کد سایت
fa86060
کد بایگانی
103521
نمایه
فسق و فاسقان در قرآن کریم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,گناه و رذائل اخلاقی
خلاصه پرسش
فسق به چه معنا است؟ و به چه افرادی فاسق گفته میشود؟
پرسش
سلام علیکم؛ تعریف دقیق فاسق چیست؟
پاسخ اجمالی
معنای فسق
واژه «فاسق» از ریشه «فسق» است که در اصل به معناى خارج شدن هسته از درون رطب خرما است.[1] و در نگاهی تمثیلی به کسی که از محدوده شرع خارج شود «فاسق» میگویند.[2] به عبارت دیگر، «فسق» سرپیچی از دستورات الهی است که شامل رفتار کافران و نیز مسلمانان گنهکار میشود، و در شرع به کسی «فاسق» میگویند که مرتکب گناهان کبیره شده و یا اصرار بر گناهان کوچک دارد.[3]
بنابر این، مسلمان فاسق کسی است که ملتزم به حکم شرع شده و به آن اقرار کرده، اما بعد از آن، تمام یا بعضی از احکامش را نادیده میگیرد، اما به کافر، فاسق گفته میشود؛ چون از حکم عقل و فطرت سرپیچی کرده است.[4]
و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم فسق گفته میشود. این کلمه در برابر عدالت به کار میرود.
پس فسق و فسوق، خروج از مسیر حق است، چنانکه قرآن کریم درباره ابلیس فرمود: «...کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»؛[5] ابلیس که از جن بود از فرمان پروردگارش بیرون شد.
بنابر این به تمام کسانى که لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده، و از راه و رسم بندگى خارج شدهاند، فاسق گفته میشود. و در حقیقت همانگونه که هسته خرما به هنگام بیرون آمدن، آن قشر شیرین و مفید و مغذى را رها میسازد، آنها نیز با اعمال خود تمام ارزش و شخصیت انسانی خویش را از دست میدهند.[6]
در روایت از معصوم(ع) نیز معناى فسق چنین آمده است: «... فَکُلُّ مَعصِیَةٍ مِنَ المَعاصِى الکِبارِ فَعَلَها فاعِلُها أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجَهَةِ اللَّذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغَالِبِ، فَهُوَ فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإیمانِ بِجَهَةِ الفِسقِ»؛[7] فسق عبارت است از هر نوع نافرمانى خدا که از معاصى بزرگ باشد و شخصی که اقدام به آن کرده و مرتکب چنین گناهی شده، انگیزهاش لذّتجویی، شهوت و غلبه تمایلات نفسانی باشد. چنین کاری، فسق و فاعل آن فاسق بوده که به جهت فسقش از ایمان خارج است.
البته میدانیم که «فسق» نیز مانند بسیاری از امور دیگر؛ نظیر ایمان، تقوا، کفر و ... دارای مراتب و درجاتی است؛ و از اینرو در بسیاری از موارد، خطاب فاسق در قرآن و روایات تنها شامل افرادی میشود که در مقابل پیامبران ایستاده و یا رویهای به شدت منافقانه را پیشرو گرفتهاند و شامل افرادی نمیشودکه احیاناً گناهانی انجام داده، اما انجام گناه به صورت یک رویه در زندگی آنان در نیامده است، اگرچه آنان نیز از مرتبه ضعیف فسق برخوردارند.
نشانههای فاسقان
در حدیثى از پیامبر(ص) در مورد نشانههاى فسق و فاسق نقل شده است: «... أمّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَأربَعَةٌ اللَّهوُ وَ اللَّغوُ و العُدوانُ و البُهتانُ»؛[8] نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، دشمنی و تهمت زدن.
بر اساس این حدیث، فاسقان با چهار ویژگى شناخته میشوند: نخستین نشانه فاسقان این است که اهل «لهو» هستند؛ یعنی مشغول کارهای بیهوده هستند؛ اعمالى که انسان را از کارهاى مفید و مهم باز میدارد.
دومین ویژگی اهل فسق آن است که حرفهای لغو میزنند؛ کلام لغو آن است که اعتنایى به آن نیست و از روى بیفکری و بدون تفکر بر زبان رانده میشود. سومین خصلت آنها دشمنی (با حق) است. و چهارم اینکه به دیگران بدون جهت تهمت میزنند و نسبتهای ناروا میدهند.
مصادیق فاسق در قرآن
قرآن کریم با برشمردن برخی ویژگیها از مرتکبان آنها با عنوان فاسق یاد میکند:
1. به احکام الهی حکم نمیکنند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون»؛[9] هر کس به هر انگیزهاى بر اساس قانون الهى حکم نکند و یا از داورى حقّ کنارهگیرى، نماید فاسق است.
