کد سایت
fa82663
کد بایگانی
100539
نمایه
اختلاف سادات حسنی با امامان(ع)
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
خلاصه پرسش
چرا درگیریهایی میان ساداتی که از نسل امام حسن(ع) بودند با امامان از نسل امام حسین(ع) وجود داشت؟
پرسش
علت درگیری و اختلاف سادات حسنی با امام صادق(ع) چه بود؟ و آیا مشمول عفو حضرت واقع شدند؟
پاسخ اجمالی
امام حسن مجتبی(ع) دارای پانزده فرزند بودند[1] و سادات حسنی، شاخهای از سادات هستند که نسب آنها به حضرتشان میرسد، و در سدههای اول اسلامی، تحرکات سیاسی و اجتماعی فراوانی داشته و قیامهایی از سوی آنها شکل گرفته است.
ابتدا باید گفت که بسیاری از سادات جلیل القدر حسنی، پیروی کامل از امامان معصوم(ع) داشتند که «عبد العظیم حسنی» راوی معروف و عظیم الشأن را میتوان یکی از نمونههای برجسته آنان دانست. بر این اساس نباید اینگونه تصور کرد که تمام سادات حسنی در برابر سادات حسینی و در رأس آنان امامان معصوم(ع) جبههگیری کرده بودند.
با این وجود، برخی از سادات حسنی اگرچه به صورت مستقیم وارد درگیری و نبرد با ائمه نمیشدند، اما با دلایل و انگیزههای مختلف، دست به رفتارهایی میزدند که یا نوعی مخالفت با امامان ارزیابی شده و یا آنکه دست کم همخوان با رویکردهای آن بزرگواران نبود. اکنون در ذیل به بررسی مختصر رفتار چند تن از این سادات حسنی میپردازیم:
زید بن الحسن
او از بزرگان سادات حسنی بود که نه ادعای امامت کرده و نه هیچکس او را امام میدانست؛ او چون در مناسبات خویش با بنیامیه رویکردی تقیهآمیز داشت و حتی از طرف آنها مسئولیتهایی را نیز میپذیرفت، در طایفه زیدیه نیز طرفداری نداشت. [2] ولی امام صادق(ع) به ماجرایی اشاره کرد که او با امام باقر(ع) گفتوگویی داشت که نشان از نوعی اختلاف میان آن دو بود. او میگفت من از فرزندان حسنم و از شما به میراث پیامبر(ص) سزاوارتر! من از نژاد فرزند بزرگتر هستم و باید میراث پیامبر(ص) را با من تقسیم کنى و سهم مرا بدهى! بعد از آنکه پدرم سخن او را نپذیرفت، او از پدرم به قاضی شکایت کرد... .[3]
محمد بن عبدالله محض
محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) یا «نفس زکیّه»[4] خود را برتر از امام صادق(ع) میدانست تا آنجا که خطاب به حضرتشان گفت: «به خداوند سوگند من از تو داناتر و شجاعتر و سخیتر هستم...»؛ امام(ع) ادعای او را رد کرده و خبر داد که او کشته خواهد شد.[5]
زمانی که ولید -خلیفه اموی- به هلاکت رسید، گروهی از مردم نزد امام صادق(ع) آمده و حضرتشان را به قیامی تحت فرماندهی محمد بن عبدالله دعوت کردند؛ اما امام(ع) با پرسشهایی از آنان، باطل بودن راه و روش و هدف آنها را آشکار کرد و آنها را از چنین قیامی بازداشت. سپس به این روایت پیامبر(ص) اشاره کرد که فرمود: «هر که بر مردم شمشیر کشیده و آنها را به سوى خود بخواند، در حالیکه میان مسلمانان داناتر از او باشد، یک چنین فردى گمراه و زورگو است» اشاره کرد.[6]
امام صادق(ع) به دلایلی با قیام محمد بن عبدالله موافق نبود:
الف. اشتباه او در اهدافش.
ب. پیشبینی شکست قیام او به دلیل اخبار غیبی: «در کتاب علی(ع) نام او را از فرمانروایان این امت نیافتم».[7]
ج. ادعای دروغین مهدویت توسط او.[8]
د. سوء استفاده عباسیان از او برای تحکیم قدرت.
