ابتدا باید به این نکته توجه داشت که قرآن کریم مقدم بر قوانین ادبیات عرب است. به عبارت دیگر، قبل از نزول این کتاب مقدس، ادبیات عرب به صورت قواعد منسجم و مندرج در کتابها نبود. تنها بعد از نزول قرآن بود که ادیبان با محور قرار دادن قرآن کریم و با استفاده از اشعار و سخن افراد فصیح به تدریج قواعدی را استنباط کرده و در کتابها گنجاندند؛ از اینرو درستی قواعد ادبیات عرب را باید با قرآن سنجید و نه درستی قرآن را با ادبیات عرب.
با این وجود، آنچه در این آیه آمده نیز مخالف قواعد ادبی موجود نیست.
توضیح آنکه یکی از مباحث پیچیده ادبیات عرب، مبحث اعداد و معدود آنها است که هر بخش از اعداد برای خود احکامی خاص دارد و با توجه به مذکر و یا مؤنث بودن معدود متفاوت و از لحاظ جمع آمدن یا مفرد آمدن با یکدیگر اختلاف دارند. در این میان، عددهای «یازده» و «دوازده» احکام مخصوص به خود داشته و در برخی دیگر نیز با احکام برخی اعداد دیگر مشترک است.
الف) احکام اختصاصی
عددهای «یازده» و «دوازده» احکام اختصاصی دارند که آنها را از اعداد دیگر، خصوصاً عددهای «سیزده» تا «نوزده» مجزا میکند. برخی از این احکام عبارتاند از:
- تطابق هر دو جزء در مذکر و مؤنث بودن: در صورتی که معدود مذکر باشد، هر دو جزء این دو عدد بدون علامت مؤنث استعمال میشود؛ مانند «أحدَ عَشَرَ رجلاً» و «اثنا عشر رجلا» و اگر معدود مؤنث باشد هر دو جزء مؤنث میشود؛ مانند «احدی عشرة امرأة» و «اثنتا عشرة امرأة»؛ برخلاف عددهای «سیزده» تا «نوزده» که برای معدود مذکر، بخش اول مؤنث و بخش دوم مذکر میآید و برای مؤنث بالعکس؛ مانند «ثلاثة عشر رجلا» و «ثلاث عشرة امراة».
- معرب بودن جزء اول: در عدد «دوازده»؛ برخلاف دیگر اعداد جزء اول معرب است. از این رو «اثنا» و «اثنتا» برای حالت رفعی و «اثنَی» و «اثنتَی» برای حالت نصبی و جری به کار گرفته میشود.[1]
ب) احکام مشترک
این دو عدد احکام دیگری دارند که با اعداد دیگر نیز مشترک است که به برخی از آنها اشاره میشود:
- مفرد بودن معدود: معدود عددهای «یازده» تا «نود و نه» که نقش تمییز برای آن عدد دارند، همه به صورت مفرد میآیند و برخلاف معدود عددهای «سه» تا «ده» جمع بسته نمیشوند.[2]
با توجه به این قوانین، دو شبهه درباره آیه «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَی عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»[3] مطرح شده است:
الف) ادعا میشود قواعد ادبیات عرب مربوط به مباحث اعداد، در این آیه رعایت نشده و معدود عدد دوازده به صورت جمع آمده است؛ در حالی که باید به صورت مفرد منصوب می آمد. در نتیجه باید گفت که قرآن کریم برخلاف ادعای مسلمانان، نه تنها معجزه نبوده بلکه حتی از لحاظ ادبی دچار عیب و ایراد است.