2. سخن و اخبار آنها اعتبار ندارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ»؛[10] اى مؤمنان اگر فاسقى خبرى پیش شما آورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانی به قومى آسیب رسانید و بر کرده خویش پشیمان شوید.
3. اعمالشان مورد پذیرش قرار نمیگیرد: «لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ».[11]
4. هدایت پذیر نیستند: «و الله لایهدی القوم الفاسقین»؛[12] خدا فاسقان را هدایت نمیکند.
منظور از این هدایت، هدایت ثانوی تکوینی پاداشی است، نه هدایت تشریعی؛ چرا که انحراف از هدایت اوّلی که همان فسق و تبهکاری باشد، باعث محرومیت از هدایت ثانوی خدا میگردد.[13]
5. فاسقان دو چهره و اهل نفاقاند: «انّ المنافقین همُ الفاسقون».[14]
6. فاسقان به زنان پاکدامن تهمت میزنند: «یَرمُونَ المحصنات... اولئک هم الفاسقون».[15]
7. فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند میشکنند: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِه».[16]
8. آنها پیوندهایى را که خدا دستور داده بر قرار سازند، قطع میکنند: «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ».[17]
9. نشانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است: «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»؛[18] آنها فساد در زمین میکنند.
10. فاسقان حرام خوارند: «حُرّمت علیکم المَیتَةُ و الدّم... ذلکم فِسق».[19]
11. فاسقان فامیل، خانواده، تجارت و... را بر جهاد در راه خدا ترجیح میدهند: «ان کان آبائکم... و اللّه لا یَهدِى القومَ الفاسقین»؛[20] بگو: اگر پدران، فرزندان، برادران، زنان و خویشاوندانتان و اموالى که اندوختهاید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید، و خانههایى که بدان دلخوش هستید، براى شما از خدا و پیامبرش و جهادکردن در راه او دوست داشتنیتر است، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد. و خدا فاسقان را هدایت نخواهد کرد.
سرانجام فاسقان
سرانجام و عاقبت کار فاسقان به جهت خروج از حریم و دایره ایمان چنین است:
1. عدم رضایت الهی: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ».[21]
2. ذلت و خواری: «وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقین».[22]
3. آتش جهنم: «وَاَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَاْوَاهُمُ النَّارُ»؛[23] و اما کسانى که فاسق شدهاند جایگاه آنها آتش است.
واژه «فاسق» از ریشه «فسق» است که در اصل به معناى خارج شدن هسته از درون رطب خرما است.[1] و در نگاهی تمثیلی به کسی که از محدوده شرع خارج شود «فاسق» میگویند.[2] به عبارت دیگر، «فسق» سرپیچی از دستورات الهی است که شامل رفتار کافران و نیز مسلمانان گنهکار میشود، و در شرع به کسی «فاسق» میگویند که مرتکب گناهان کبیره شده و یا اصرار بر گناهان کوچک دارد.[3]
بنابر این، مسلمان فاسق کسی است که ملتزم به حکم شرع شده و به آن اقرار کرده، اما بعد از آن، تمام یا بعضی از احکامش را نادیده میگیرد، اما به کافر، فاسق گفته میشود؛ چون از حکم عقل و فطرت سرپیچی کرده است.[4]
و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم فسق گفته میشود. این کلمه در برابر عدالت به کار میرود.
پس فسق و فسوق، خروج از مسیر حق است، چنانکه قرآن کریم درباره ابلیس فرمود: «...کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»؛[5] ابلیس که از جن بود از فرمان پروردگارش بیرون شد.
بنابر این به تمام کسانى که لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده، و از راه و رسم بندگى خارج شدهاند، فاسق گفته میشود. و در حقیقت همانگونه که هسته خرما به هنگام بیرون آمدن، آن قشر شیرین و مفید و مغذى را رها میسازد، آنها نیز با اعمال خود تمام ارزش و شخصیت انسانی خویش را از دست میدهند.[6]
در روایت از معصوم(ع) نیز معناى فسق چنین آمده است: «... فَکُلُّ مَعصِیَةٍ مِنَ المَعاصِى الکِبارِ فَعَلَها فاعِلُها أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجَهَةِ اللَّذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغَالِبِ، فَهُوَ فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإیمانِ بِجَهَةِ الفِسقِ»؛[7] فسق عبارت است از هر نوع نافرمانى خدا که از معاصى بزرگ باشد و شخصی که اقدام به آن کرده و مرتکب چنین گناهی شده، انگیزهاش لذّتجویی، شهوت و غلبه تمایلات نفسانی باشد. چنین کاری، فسق و فاعل آن فاسق بوده که به جهت فسقش از ایمان خارج است.
البته میدانیم که «فسق» نیز مانند بسیاری از امور دیگر؛ نظیر ایمان، تقوا، کفر و ... دارای مراتب و درجاتی است؛ و از اینرو در بسیاری از موارد، خطاب فاسق در قرآن و روایات تنها شامل افرادی میشود که در مقابل پیامبران ایستاده و یا رویهای به شدت منافقانه را پیشرو گرفتهاند و شامل افرادی نمیشودکه احیاناً گناهانی انجام داده، اما انجام گناه به صورت یک رویه در زندگی آنان در نیامده است، اگرچه آنان نیز از مرتبه ضعیف فسق برخوردارند.
نشانههای فاسقان
در حدیثى از پیامبر(ص) در مورد نشانههاى فسق و فاسق نقل شده است: «... أمّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَأربَعَةٌ اللَّهوُ وَ اللَّغوُ و العُدوانُ و البُهتانُ»؛[8] نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، دشمنی و تهمت زدن.
بر اساس این حدیث، فاسقان با چهار ویژگى شناخته میشوند: نخستین نشانه فاسقان این است که اهل «لهو» هستند؛ یعنی مشغول کارهای بیهوده هستند؛ اعمالى که انسان را از کارهاى مفید و مهم باز میدارد.
دومین ویژگی اهل فسق آن است که حرفهای لغو میزنند؛ کلام لغو آن است که اعتنایى به آن نیست و از روى بیفکری و بدون تفکر بر زبان رانده میشود. سومین خصلت آنها دشمنی (با حق) است. و چهارم اینکه به دیگران بدون جهت تهمت میزنند و نسبتهای ناروا میدهند.
مصادیق فاسق در قرآن
قرآن کریم با برشمردن برخی ویژگیها از مرتکبان آنها با عنوان فاسق یاد میکند:
1. به احکام الهی حکم نمیکنند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون»؛[9] هر کس به هر انگیزهاى بر اساس قانون الهى حکم نکند و یا از داورى حقّ کنارهگیرى، نماید فاسق است.
2. سخن و اخبار آنها اعتبار ندارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ»؛[10] اى مؤمنان اگر فاسقى خبرى پیش شما آورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانی به قومى آسیب رسانید و بر کرده خویش پشیمان شوید.
3. اعمالشان مورد پذیرش قرار نمیگیرد: «لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ».[11]
4. هدایت پذیر نیستند: «و الله لایهدی القوم الفاسقین»؛[12] خدا فاسقان را هدایت نمیکند.
منظور از این هدایت، هدایت ثانوی تکوینی پاداشی است، نه هدایت تشریعی؛ چرا که انحراف از هدایت اوّلی که همان فسق و تبهکاری باشد، باعث محرومیت از هدایت ثانوی خدا میگردد.[13]
5. فاسقان دو چهره و اهل نفاقاند: «انّ المنافقین همُ الفاسقون».[14]
6. فاسقان به زنان پاکدامن تهمت میزنند: «یَرمُونَ المحصنات... اولئک هم الفاسقون».[15]
7. فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند میشکنند: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِه».[16]
8. آنها پیوندهایى را که خدا دستور داده بر قرار سازند، قطع میکنند: «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ».[17]
9. نشانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است: «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»؛[18] آنها فساد در زمین میکنند.
10. فاسقان حرام خوارند: «حُرّمت علیکم المَیتَةُ و الدّم... ذلکم فِسق».[19]
11. فاسقان فامیل، خانواده، تجارت و... را بر جهاد در راه خدا ترجیح میدهند: «ان کان آبائکم... و اللّه لا یَهدِى القومَ الفاسقین»؛[20] بگو: اگر پدران، فرزندان، برادران، زنان و خویشاوندانتان و اموالى که اندوختهاید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید، و خانههایى که بدان دلخوش هستید، براى شما از خدا و پیامبرش و جهادکردن در راه او دوست داشتنیتر است، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد. و خدا فاسقان را هدایت نخواهد کرد.
سرانجام فاسقان
سرانجام و عاقبت کار فاسقان به جهت خروج از حریم و دایره ایمان چنین است:
1. عدم رضایت الهی: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ».[21]
2. ذلت و خواری: «وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقین».[22]
3. آتش جهنم: «وَاَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَاْوَاهُمُ النَّارُ»؛[23] و اما کسانى که فاسق شدهاند جایگاه آنها آتش است.
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 636، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. کهف: 50.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 36، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[7]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول ص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 331، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. همان، ص 22.
[9]. مائده، 47.
[10]. حجرات، 6.
[11]. توبه، 53.
[12]. صف، 5.
[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 72، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[14]. توبه، 67.
[15]. نور، 4.
[16]. بقره، 27.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. مائده، 3.
[20]. توبه، 24.
[21]. توبه، 96.
[22]. حشر، 5.
[23]. سجده، 20.