کد سایت
fa93805
کد بایگانی
110298
نمایه
زندگینامه معاویة بن یزید
طبقه بندی موضوعی
تاريخ بزرگان
خلاصه پرسش
آیا معاویه دوم (پسر یزید بن معاویه) از آن جهت که دوستدار اهلبیت(ع) بود، از خلافت کناره گرفت؟
پرسش
زندگینامه معاویة بن یزید بن معاویه را بیان کنید، و آیا او شیعه بود؟
پاسخ اجمالی
یزید بن معاویه فرزندی داشت که او را به نام پدرش نامگذاری کرده بود؛ از اینرو به او «معاویه ثانی» یا «معاویه دوم» نیز میگفتند.[1] کنیه او أبو عبدالرحمن، أبو یزید، أبو یعلى بود؛[2] اما به دلیل ناتوانی در سامان دادن کارها، برخی امویان از او با کنیه ابو لیلى(که کنایه از افراد ضعیف بود) یاد میکردند.[3] مادر او(یکی از همسران یزید)، أم هاشم(حیة) نام داشت[4] که دختر أبى هاشم ابن عتبة بن ربیعه بود.[5]
او در ربیع الاول سال 64 هجری به خلافت رسید،[6] در حالیکه بر اساس برخی گزارشها، تنها هیجده سال داشت.[7] مدت خلافت وی بر اساس گزارشهای مختلف، بیست روز،[8] چهل روز،[9] دو ماه[10] و یا سه ماه[11] بود و مدّت کوتاهی بعد از استعفای از خلافت به دلیل نوعی بیماری[12] که برخی آنرا طاعون دانستهاند،[13] از دنیا رفت. البته در برخی منابع، علت مرگ او جراحتی اعلام شده است که از ناحیه بنی امیه به او رسیده بود.[14] او هنگام درگذشت، نوزده،[15]و یا بیست و دو سال داشت.[16]
در اینکه چه فردی بر او نماز خواند، نیز اختلاف نظر وجود دارد:
ولید بن عتبه،[17] برادرش خالد بن یزید بن معاویه، و یا پسرعموی پدرش، عثمان بن محمد ابن ابى سفیان[18] از افرادی هستند که گزارش شده بر او نماز خواندهاند. در نهایت، معاویة بن یزید در قبرستان باب الصغیر[19] دمشق به خاک سپرده شد. [20]
آیا معاویه بن یزید به امامت اهلبیت(ع) معتقد بود؟
اگرچه بیشتر گزارشهای موجود در ارتباط با جریان کنارهگیری معاویه بن یزید از قدرت، هیچ اشارهای به ارتباط این کنارهگیری و اعتقاد او به حقّانیت اهلبیت نکردهاند، اما نقلهایی نیز وجود دارد که گویای چنین ارتباطی است. اکنون به برخی از نقلها در مورد چگونگی استعفای معاویه میپردازیم:
1. یکی از زمینههای کنارهگیری او آن بود که استادش «عمر مقصوص» که معاویه از او تأثیرپذیری زیادی نیز داشت، روزی به او گفت که یا از روی عدالت رفتار کرده و یا از خلافت کنارهگیری کن! [21] و همین توصیه، انگیزهای شد تا او از حکومت کناره گیرد.
2. معاویه بن یزید روزی خطاب به حاضران گفت:
پدربزرگم معاویة بن ابوسفیان به رویارویی با علی بن ابی طالب پرداخت با آنکه علی برای به دست گرفتن خلافت شایستهتر از او بود در مورد خلافت، شایستهتر از او است، به رویارویی با علی پرداخت. پس میدانید که در نبرد با او چه کرد و بر شما مخفی نیست که چه حمایتی از او به عمل آوردید ... سپس قدرت به دست پدرم یزید افتاد که شایستگى خلافت را نداشت. با آنکه او شایسته خلافت نبود ولی سزاوار بود که دنبال بدیها نرود، اما او تابع هوای نفس خود شده و گناه خود را نیکو میانگاشت، اما خلافت او طولی نیانجامید و قدرتش تمام و آتشش خاموش شد و آنقدر که ما از این رفتار اندوهناکیم، اندوه مرگش را فراموش کردیم، سپس زیر لب برای پدرش طلب رحمت کرد و ادامه داد: و من سومین فرد از این سلسلهام .... و بعد از این سخنان بود که از حکومت کناره گرفت.[22]
3. در گزارشی دیگر، معاویه گفت: من قدرت آنرا ندارم که در مورد حکومت بر شما پاسخگوی خدا باشم. در میان مردم، شایستهتر از من نیز وجود دارند! و پیشنهاد داد که یا به کسى که او برای حکومت برگزیده راضی باشند و یا آنکه خودشان فرد دیگر را انتخاب کنند؛ بنیامیه از پیامدهای این بحران ترسیده و او را زخمی کردند و سپس از او خواستند که کسی را برای جانشینی خود انتخاب کند؛ اما او خودداری کرد و گفت من خودم از شیرینى خلافت برخوردار نشدم، پس چگونه به تلخى آن راضی شوم؟![23]
4. در نقل دیگر، علت دوری معاویه از خلافت، پند گرفتن از حرف کنیزی عنوان میشود که میگفت؛ پادشاهی چه ارزشی دارد؟! او یا تلاش دارد که وظایفش را به خوبی انجام دهد که لذت و قرار از او گرفته خواهد شد، و یا آنکه اسیر شهوات خویش شده و حقوق مردم را ضایع کرده و شکر قدرتش را به جا نمیآورد که جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.[24]
در تمام منابع بالا و نیز در بسیاری از دیگر منابعی که به آن اشاره نکردیم، دلیل کنارهگیری معاویه بن یزید از قدرت، نوعی دنیاگریزی اعلام شده است، اما اینکه او معتقد به حقّانیت اهلبیت و یا در صدد تسلیم خلافت به اهلبیت(ع) بوده، واقعیتی نیست که به سادگی قابل اثبات باشد.
با این وجود، بزرگانی؛ مانند مجلسی اول او را شیعه دانسته و امید مغفرت نسبت به او دارند، و ارزیابیشان آن است که در صورت حیات، ممکن بود او خلافت را به امام سجاد(ع) واگذار کند.[25]
البتّه گفتنی است؛ نمیتوان فرزند یزید بودن را به تنهایی دلیل بر آن گرفت که او عاقبت به خیر نخواهد شد؛ زیرا اگرچه وراثت و خانواده در زندگی و نحوه نگرش انسان تأثیر میگذارد، اما این عوامل علت تامه در عاقبت به خیر شدن، (یا عاقبت به شر شدن انسان) نیست که هیچ استثنائی نداشته باشد.[26](به پرسش 854 نیز در پاورقی اشاره شود)
او در ربیع الاول سال 64 هجری به خلافت رسید،[6] در حالیکه بر اساس برخی گزارشها، تنها هیجده سال داشت.[7] مدت خلافت وی بر اساس گزارشهای مختلف، بیست روز،[8] چهل روز،[9] دو ماه[10] و یا سه ماه[11] بود و مدّت کوتاهی بعد از استعفای از خلافت به دلیل نوعی بیماری[12] که برخی آنرا طاعون دانستهاند،[13] از دنیا رفت. البته در برخی منابع، علت مرگ او جراحتی اعلام شده است که از ناحیه بنی امیه به او رسیده بود.[14] او هنگام درگذشت، نوزده،[15]و یا بیست و دو سال داشت.[16]
در اینکه چه فردی بر او نماز خواند، نیز اختلاف نظر وجود دارد:
ولید بن عتبه،[17] برادرش خالد بن یزید بن معاویه، و یا پسرعموی پدرش، عثمان بن محمد ابن ابى سفیان[18] از افرادی هستند که گزارش شده بر او نماز خواندهاند. در نهایت، معاویة بن یزید در قبرستان باب الصغیر[19] دمشق به خاک سپرده شد. [20]
آیا معاویه بن یزید به امامت اهلبیت(ع) معتقد بود؟
اگرچه بیشتر گزارشهای موجود در ارتباط با جریان کنارهگیری معاویه بن یزید از قدرت، هیچ اشارهای به ارتباط این کنارهگیری و اعتقاد او به حقّانیت اهلبیت نکردهاند، اما نقلهایی نیز وجود دارد که گویای چنین ارتباطی است. اکنون به برخی از نقلها در مورد چگونگی استعفای معاویه میپردازیم:
1. یکی از زمینههای کنارهگیری او آن بود که استادش «عمر مقصوص» که معاویه از او تأثیرپذیری زیادی نیز داشت، روزی به او گفت که یا از روی عدالت رفتار کرده و یا از خلافت کنارهگیری کن! [21] و همین توصیه، انگیزهای شد تا او از حکومت کناره گیرد.
2. معاویه بن یزید روزی خطاب به حاضران گفت:
پدربزرگم معاویة بن ابوسفیان به رویارویی با علی بن ابی طالب پرداخت با آنکه علی برای به دست گرفتن خلافت شایستهتر از او بود در مورد خلافت، شایستهتر از او است، به رویارویی با علی پرداخت. پس میدانید که در نبرد با او چه کرد و بر شما مخفی نیست که چه حمایتی از او به عمل آوردید ... سپس قدرت به دست پدرم یزید افتاد که شایستگى خلافت را نداشت. با آنکه او شایسته خلافت نبود ولی سزاوار بود که دنبال بدیها نرود، اما او تابع هوای نفس خود شده و گناه خود را نیکو میانگاشت، اما خلافت او طولی نیانجامید و قدرتش تمام و آتشش خاموش شد و آنقدر که ما از این رفتار اندوهناکیم، اندوه مرگش را فراموش کردیم، سپس زیر لب برای پدرش طلب رحمت کرد و ادامه داد: و من سومین فرد از این سلسلهام .... و بعد از این سخنان بود که از حکومت کناره گرفت.[22]
3. در گزارشی دیگر، معاویه گفت: من قدرت آنرا ندارم که در مورد حکومت بر شما پاسخگوی خدا باشم. در میان مردم، شایستهتر از من نیز وجود دارند! و پیشنهاد داد که یا به کسى که او برای حکومت برگزیده راضی باشند و یا آنکه خودشان فرد دیگر را انتخاب کنند؛ بنیامیه از پیامدهای این بحران ترسیده و او را زخمی کردند و سپس از او خواستند که کسی را برای جانشینی خود انتخاب کند؛ اما او خودداری کرد و گفت من خودم از شیرینى خلافت برخوردار نشدم، پس چگونه به تلخى آن راضی شوم؟![23]
4. در نقل دیگر، علت دوری معاویه از خلافت، پند گرفتن از حرف کنیزی عنوان میشود که میگفت؛ پادشاهی چه ارزشی دارد؟! او یا تلاش دارد که وظایفش را به خوبی انجام دهد که لذت و قرار از او گرفته خواهد شد، و یا آنکه اسیر شهوات خویش شده و حقوق مردم را ضایع کرده و شکر قدرتش را به جا نمیآورد که جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.[24]
در تمام منابع بالا و نیز در بسیاری از دیگر منابعی که به آن اشاره نکردیم، دلیل کنارهگیری معاویه بن یزید از قدرت، نوعی دنیاگریزی اعلام شده است، اما اینکه او معتقد به حقّانیت اهلبیت و یا در صدد تسلیم خلافت به اهلبیت(ع) بوده، واقعیتی نیست که به سادگی قابل اثبات باشد.
با این وجود، بزرگانی؛ مانند مجلسی اول او را شیعه دانسته و امید مغفرت نسبت به او دارند، و ارزیابیشان آن است که در صورت حیات، ممکن بود او خلافت را به امام سجاد(ع) واگذار کند.[25]
البتّه گفتنی است؛ نمیتوان فرزند یزید بودن را به تنهایی دلیل بر آن گرفت که او عاقبت به خیر نخواهد شد؛ زیرا اگرچه وراثت و خانواده در زندگی و نحوه نگرش انسان تأثیر میگذارد، اما این عوامل علت تامه در عاقبت به خیر شدن، (یا عاقبت به شر شدن انسان) نیست که هیچ استثنائی نداشته باشد.[26](به پرسش 854 نیز در پاورقی اشاره شود)
[1]. ر. ک: «لعنت فرزند یزید در زیارت عاشورا»، 8951؛ «شهادت امام حسین (ع) به دست یزید»، 3863؛ «زندگینامه معاویه»، 55805.
[2]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 237، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[3]. أبو الحسن على بن الحسین المسعودی، التنبیه و الإشراف، تصحیح، عبد الله اسماعیل الصاوى، ص 265، القاهرة، دار الصاوی، بىتا.
[4]. ابو جعفر محمد بن حبیب بن امیة الهاشمى البغدادی، کتاب المحبر، تحقیق، ایلزة لیختن شتیتر، ص 22، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بىتا.
[5]. البدایة و النهایة، ج 8، ص 237.
[6]. همان.
[7]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج 2، ص 17، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 6، ص 17، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بیتا.
[9]. التنبیة و الإشراف، ص 265.
[10]. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 17.
[11]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 356، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[12]. همان.
[13]. البدء و التاریخ، ج 6، ص 17.
[14]. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 17.
[15]. أنسابالأشراف، ج 5 ، ص 356.
[16]. البدء و التاریخ، ج 6، ص 17.
[17]. أنسابالأشراف، ج 5 ، ص 356.
[18]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 254، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[19]. البدایة و النهایة، ج 8، ص 237.
[20]. أنسابالأشراف، ج 5 ، ص 357.
[21]. البدء و التاریخ، ج 6، ص 16-17.
[22]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، ج 2، ص 299، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق.
[23]. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 17- 18.
[24]. ابن فهد حلّی، جمال الدین احمد بن محمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 124 – 125، دار الکتب الاسلامی، چاپ اول، 1407ق.
[25]. اصفهانی (مجلسی اول)، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی، ص 590 -591، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1414ق.