در همین راستا بود که امام ششم به عبدالله -پدر محمد- گفت: «خلافت به تو و پسرت نمیرسد، بلکه نصیب سفاح و بعد از او منصور خواهد شد و آنها پسرت را در منطقه احجار الزیت میکشند».[9]
حسن بن زید
او فرمانروای حرمین شرفین بود که توسط منصور عباسی منصوب شده بود. علاقه و کشش او به سمت بنیعباس سبب ایجاد اختلاف بین او و دیگر سادات - حتی سادات حسنی - شده بود. کمک او به عباسیان در دستیابی به اطلاعات سادات حسینی و حسنی و آتش زدن خانه امام صادق(ع) در کارنامه او دیده میشود.[10]
حسین بن علی صاحب فخّ
حسین بن على بن حسن معروف به شهید فخ[11] از بزرگان سادات حسنی است. او امام کاظم(ع) را به پیروی از خود دعوت کرد که مورد پذیرش حضرتشان قرار نگرفت.[12] البته بر اساس برخی روایات، قیام او با اجازه و مشورت امام کاظم(ع) بود.[13] شاید به همین دلیل بود که بعد از کشته شدن حسین، موسى بن مهدى که خلیفه وقت عبّاسى بود اظهار داشت که: سوگند به خدا که او جز با دستور موسی بن جعفر(ع) قیام نکرده است … خدا مرا بکشد، اگر او را نکشم![14]
با توجه به این موضوع و همچنین پیشبینی امام صادق(ع) در مورد شهادت آنان[15] به نظر میرسد که هرچند امام کاظم(ع) رسماً قیام او را تأیید نکردند، اما در واقع اختلافی میان حضرتشان و شهید فخ نبود.
محمد بن ابراهیم بن اسماعیل
او از ائمه زیدیه است که در کوفه بر علیه عباسیان قیام کرده بود،[16] اما به دلیل آنکه ادعای مهدویت میکرد، قیامش با مخالفت امام رضا(ع) روبرو شد.[17]
ابتدا باید گفت که بسیاری از سادات جلیل القدر حسنی، پیروی کامل از امامان معصوم(ع) داشتند که «عبد العظیم حسنی» راوی معروف و عظیم الشأن را میتوان یکی از نمونههای برجسته آنان دانست. بر این اساس نباید اینگونه تصور کرد که تمام سادات حسنی در برابر سادات حسینی و در رأس آنان امامان معصوم(ع) جبههگیری کرده بودند.
با این وجود، برخی از سادات حسنی اگرچه به صورت مستقیم وارد درگیری و نبرد با ائمه نمیشدند، اما با دلایل و انگیزههای مختلف، دست به رفتارهایی میزدند که یا نوعی مخالفت با امامان ارزیابی شده و یا آنکه دست کم همخوان با رویکردهای آن بزرگواران نبود. اکنون در ذیل به بررسی مختصر رفتار چند تن از این سادات حسنی میپردازیم:
زید بن الحسن
او از بزرگان سادات حسنی بود که نه ادعای امامت کرده و نه هیچکس او را امام میدانست؛ او چون در مناسبات خویش با بنیامیه رویکردی تقیهآمیز داشت و حتی از طرف آنها مسئولیتهایی را نیز میپذیرفت، در طایفه زیدیه نیز طرفداری نداشت. [2] ولی امام صادق(ع) به ماجرایی اشاره کرد که او با امام باقر(ع) گفتوگویی داشت که نشان از نوعی اختلاف میان آن دو بود. او میگفت من از فرزندان حسنم و از شما به میراث پیامبر(ص) سزاوارتر! من از نژاد فرزند بزرگتر هستم و باید میراث پیامبر(ص) را با من تقسیم کنى و سهم مرا بدهى! بعد از آنکه پدرم سخن او را نپذیرفت، او از پدرم به قاضی شکایت کرد... .[3]
محمد بن عبدالله محض
محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) یا «نفس زکیّه»[4] خود را برتر از امام صادق(ع) میدانست تا آنجا که خطاب به حضرتشان گفت: «به خداوند سوگند من از تو داناتر و شجاعتر و سخیتر هستم...»؛ امام(ع) ادعای او را رد کرده و خبر داد که او کشته خواهد شد.[5]
زمانی که ولید -خلیفه اموی- به هلاکت رسید، گروهی از مردم نزد امام صادق(ع) آمده و حضرتشان را به قیامی تحت فرماندهی محمد بن عبدالله دعوت کردند؛ اما امام(ع) با پرسشهایی از آنان، باطل بودن راه و روش و هدف آنها را آشکار کرد و آنها را از چنین قیامی بازداشت. سپس به این روایت پیامبر(ص) اشاره کرد که فرمود: «هر که بر مردم شمشیر کشیده و آنها را به سوى خود بخواند، در حالیکه میان مسلمانان داناتر از او باشد، یک چنین فردى گمراه و زورگو است» اشاره کرد.[6]
امام صادق(ع) به دلایلی با قیام محمد بن عبدالله موافق نبود:
الف. اشتباه او در اهدافش.