اما ادعای این که این استعمال خلاف قواعد زبان عربی است، از اساس ادعای باطلی است؛ چرا که برخی از علمای ادبیات عرب معتقدند که میتوان معدود اعداد «یازده» تا «نود و نه» را به صورت جمع استعمال کرد. هرچند این قاعده کمتر استعمال شده، اما در این میان قوانین دیگری نیز وجود دارد که استعمال آن بسیار نادر است؛ مانند اضافه شدن عدد «عشرون» به معدود و مجرور شدن آن (عشرون رجلٍ).[4]
با این وجود، وجوه دیگری نیز برای تصحیح این استعمال در قرآن ذکر شده است که میتوان آنرا به دو بخش کل تقسیم کرد:
- کلمهی «اسباط» جمع «سبط» در اصل به معناى توسعه و گسترش چیزى به آسانى و راحتى است، سپس به فرزندان - مخصوصا نوهها- و شاخههاى یک فامیل، سبط و اسباط گفته شده است.[5] در اینجا منظور از اسباط همان تیرههاى بنیاسرائیل هستند که هر کدام از یکى از فرزندان یعقوب(ع) منشعب شده بودند؛ از این جهت که فرزندان حضرت یعقوب(ع) دوازده نفر بودند و هر کدام از آنها صاحب فرزندان متعددی بودند که به نوبهی خود نوهی حضرت یعقوب(ع) به شمار میرفتند. هر کدام از این دوازده فرزند، یک قبیلهی جداگانه را به وجود آورده بودند که هر کدام از این قبائل دوازدهگانه متشکل از افراد متعددی از نوههای حضرت یعقوب(ع) بودند که این امکان را فراهم میکند تا هر کدام از این قبیلهها را اسباط نامید. در واقع اسباط، به مثابه یک واژهی مفرد برای هر کدام از این دوازده قبیله بود که متشکل از نسل هر کدام از فرزندان حضرت یعقوب بود. به عبارت دیگر، واژهی اسباط با اینکه در اصل و در ظاهر به صورت جمع مکسر است، اما در حکم مفرد قرار دارد.[6] از اینرو این واژه میتواند معدود و تمییز عدد دوازده (اثنتی عشره) قرار گیرد و معناى آن، جماعت و یا طایفه و یا نظیر آن است.[7] آنگاه طبق این تفسیر، معنای آیه چنین میشود: ما بنیاسرائیل را به دوازده اسباط تقسیم کردیم.
- برخی نیز معتقدند که در این جمله معدود «اثنتی عشرة» که مانند «فرقه» و امثال آن است، حذف گردید و در نتیجه کلمهی «أسباطاً»، معدود نیست؛ بلکه بدل از عدد «اثنتی عشرة» است.[8] برخی دیگر «أسباطاً» را صفتی برای تمییز محذوفی مانند کلمه «فرقه» گرفتهاند.[9] بر اساس این توجیهات، معنای آیه این گونه است: «ما بنیاسرائیل را به دوازده فرقه و قبیله تقسیم کردیم که همهی آنها سبط بودند». البته برخی این نظر را رد میکنند؛ زیرا نعت همیشه مفرد و نکره ذکر میشود و به صورت جمع ذکر نمیشود.[10]
اما نقش «أمماً»؛ در صورتی که «أسباطاً» را بدل از «اثنتی عشرة» بدانیم، «أمماً» نیز بدل از «اثنتی عشرة» خواهد بود، اما اگر «أسباطاً» را معدود و یا صفت برای معدود محذوف بدانیم، «أمماً» را بدل از «أسباطاً» خواهیم گرفت.[11] برخی معتقدند که «امماً» نعت برای «اسباطاً»[12] و یا حال از آن است؛ یعنى آنها را دوازده فرقه کردیم در حالیکه هر سبطی از آنها امّتها بودند.[13]
ب) در شبههی دوم به مسئلهی مؤنث بودن عدد دوازده اشکال وارد شده است که این اشکال نیز از اساس باطل است؛ چرا که اگر قول اول را بپذیریم که معدود، واژه «أسباطاً» است، این واژه به دلیل اینکه جمع مکسر است، با آن معاملهی مؤنث میشود و عددی که برای آن استعمال میشود، به صورت مؤنث به کار گرفته میشود.[14] و اگر قول دوم را انتخاب کنیم (که معدود محذوف است)، معدودی در تقدیر میگیریم که مؤنث باشد؛ کلماتی مانند «فرقه» یا «جماعت».[15]
[1]. النجار، محمد عبدالعزیز، ضیاء السالک الی اوضح المسالک، ج 4، ص 107، مؤسسه رسالت، چاپ اول، 1422ق.
[2]. بدر الدین، محمد بن مالک، شرح ابن نظام علی الفیه بن مالک، تحقیق، محمد باسل عیون السود، ص 521، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق.
[4]. سیوطی، عبد الرحمن بن ابوبکر، همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع، تحقیق، هنداوی، عبد الحمید، ج 2، ص 348، مصر، المکتبه التوفیقیه.
[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[6]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 285، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 35، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 285.
[8]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج 3، ص 1129، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[9]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 7، ص 310، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[10]. همان.
[11]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، عبدالباری، ج 5، ص 83، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
[12]. لسان العرب، ج 7، ص 310.
[13]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 218، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[14]. جامی، عبدالرحمن بن احمد، شرح ملا جامی علی متن الکافیه فی النحو، ص 151، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا؛ «رجوع ضمیر مذکر و مؤنث به جمع مکسر»، 106128؛ «وزنهای جمع مکسر اسم فاعل»، 108351.
[15]. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 12، ص 239، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.