کد سایت
fa83475
کد بایگانی
85970
نمایه
کلام فلسفی
خلاصه پرسش
مقصود از «کلام فلسفی» چیست؟
پرسش
سلام علیکم؛ «مکتب کلام فلسفی» که مؤسس آن خواجه نصیرالدین طوسی بوده، چیست؟ و چه فرقی با فلسفه اسلامی دارد؟
پاسخ اجمالی
«کلام فلسفی»، اصطلاحی است که اخیراً در مباحث کلامی و فلسفی به کار گرفته میشود، ولی حقیقت این است که برای این اصطلاح، تعریف دقیقی نمیتوان ارائه کرد؛ زیرا غالباً «کلام فلسفی»، را ﻣﻌﺮفتی میدانند ﻛﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از روش فلسفی، در ﺗﺒﻴﻴﻦ، ﺗﺤﻜﻴﻢ و دفاع از یک دﺳﺘﮕﺎه اﻋﺘﻘﺎدات دینی ﺧﺎص میکوشد.[1]
از ظاهر این تعریف چنین بر میآید که «کلام فلسفی» ﻣﻌﺮفتی است ﻛﻪ دقیقاً تمام روشها و قواعد فلسفی را در کلام به کار گیرد، اما مشکل این تعریف آن است که در اینصورت، بسیاری از مکاتب کلامی، مانند مکتب خواجه طوسی را نمیتوان کلام فلسفی نامید؛ چرا که خواجه طوسی در بسیاری از موارد از مبانی فلسفی در کلام استفاده نکرد، بلکه بر خلاف فلسفه در کلام سخن گفت.[2] علاوه بر این با توجه به بهکارگیری این اصطلاح نسبت به مکتبهای مختلف، باید آنرا یک مفهومی کششی دانست که دارای شدت و ضعف و مراتب مختلف است؛ زیرا از یکسو، مکتب افرادی مثل خواجه نصیر که تنها برخی از آموزههای فلسفی را در کلام به کار گرفته بود، به «کلام فلسفی» معروف شد، و از سویی مکتب کسانی، مانند صدرالمتألهین که تقریباً تمام آموزههای فلسفه را در علم کلام به کار گرفته بود نیز به «کلام فلسفی» شهرت یافت.[3]
اما اگر در تعریف کلام فلسفی به معرفتی که برخی از آموزهها و قواعد فلسفی را در ﺗﺒﻴﻴﻦ، ﺗﺤﻜﻴﻢ و دفاع از ﻳک دﺳﺘﮕﺎه اﻋﺘﻘﺎدات دینی ﺧﺎص به کار میگیرد، اکتفا شود؛ در اینصورت مشکلش این است که چه معیار و قواعدی برای تعیین حدود آن وجود دارد؟ و از آنجا که حد مشخصی از مقدار استفاده فلسفه در کلام ارائه نشده است، باید آنرا به ذوق و سلیقه واگذار کرد.
در هر صورت با اغماض از این اشکالات، به نظر میرسد اگر تمام مباحث «علم کلام» در آموزههای فلسفی هضم نگردد، شبیه آنچه محقق طوسی انجام داده، میتوان آنرا «کلام فلسفی» نامید؛ یعنی به گونهای باشد که حیث و جهت کلام باقی بماند و از بین نرود؛[4] و گرنه «مکتب صدرا» و روش او را نمیتوان کلام فلسفی دانست، بلکه آنرا باید اتحاد و یگانگی فلسفه و کلام نامید. البته در اینکه آیا فلسفه در کلام هضم شده، یا کلام در فلسفه؟، برخی معتقدند که فلسفه اسلامى تدریجاً به جانب کلام گرایید، و در فلسفه صدرا ایندو با یکدیگر یکى شدهاند... اما برخی دیگر چنین تصوری را نپذیرفته و معتقدند که فلسفه اسلامى یک قدم به طرف کلام نیامد، این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و آخر کار در فلسفه هضم شد.[5]
در نهایت باید گفت تفاوتی نمیکند که کدام دانش دست برتر را دارد. مهم آن است که بتوان با استفاده از تمام دانشها به نتیجه مطلوب دست یافت.
از ظاهر این تعریف چنین بر میآید که «کلام فلسفی» ﻣﻌﺮفتی است ﻛﻪ دقیقاً تمام روشها و قواعد فلسفی را در کلام به کار گیرد، اما مشکل این تعریف آن است که در اینصورت، بسیاری از مکاتب کلامی، مانند مکتب خواجه طوسی را نمیتوان کلام فلسفی نامید؛ چرا که خواجه طوسی در بسیاری از موارد از مبانی فلسفی در کلام استفاده نکرد، بلکه بر خلاف فلسفه در کلام سخن گفت.[2] علاوه بر این با توجه به بهکارگیری این اصطلاح نسبت به مکتبهای مختلف، باید آنرا یک مفهومی کششی دانست که دارای شدت و ضعف و مراتب مختلف است؛ زیرا از یکسو، مکتب افرادی مثل خواجه نصیر که تنها برخی از آموزههای فلسفی را در کلام به کار گرفته بود، به «کلام فلسفی» معروف شد، و از سویی مکتب کسانی، مانند صدرالمتألهین که تقریباً تمام آموزههای فلسفه را در علم کلام به کار گرفته بود نیز به «کلام فلسفی» شهرت یافت.[3]
اما اگر در تعریف کلام فلسفی به معرفتی که برخی از آموزهها و قواعد فلسفی را در ﺗﺒﻴﻴﻦ، ﺗﺤﻜﻴﻢ و دفاع از ﻳک دﺳﺘﮕﺎه اﻋﺘﻘﺎدات دینی ﺧﺎص به کار میگیرد، اکتفا شود؛ در اینصورت مشکلش این است که چه معیار و قواعدی برای تعیین حدود آن وجود دارد؟ و از آنجا که حد مشخصی از مقدار استفاده فلسفه در کلام ارائه نشده است، باید آنرا به ذوق و سلیقه واگذار کرد.
در هر صورت با اغماض از این اشکالات، به نظر میرسد اگر تمام مباحث «علم کلام» در آموزههای فلسفی هضم نگردد، شبیه آنچه محقق طوسی انجام داده، میتوان آنرا «کلام فلسفی» نامید؛ یعنی به گونهای باشد که حیث و جهت کلام باقی بماند و از بین نرود؛[4] و گرنه «مکتب صدرا» و روش او را نمیتوان کلام فلسفی دانست، بلکه آنرا باید اتحاد و یگانگی فلسفه و کلام نامید. البته در اینکه آیا فلسفه در کلام هضم شده، یا کلام در فلسفه؟، برخی معتقدند که فلسفه اسلامى تدریجاً به جانب کلام گرایید، و در فلسفه صدرا ایندو با یکدیگر یکى شدهاند... اما برخی دیگر چنین تصوری را نپذیرفته و معتقدند که فلسفه اسلامى یک قدم به طرف کلام نیامد، این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و آخر کار در فلسفه هضم شد.[5]
در نهایت باید گفت تفاوتی نمیکند که کدام دانش دست برتر را دارد. مهم آن است که بتوان با استفاده از تمام دانشها به نتیجه مطلوب دست یافت.
[1]. ر. ک: صادقی حسن آبادی، ﻣﺠﻴﺪ، عطایی ﻧﻈﺮی، حمید، ملاکها و ویژگیهای ﻣﻜﺘﺐ کلام ﻓﻠﺴﻔﻲ در ﺷﻴﻌﻪ ﺑﺎ روی کرد به آثار فیاض ﻻﻫﻴﺠﻲ، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ اﻧﺪﻳﺸﻪ دﻳﻨﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، دوره 12، ﺷﻤﺎره3، پاییز 1391، ص 4؛ به نقل از: سلطانی، ابراهیم، نراقی، احمد، کلام فلسفی، ص 7، تهران، فرهنگی صراط، چاپ دوم، 1384ش.
[2]. ر. ک: یزدان پناه، سید یدالله، ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻃﻮﺳﯽ و ﺳﻄﻮح ﺳﻪﮔﺎﻧﮥ ﮐﻼﻣﯽ، ﻓﻠﺴﻔﯽ و ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ در اﻧﺪﯾﺸﮥ او، نگارش، تحقیق، رضا، درگاهی، حکمت عرفانی، ﺳﺎل اول، ﺷﻤﺎره ﺳﻮم، ﺑﻬﺎر 1931، ص 15- 18.
[4]. ر. ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد(مع التعلیقات)، ص 477، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ: چهارم، 1413ق؛ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻃﻮﺳﯽ و ﺳﻄﻮح ﺳﻪﮔﺎﻧﮥ ﮐﻼﻣﯽ، ﻓﻠﺴﻔﯽ و ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ در اﻧﺪﯾﺸﮥ او، ص 16، 17.
[5]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 13، ص 233، تهران، صدرا.