کد سایت
fa79546
کد بایگانی
97157
نمایه
انواع فاء در ادبیات عرب
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
خلاصه پرسش
«فاء رابطه» چیست؟ بین آن و «فاء سببیت» چه نسبتی وجود دارد؟
پرسش
وجه تسمیه فاء رابطه چیست؟ آیا وجه تسمیه فاء رابطه در مانند «مَن یأتِک فأَکرمه» به دلیل ایجاد ربط بین جمله شرط و جواب شرط است؟ در این صورت:
1. پس در مانند «إن ضربتنی ضربتک» که فاء رابط نیامده پس چگونه ربط ایجاد میشود؟
2. در تعریف ادات شرط گفته شده است؛ اداتی که بین دو جمله ایجاد رابطه تعلیقی میکنند بهطوری که وقوع دوّمی منوط به وقوع اوّلی است. با توجه به این تعریف، رابط بین دو جمله شرط و جواب شرط، خود ادات شرط است نه فاء رابط.
3. فاء رابط اگر رابط بین دو جمله شرط و جواب است پس چرا در ترجمه، مثل فاء سببیه عاطفه ترجمه میشود: «مَن یأتِک فأَکرمه»؛ هر کس بیاید پیش تو پس اکرامش کن.
پاسخ اجمالی
حرف فاء در زبان عربی سه نوع است:
الف) فاء عاطفه: برای عطف به کار میرود و میتواند در یکی از موارد سهگانه زیر مورد استفاده قرار گیرد:
1. ترتیب: معنایش آن است که زمان رخداد آنچه بعد از فاء قرار گرفته، بعد از زمان رخداد چیزی است که قبل از فاء بدان اشاره شده است؛ مانند: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا»؛[1] «وقتی فرزندان آدم قربانی کردند، پس، از یک نفر آنها قبول شد». ابتدا آنها اقدام به انجام قربانی کردند و پس از آن بود که قربانی یکی از آنان مورد پذیرش واقع شد.
2. تعقیب: علاوه بر ترتیب، آنچه که بعد از فاء قرار گرفته، با فاصله کمی از ما قبل آن، رخ داده باشد. البته این مقدار زمان، نسبی بوده و در موارد مختلف، به حسب همان مورد سنجیده میشود.
3. سببیت: این معنا در همه موارد وجود ندارد، ولی در بسیاری از فاءهای عاطفه میتوان چنین معنایی را مشاهده نمود؛ یعنی آنچه بعد از فاء قرار گرفته، معلول و مسبب ما قبل آن است؛ مانند «فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ»؛[2] «موسی به او مشتی زد پس جان داد». جان دادن آن شخص، به دلیل مشتی بود که حضرت موسی(ع) به او زد.
ب) فاء رابطه: این فاء در برخی موارد بر سر جمله جواب شرط وارد میشود. و این زمانی است که جمله جواب شرط، نتواند شرط قرار بگیرد؛ یعنی شرایطی را که باید یک جمله شرطیه داشته باشد ندارد. در این حالت برخلاف حالتهای دیگر که بین «شرط» و «جواب» رابطه برقرار است، ارتباط بین شرط و جواب قطع است؛ از اینرو، لازم است که بر سر جمله جواب شرط، حرف فاء وارد شود تا بین شرط و جواب شرط، رابطه ایجاد شود. لذا به آن فاء رابطه میگویند. در صورتی که معتقد باشیم، حرف شرط بین شرط و جواب ارتباط ایجاد میکند، باید بگوییم که فاء رابطه، جمله جواب شرطی که صلاحیت ارتباط با جمله شرط را ندارد، برای این کار آماده میکند.
برخی از مواردی که آوردن فاء رابطه بر جمله جواب شرط لازم است:
1. هنگامی که جواب شرط، به صورت جمله اسمیه باشد؛ مانند: «وَ إِن یَمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ على کُلِّ شَیْء قَدیرٌ»؛[3] «و اگر خیرى به تو رساند، او بر همه چیز تواناست [و از قدرت او، هر گونه نیکى ساخته است]».
2. در جایی که جمله فعلیه، در حکم جمله اسمیه باشد؛ مانند فعلی که در جمله به کار رفته، و از افعال جامد باشد؛ مانند آیات زیر:
«إِن ترن أَنا أقلَّ مِنْک مالاً وَ ولداً فَعَسَى رَبِّی أَن یُؤتیَنِ»؛[4] «و اگر میبینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم [مطلب مهمّى نیست] پس شاید خدایم ...».
«إِن تبدوا الصَّدقَاتِ فَنِعِمّا هِیَ»؛[5] «اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است».
«وَ مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَریناً فَسَاءَ قَریناَ»؛[6] «و کسى که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینى است».
«وَ مَن یَفعَل ذَلِک فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ»؛[7] «و هرکس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد [و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته میشود]».
3. اگر فعلی که در جمله به کار گرفته شده، انشائی باشد؛ مانند: «إِن کُنْتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبعُونی یُحبِبکُمُ اللهُ»؛[8] بگو: «اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروى کنید! تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد».
4. در صورتی که فعل به کار رفته هم در ظاهر و هم در معنا ماضی باشد، باز هم حرف فاء بر جواب شرط وارد میشود؛ مانند: «قالوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِن قَبلُ»؛[9] «[برادران] گفتند: اگر او (بنیامین) دزدى کند، [جاى تعجب نیست] برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد».
5. هنگامی که بر سر فعل، حروف استقبال[10] (مانند سوف) وارد شده باشد؛ مانند: «مَن یرْتَدَّ مِنْکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأْتِی اللهُ بِقومٍ یُحِبهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛[11] «هرکس از شما، از آیین خود بازگردد، [به خدا زیانى نمیرساند] خداوند جمعیّتى را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند».
6. زمانی که جواب شرط همراه با حروف صدارتطلب باشد؛ مانند: «فَإِن أهلک فذی لَهب لظاه ... عَلیّ تکَاد تلتهب التهابا». در این شاهد مثال، بعد از فاء در عبارت «فذی» حرف صدارتطلب «رُبَّ» در تقدیر است.
گفتنی است؛ گاهی «اذا» فجائیه جانشین حرف فاء در جواب شرط میشود؛ مانند: «وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَت أَیْدیهِم إِذا هُم یَقنَطونَ»؛[12] «و هرگاه رنج و مصیبتى بخاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس میشوند».
ج) فاء زائده: در غیر از موارد فوق، اگر در جمله حرف فاء واقع شد، زائده است. این مورد بیشتر در خبر مبتدا دیده میشود.[13]
در زبان عربی بیش از این سه نوع فاء، نوع دیگری وجود ندارد ولی در برخی مواقع، بعضی از این انواع فاء، علاوه بر معنای خود، دلالت بر امر دیگری نیز میکنند که بر اساس همین دلالت، نام دیگری نیز بر آن اطلاق میگردد. برخی از این موارد عبارتاند از:
1. فاء فصیحه: گاهی فاء موجود در کلام، دلالت بر وجود یک جمله مقدّر در کلام میکند. این فاء که ما بعد خود را عطف به فاء محذوف و عبارت محذوف بعد از آن میکند، بیان کننده منشأ ما بعد خود نیز هست. در برخی موارد جمله مقدّر، جواب شرطی است که محذوف شده است؛ به عنوان مثال، در عبارت «وَ إِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا»؛[14] فاء متصل به فانفجرت، فاء فصیحه است که دلالت بر مقدّر بودن عبارت «فضرب بِعصاه الحَجرَ» دارد و نیز به این معنا اشاره دارد که این ضرب سبب جاری شدن آب است.[15]
2. فاء نتیجه: از آنجا که ما بعد فاء نتیجه، متفرّع بر قبل آن است، به آن فاء نتیجه یا فاء سببیت یا فاء تفریع گفته میشود.[16]
البته فاء سببیت لزوماً فاء عاطفه نیست، بلکه ممکن است غیر عاطفه باشد؛ مانند فاء جواب شرط.[17]
الف) فاء عاطفه: برای عطف به کار میرود و میتواند در یکی از موارد سهگانه زیر مورد استفاده قرار گیرد:
1. ترتیب: معنایش آن است که زمان رخداد آنچه بعد از فاء قرار گرفته، بعد از زمان رخداد چیزی است که قبل از فاء بدان اشاره شده است؛ مانند: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا»؛[1] «وقتی فرزندان آدم قربانی کردند، پس، از یک نفر آنها قبول شد». ابتدا آنها اقدام به انجام قربانی کردند و پس از آن بود که قربانی یکی از آنان مورد پذیرش واقع شد.
2. تعقیب: علاوه بر ترتیب، آنچه که بعد از فاء قرار گرفته، با فاصله کمی از ما قبل آن، رخ داده باشد. البته این مقدار زمان، نسبی بوده و در موارد مختلف، به حسب همان مورد سنجیده میشود.
3. سببیت: این معنا در همه موارد وجود ندارد، ولی در بسیاری از فاءهای عاطفه میتوان چنین معنایی را مشاهده نمود؛ یعنی آنچه بعد از فاء قرار گرفته، معلول و مسبب ما قبل آن است؛ مانند «فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ»؛[2] «موسی به او مشتی زد پس جان داد». جان دادن آن شخص، به دلیل مشتی بود که حضرت موسی(ع) به او زد.
ب) فاء رابطه: این فاء در برخی موارد بر سر جمله جواب شرط وارد میشود. و این زمانی است که جمله جواب شرط، نتواند شرط قرار بگیرد؛ یعنی شرایطی را که باید یک جمله شرطیه داشته باشد ندارد. در این حالت برخلاف حالتهای دیگر که بین «شرط» و «جواب» رابطه برقرار است، ارتباط بین شرط و جواب قطع است؛ از اینرو، لازم است که بر سر جمله جواب شرط، حرف فاء وارد شود تا بین شرط و جواب شرط، رابطه ایجاد شود. لذا به آن فاء رابطه میگویند. در صورتی که معتقد باشیم، حرف شرط بین شرط و جواب ارتباط ایجاد میکند، باید بگوییم که فاء رابطه، جمله جواب شرطی که صلاحیت ارتباط با جمله شرط را ندارد، برای این کار آماده میکند.
برخی از مواردی که آوردن فاء رابطه بر جمله جواب شرط لازم است:
1. هنگامی که جواب شرط، به صورت جمله اسمیه باشد؛ مانند: «وَ إِن یَمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ على کُلِّ شَیْء قَدیرٌ»؛[3] «و اگر خیرى به تو رساند، او بر همه چیز تواناست [و از قدرت او، هر گونه نیکى ساخته است]».
2. در جایی که جمله فعلیه، در حکم جمله اسمیه باشد؛ مانند فعلی که در جمله به کار رفته، و از افعال جامد باشد؛ مانند آیات زیر:
«إِن ترن أَنا أقلَّ مِنْک مالاً وَ ولداً فَعَسَى رَبِّی أَن یُؤتیَنِ»؛[4] «و اگر میبینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم [مطلب مهمّى نیست] پس شاید خدایم ...».
«إِن تبدوا الصَّدقَاتِ فَنِعِمّا هِیَ»؛[5] «اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است».
«وَ مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَریناً فَسَاءَ قَریناَ»؛[6] «و کسى که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینى است».
«وَ مَن یَفعَل ذَلِک فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ»؛[7] «و هرکس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد [و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته میشود]».
3. اگر فعلی که در جمله به کار گرفته شده، انشائی باشد؛ مانند: «إِن کُنْتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبعُونی یُحبِبکُمُ اللهُ»؛[8] بگو: «اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروى کنید! تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد».
4. در صورتی که فعل به کار رفته هم در ظاهر و هم در معنا ماضی باشد، باز هم حرف فاء بر جواب شرط وارد میشود؛ مانند: «قالوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِن قَبلُ»؛[9] «[برادران] گفتند: اگر او (بنیامین) دزدى کند، [جاى تعجب نیست] برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد».
5. هنگامی که بر سر فعل، حروف استقبال[10] (مانند سوف) وارد شده باشد؛ مانند: «مَن یرْتَدَّ مِنْکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأْتِی اللهُ بِقومٍ یُحِبهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛[11] «هرکس از شما، از آیین خود بازگردد، [به خدا زیانى نمیرساند] خداوند جمعیّتى را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند».
6. زمانی که جواب شرط همراه با حروف صدارتطلب باشد؛ مانند: «فَإِن أهلک فذی لَهب لظاه ... عَلیّ تکَاد تلتهب التهابا». در این شاهد مثال، بعد از فاء در عبارت «فذی» حرف صدارتطلب «رُبَّ» در تقدیر است.
گفتنی است؛ گاهی «اذا» فجائیه جانشین حرف فاء در جواب شرط میشود؛ مانند: «وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَت أَیْدیهِم إِذا هُم یَقنَطونَ»؛[12] «و هرگاه رنج و مصیبتى بخاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس میشوند».
ج) فاء زائده: در غیر از موارد فوق، اگر در جمله حرف فاء واقع شد، زائده است. این مورد بیشتر در خبر مبتدا دیده میشود.[13]
در زبان عربی بیش از این سه نوع فاء، نوع دیگری وجود ندارد ولی در برخی مواقع، بعضی از این انواع فاء، علاوه بر معنای خود، دلالت بر امر دیگری نیز میکنند که بر اساس همین دلالت، نام دیگری نیز بر آن اطلاق میگردد. برخی از این موارد عبارتاند از:
1. فاء فصیحه: گاهی فاء موجود در کلام، دلالت بر وجود یک جمله مقدّر در کلام میکند. این فاء که ما بعد خود را عطف به فاء محذوف و عبارت محذوف بعد از آن میکند، بیان کننده منشأ ما بعد خود نیز هست. در برخی موارد جمله مقدّر، جواب شرطی است که محذوف شده است؛ به عنوان مثال، در عبارت «وَ إِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا»؛[14] فاء متصل به فانفجرت، فاء فصیحه است که دلالت بر مقدّر بودن عبارت «فضرب بِعصاه الحَجرَ» دارد و نیز به این معنا اشاره دارد که این ضرب سبب جاری شدن آب است.[15]
2. فاء نتیجه: از آنجا که ما بعد فاء نتیجه، متفرّع بر قبل آن است، به آن فاء نتیجه یا فاء سببیت یا فاء تفریع گفته میشود.[16]
البته فاء سببیت لزوماً فاء عاطفه نیست، بلکه ممکن است غیر عاطفه باشد؛ مانند فاء جواب شرط.[17]
[1]. مائده، 27.
[2]. قصص، 15.
[3]. انعام، 17.
[4]. کهف، 39.
[5]. بقره، 271.
[6]. نساء، 38.
[7]. آل عمران، 28.
[8]. آل عمران، 31.
[9]. یوسف، 77.
[10]. حروفی که فعل مضارع را مختص به آینده میکند مانند س، سوف و لن.
[11]. مائده، 54.
[12]. روم، 36.
[13]. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ص 213 – 219، دمشق، دار الفکر، چاپ ششم، 1985م.
[14]. «و [به یاد آورید] زمانى را که موسى براى قوم خویش، آب طلبید، به او دستور دادیم: عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید»؛ بقره، 60.
[15]. عباس حسن، النحو الوافی، ج 3، ص 636، دار المعارف، چاپ پانزدهم.
[16]. مدنى، علیخان بن احمد ، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، تحقیق: سجادى، ابو الفضل ص 877، قم، ذوی القربى، چاپ اول.
[17]. همان.