ب. پیشبینی شکست قیام او به دلیل اخبار غیبی: «در کتاب علی(ع) نام او را از فرمانروایان این امت نیافتم».[7]
ج. ادعای دروغین مهدویت توسط او.[8]
د. سوء استفاده عباسیان از او برای تحکیم قدرت.
در همین راستا بود که امام ششم به عبدالله -پدر محمد- گفت: «خلافت به تو و پسرت نمیرسد، بلکه نصیب سفاح و بعد از او منصور خواهد شد و آنها پسرت را در منطقه احجار الزیت میکشند».[9]
حسن بن زید
او فرمانروای حرمین شرفین بود که توسط منصور عباسی منصوب شده بود. علاقه و کشش او به سمت بنیعباس سبب ایجاد اختلاف بین او و دیگر سادات - حتی سادات حسنی - شده بود. کمک او به عباسیان در دستیابی به اطلاعات سادات حسینی و حسنی و آتش زدن خانه امام صادق(ع) در کارنامه او دیده میشود.[10]
حسین بن علی صاحب فخّ
حسین بن على بن حسن معروف به شهید فخ[11] از بزرگان سادات حسنی است. او امام کاظم(ع) را به پیروی از خود دعوت کرد که مورد پذیرش حضرتشان قرار نگرفت.[12] البته بر اساس برخی روایات، قیام او با اجازه و مشورت امام کاظم(ع) بود.[13] شاید به همین دلیل بود که بعد از کشته شدن حسین، موسى بن مهدى که خلیفه وقت عبّاسى بود اظهار داشت که: سوگند به خدا که او جز با دستور موسی بن جعفر(ع) قیام نکرده است … خدا مرا بکشد، اگر او را نکشم![14]
با توجه به این موضوع و همچنین پیشبینی امام صادق(ع) در مورد شهادت آنان[15] به نظر میرسد که هرچند امام کاظم(ع) رسماً قیام او را تأیید نکردند، اما در واقع اختلافی میان حضرتشان و شهید فخ نبود.
محمد بن ابراهیم بن اسماعیل
او از ائمه زیدیه است که در کوفه بر علیه عباسیان قیام کرده بود،[16] اما به دلیل آنکه ادعای مهدویت میکرد، قیامش با مخالفت امام رضا(ع) روبرو شد.[17]
[1]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 20، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[2]. همان، ج 2، ص 22-23.
[3]. قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 600، قم، مؤسسه امام مهدى(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[5]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 280، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.
[6]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 362- 364، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق.
[7]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، محقق، کوچه باغى، محسن، ج 1، ص 168، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 4، ص 228، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[9]. همان، ج 4، ص 228
[10]. کافی، ج 1، ص 473.
[11]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 37، ص 30، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1403ق.
[12]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 366، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[13]. ابوالفرج اصفهانی، على بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، صقر، سید احمد، ص 383، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
[14]. ابن طاووس، على بن موسى، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق کرمانى، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 218، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.
[15]. مقاتل الطالبیین، ص 367؛ بحار الأنوار، ج 48، ص 170. «اینجا مردى از خویشاوندانم با گروهى شهید میشود که ارواح آنها جلوتر از بدنهایشان رهسپار بهشت میشود»
[16]. زرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 5، ص 293، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[17]. ابن أبیزینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق غفارى، على اکبر، ص 253، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق.