کد سایت
fa84746
کد بایگانی
102442
نمایه
ریسمان به گردن انداختن امام علی(ع) برای بیعت گرفتن
طبقه بندی موضوعی
تاریخ,امام علی ع و خلفا
برچسب
امام علی|بیعت|زبیر|خالد بن ولید|ریسمان
خلاصه پرسش
آیا برای بیعت گرفتن از امام علی(ع) دور گردن آنحضرت، ریسمان انداختند؟
پرسش
آیا این درست است که خالد بن ولید دور گردن مبارک و مقدس امام علی(ع) طناب انداخت؟ این خبر از نظر سندی و رجالی در منابع شیعه و سنی معتبر است؟
پاسخ اجمالی
از برخی گزارشهای حدیثی و تاریخی برداشت میشود که چنین اتفاقی رخ داده و امام علی(ع) را با اجبار و خشونت به مسجد بردند که به برخی از این گزارشها اشاره میکنیم:
1. ابن ابی الحدید(م 656 ق) از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (از محدّثان اهلسنت در قرن چهارم هجرى) چنین نقل میکند: «... بعد از آنکه خالد بن ولید به دستور عمر، زبیر را محکم بست، عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: از جایت برخیز و بیعت کن، اما علی(ع) مقاومت میکرد و از جای خود تکان نمیخورد، عمر دست او را کشید و گفت: برخیز، اما علی(ع) از برخاستن خودداری میکرد. آنگاه به او حمله کرد و به سختی و زور همانگونه که با زبیر رفتار کردند حضرتشان را نیز بیرون آوردند و اینجا بود که فاطمه(س) بعد از مشاهده رفتاری که با آن دو داشتند در کنار در ایستاد و خطاب به ابوبکر فرمود: چه زود به خاندان پیامبر(ص) یورش آوردید! به خدا تا زندهام با عمر سخن نخواهم گفت ....».[1]
2. معاویه بن ابوسفیان نامهای خطاب به علی بن ابیطالب(ع) نگاشته و در ضمن آن، این ماجرای خشونتآمیز را به آن حضرت یادآوری کرد: «تو در خانه نشسته بودی و بر علیه ابوبکر توطئه کرده و گروهی را گرد خود جمع کرده بودی تا از بیعت سرباز زنند و همین رفتار را با دو خلیفه بعد نیز داشتی و در هر مورد مانند شتری که مهار بر بینیاش کشیده باشند تو را کشانکشان برای بیعت بردند!».[2]
در منابع دیگری از اهلسنت، همین نامه با عبارتهای مختلفی نقل شده که نشانگر آن است که امام علی(ع) را با اجبار و زور برای بیعت حاضر کردند.[3]
3. در گزارش سلیم، تصریح شده که این اجبار با انداختن ریسمان به گردن امام همراه بود: «افراد زیادی – که برخی از آنان شمشیر به دستشان بود – به سمت علی(ع) یورش برده و بعد از محاصرهاش، ریسمانی به گردنش انداختند. فاطمه زهرا(س) در ورودی خانه خواست تا مانع از بردن همسرش شود، اینجا بود که قنفذ تازیانهای را به بازوی فاطمه(س) زد که نشانش تا زمان شهادت باقی ماند؛ پس کشانکشان علی(ع) را به مجلس ابوبکر بردند ...».[4]
1. ابن ابی الحدید(م 656 ق) از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (از محدّثان اهلسنت در قرن چهارم هجرى) چنین نقل میکند: «... بعد از آنکه خالد بن ولید به دستور عمر، زبیر را محکم بست، عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: از جایت برخیز و بیعت کن، اما علی(ع) مقاومت میکرد و از جای خود تکان نمیخورد، عمر دست او را کشید و گفت: برخیز، اما علی(ع) از برخاستن خودداری میکرد. آنگاه به او حمله کرد و به سختی و زور همانگونه که با زبیر رفتار کردند حضرتشان را نیز بیرون آوردند و اینجا بود که فاطمه(س) بعد از مشاهده رفتاری که با آن دو داشتند در کنار در ایستاد و خطاب به ابوبکر فرمود: چه زود به خاندان پیامبر(ص) یورش آوردید! به خدا تا زندهام با عمر سخن نخواهم گفت ....».[1]
2. معاویه بن ابوسفیان نامهای خطاب به علی بن ابیطالب(ع) نگاشته و در ضمن آن، این ماجرای خشونتآمیز را به آن حضرت یادآوری کرد: «تو در خانه نشسته بودی و بر علیه ابوبکر توطئه کرده و گروهی را گرد خود جمع کرده بودی تا از بیعت سرباز زنند و همین رفتار را با دو خلیفه بعد نیز داشتی و در هر مورد مانند شتری که مهار بر بینیاش کشیده باشند تو را کشانکشان برای بیعت بردند!».[2]
در منابع دیگری از اهلسنت، همین نامه با عبارتهای مختلفی نقل شده که نشانگر آن است که امام علی(ع) را با اجبار و زور برای بیعت حاضر کردند.[3]
3. در گزارش سلیم، تصریح شده که این اجبار با انداختن ریسمان به گردن امام همراه بود: «افراد زیادی – که برخی از آنان شمشیر به دستشان بود – به سمت علی(ع) یورش برده و بعد از محاصرهاش، ریسمانی به گردنش انداختند. فاطمه زهرا(س) در ورودی خانه خواست تا مانع از بردن همسرش شود، اینجا بود که قنفذ تازیانهای را به بازوی فاطمه(س) زد که نشانش تا زمان شهادت باقی ماند؛ پس کشانکشان علی(ع) را به مجلس ابوبکر بردند ...».[4]
[1]. ابن أبیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 57، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[2]. همان، ج 15، ص 186.
[3]. ابن عبد ربه اندلسی، ابو عمرو احمد بن محمد، العقد الفرید، ج 5، ص 82 – 83، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1404ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 278، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[4]. هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 586، قم، الهادى، چاپ اول، 1405ق.