را به آن راهى نیست. از طرفی اگر فرمانى صادر شده و سپس لغو گردد، معنایش این است که صدور چنین فرمانی از ابتدا باطل بوده و به همین دلیل نسخ گردیده است. ابومسلم میگوید، مگر نه این است که خداوند فرموده است: «هیچگونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است»،[17] پس با این برهان دانسته میشود که نسخ به قرآن راهى ندارد.
همچنین در زمینه آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»[18] که بیشتر مفسران، آنرا نشانی از امکان وقوع نسخ در برخى آیات قرآن میدانند، ابومسلم تفسیر دیگرى دارد و میگوید معناى این آیه یکى از این چند وجه میتواند باشد:
1. مراد از نسخ، نسخ آیینهاى گذشته و برخی آیات تورات و انجیل است و نظر به وقوع نسخ در قرآن ندارد.
2. مراد از «ما ننسخ» در آیه شریفه ابطال چیزى نیست، بلکه مراد نسخه بردارى و استنساخ است؛ یعنى استنساخ کتاب از لوح محفوظ و انتقال آن به سایر کتابهاى آسمانى.
3. مراد از «ما ننسخ» نه آن است که نسخ واقع شده و آیه شریفه از آن خبر میدهد، بلکه مراد آن است که بر فرض آن که نسخ صورت گیرد، آیه ناسخ بهتر از منسوخ خواهد بود.[19]
پاسخهاى چندى به ابومسلم اصفهانی از سوى مفسران داده شده است که بیان تفصیلى آنها خارج از مجال این نوشته است،[20] اما ریشه همه شبهات ابومسلم به این نکته بازگشت دارد که وى معنای نسخ را ابطال و بازگشت از نظر پیشین و نوعى پشیمانى میداند و البته این معانى در قرآن راه ندارد.
[1]. حموى، یاقوت بن عبد الله، معجم الادباء، ج 6، ص 2437، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1414ق؛ داوودى مالکی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، ج 2، ص 109 – 110، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا.
[2]. سیوطی در باره او چنین میگوید: «کان نحویاً کاتبا بلیغاً، مترسلاً جدلاً، متکلماً معتزلیاً، عالما بالتفسیر و غیره من صنوف الْعلم»؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، بغیة الوعاة، ج 1، ص 59، لبنان، المکتبة العصریة، بیتا.
[3]. معجم الأدباء، ج 6، ص 2438؛ زرکلی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، ج 6، ص 50، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[4]. صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج 2، ص 175، بیروت، دار إحیاء التراث، 1420ق.
[5]. همان.
[6]. معجم الأدباء، ج 6، ص 2438.
[7]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 5، ص 44 – 45، قم، اسماعیلیان، 1408ق.
[8]. مجادله، 12.
[9]. علامه حلى، حسن بن یوسف، نهایة الوصول الى علم الأصول، ج 2، ص 618، قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، چاپ اول، 1425ق.
[10]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 29، ص 496، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[11]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، مقدمه مؤلف، ص 1 – 2، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[12]. علم الهدى موسوى، سید مرتضى، امالى المرتضى، ج 1، ص 367 و ج 2، ص 99، 244، 304 و 305، قاهره، دار الفکر العربی، چاپ اول، 1998ق.
[13]. شریف الرضى، محمد بن حسین، حقائق التاویل فی متشابه التنزیل، ص 92، 137، 138، 218، 243 و ...، بیروت، دار الأضواء، چاپ اول، 1406ق.
[14]. ابن کثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 297، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ الأعلام، ج 1، ص 171.
[15]. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج 1، ص: 7، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
[16]. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 131، 218، ج 2، ص 170 و ...، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
[17]. فصلت، 42.
[18]. بقره، 106.
[19]. مفاتیح الغیب، ج 29، ص 496.
[20]. ر. ک: ربانی، محمد حسن، ابومسلم اصفهانی و تفسیر او، مجله پژوهشهای قرآنی، بهار و تابستان 1378، شماره 17 و 18، ص 270 – 299.