کد سایت
fa89601
کد بایگانی
106520
نمایه
چگونگی انتزاع مفهوم حمل و وجود
طبقه بندی موضوعی
تباین یا تشکیک موجودات
خلاصه پرسش
ملاک صحت حمل چیست؟ چگونه میتوان وجود را بر موجودات خارجی حمل کرد؟
پرسش
همانطور که میدانید نمیشود هر محمولی را بر هر موضوعی حمل کرد. مثلاً نمیشود جامد بودن را بر رنگ آبی حمل کرد! حال سؤال این است که ملاک «صحت حمل» چیست؟ روی چه حسابی میتوان وجود را بر موجودات خارجی حمل کنیم و بگوییم از سه حالت واجب و ممکن و ممتنع خارج نیست؟
پاسخ اجمالی
حکیمان، مبحث «حمل» را از متفرعات بحث «وحدت» میدانند و بر این باورند که یکی از عوارض وحدت، «هوهویت» و یا «این همانی» است؛ مقصودشان از «هوهویت»، اتحاد از جهتی و اختلاف از جهت دیگر است؛ نتیجه اینکه در نظر حکیمان، ملاک برای صحت حمل آن است که بین موضوع و محمول از یک جهت اتحاد و از جهت دیگر اختلاف باشد؛ به بیان دیگر هر دو امر مختلفی که از جهتی متحد باشند، اگر جهت اختلاف با جهت اتحاد قابل جمع باشد، حمل بین آن دو امر صحیح است.[1] البته حمل دارای اقسامی است مانند: حمل اولی و ذاتی و حمل شایع و صناعی و غیر آن.[2]
در مورد چگونگی حمل وجود بر موجودات، ضروری است ابتدا نگاه اجمالی به نحوه انتزاع مفهوم حمل و وجود داشته باشیم.
هر چند حکیمان مفهوم «وجود» را بدیهی میدانند، اما هیچ توضیحی در مورد نحوه انتزاع آن ارائه نمیکنند. برخی معتقدند که اولین نفری که به این موضوع پرداخته علامه طباطبائی بود.[3]
ایشان انتزاع مفهوم «حمل» و «وجود» را در یک راستا میداند؛ و در ضمن بیان چگونگی انتزاع مفهوم «وجود»، نحوه انتزاع «حمل» را نیز توضیح میدهد و میگوید نفس و ذهن، مفهوم «وجود» را از قضایای موجبه انتزاع میکند، چنانکه مفهوم «عدم» را از قضایای سالبه میگیرد. توضیح مطلب آنکه: «نفس، هنگامى که براى اوّلین مرتبه از طریق حسّ به برخى از ماهیّات برخورد کرد، آنها را دریافت مىکند، آنها را اخذ و در خزانه خیال نگاهدارى مىکند و هنگامى که مرتبه دوّم یا در آن و لحظه دوّم به بعضى دیگر از ماهیّات نائل شد و آنها را براى ذخیره کردن در خزانه خیال، اخذ مىکند، مىیابد که این دوّمى عین آن چیزى است که در دریافت اوّل و یا در آنِ اوّل، آنها را دریافته بود، به طوریکه منطبق بر آنها مىشود و این عمل نفس، حمل است. به این معنا که آن دو مفهوم، از لحاظ وجود، با هم متّحد هستند(حمل شایع صناعى)، سپس هنگامى که نفس، مفهوم مخزون در خزانه را به صورت مکرّر اعاده میکند (اعاده بعد از اعاده)، سپس این مفاهیم اعاده شده را یک چیز قرار میدهد و این نیز، همان حکم نفس و فعل نفس است و این فعل نفس در عین حال، حکایت از خارج میکند.
این فعل، یک نسبت وجودى است (بین دو شىء به نام موضوع و محمول) و نیز وجود رابط است قائم به طرفین به اعتبار نفس، سپس براى نفس این امکان وجود دارد که حکمى را که عبارت از فعلش میباشد تصوّر کند و در این تصوّر به آن نظر استقلالى انداخته، مضاف به موصوفش کند بعد از اینکه وجود رابطى داشته(و غیر مستقلّ بود)، پس وجود مفهوم را تصوّر میکند، سپس آنرا تجرید میکند، سپس وجود را مفرد بدون اضافه به شیءاى تصوّر میکند و با این عمل، انتزاع مفهوم وجود از حکم، حاصل میشود و بر مصداق خارجیاش واقع میگردد. و اگر فرض کنیم حیثیّت مفهوم وجود همان حیثیّت بودن مفهوم وجود در خارج است، پس این حیثیّت، مصادیق آن مفهوم در ذهن میباشد و براى آن افرادى نیست که مفهوم وجود در این افراد اخذ شده باشد، مثل اخذ ماهیّت در افرادش، سپس از مصادیق مفهوم وجود صفات مخصوص به این مفهوم انتزاع میشود مثل وجوب و وحدت و کثرت و قوّه و فعل و غیر اینها از مفاهیم».[4]
اما مفهوم وجوب، امکان و امتناع، از مواد قضیه هستند؛ یعنی بیان کننده رابطه بین موضوع و محمول میباشند.[5]
در مورد چگونگی حمل وجود بر موجودات، ضروری است ابتدا نگاه اجمالی به نحوه انتزاع مفهوم حمل و وجود داشته باشیم.
هر چند حکیمان مفهوم «وجود» را بدیهی میدانند، اما هیچ توضیحی در مورد نحوه انتزاع آن ارائه نمیکنند. برخی معتقدند که اولین نفری که به این موضوع پرداخته علامه طباطبائی بود.[3]
ایشان انتزاع مفهوم «حمل» و «وجود» را در یک راستا میداند؛ و در ضمن بیان چگونگی انتزاع مفهوم «وجود»، نحوه انتزاع «حمل» را نیز توضیح میدهد و میگوید نفس و ذهن، مفهوم «وجود» را از قضایای موجبه انتزاع میکند، چنانکه مفهوم «عدم» را از قضایای سالبه میگیرد. توضیح مطلب آنکه: «نفس، هنگامى که براى اوّلین مرتبه از طریق حسّ به برخى از ماهیّات برخورد کرد، آنها را دریافت مىکند، آنها را اخذ و در خزانه خیال نگاهدارى مىکند و هنگامى که مرتبه دوّم یا در آن و لحظه دوّم به بعضى دیگر از ماهیّات نائل شد و آنها را براى ذخیره کردن در خزانه خیال، اخذ مىکند، مىیابد که این دوّمى عین آن چیزى است که در دریافت اوّل و یا در آنِ اوّل، آنها را دریافته بود، به طوریکه منطبق بر آنها مىشود و این عمل نفس، حمل است. به این معنا که آن دو مفهوم، از لحاظ وجود، با هم متّحد هستند(حمل شایع صناعى)، سپس هنگامى که نفس، مفهوم مخزون در خزانه را به صورت مکرّر اعاده میکند (اعاده بعد از اعاده)، سپس این مفاهیم اعاده شده را یک چیز قرار میدهد و این نیز، همان حکم نفس و فعل نفس است و این فعل نفس در عین حال، حکایت از خارج میکند.
این فعل، یک نسبت وجودى است (بین دو شىء به نام موضوع و محمول) و نیز وجود رابط است قائم به طرفین به اعتبار نفس، سپس براى نفس این امکان وجود دارد که حکمى را که عبارت از فعلش میباشد تصوّر کند و در این تصوّر به آن نظر استقلالى انداخته، مضاف به موصوفش کند بعد از اینکه وجود رابطى داشته(و غیر مستقلّ بود)، پس وجود مفهوم را تصوّر میکند، سپس آنرا تجرید میکند، سپس وجود را مفرد بدون اضافه به شیءاى تصوّر میکند و با این عمل، انتزاع مفهوم وجود از حکم، حاصل میشود و بر مصداق خارجیاش واقع میگردد. و اگر فرض کنیم حیثیّت مفهوم وجود همان حیثیّت بودن مفهوم وجود در خارج است، پس این حیثیّت، مصادیق آن مفهوم در ذهن میباشد و براى آن افرادى نیست که مفهوم وجود در این افراد اخذ شده باشد، مثل اخذ ماهیّت در افرادش، سپس از مصادیق مفهوم وجود صفات مخصوص به این مفهوم انتزاع میشود مثل وجوب و وحدت و کثرت و قوّه و فعل و غیر اینها از مفاهیم».[4]
اما مفهوم وجوب، امکان و امتناع، از مواد قضیه هستند؛ یعنی بیان کننده رابطه بین موضوع و محمول میباشند.[5]
[1]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 141تا 143، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1362ش.
[3]. ر. ک: طباطبائى، محمد حسین، نهایة الحکمة، شرح، فیاضى، غلامرضا، ج4، ص 1002، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، 1386.
[4]. ر. ک: نهایة الحکمة، ص 257؛ حقانی، حسین، شرح نهایة الحکمة، ج2، ص 404 و 405، تهران، دانشگاه الزهراء (س)، چاپ اول، 1378.