در اینکه مراد از کتاب و قرآن در این دو آیه یک معنا است یا هر کدام معنای خاصی دارند، بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهی گفتهاند: «هر دو به یک معنا هستند»، و عده دیگری میگویند: «معنای هر کدام با دیگری متفاوت است».
بنا بر دیدگاه کسانی که این دو را دارای معنای متفاوت میدانند هیچ اشکالی بر عطف هر کدام بر دیگری وجود ندارد. اما بنابر دیدگاه کسانی که این دو را به یک معنا میدانند عطف هر کدام بر دیگری، عطف شیء بر خودش میشود و در ابتدای امر ایراد و اشکال به نظر میرسد. اما در حقیقت ایراد و اشکالی بر آن وارد.
در آیه «الر تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ وَ قُرْءَانٍ مُّبِين»،[1] «الکتاب» به صورت معرفه و قرآن به صورت نکره آمده و بر الکتاب عطف شده است، ولی در آیه «طس تِلْكَ ءَايَاتُ الْقُرْءَانِ وَ كِتَابٍ مُّبِين»،[2] «القرآن» به صورت معرفه و کتاب به صورت نکره آمده و بر القرآن، عطف شده است. این کار، نوعى تفنّن در عبارت است و در هر دو مورد معرفه بودنِ يكى براى آن است كه قرآن پيش روى شما است و شما آن را مىشناسيد و نكره بودنِ ديگرى براى آن است كه قرآن از چنان عظمتى برخوردار است كه بالاتر از هر سخن ديگرى است و سخن گفتن به مانند آن، دور از دسترس بشر است.[3]
در این که معنا و مقصود از کتاب در این دو آیه چیست، بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
گروهی میگویند: «مراد از کتاب، قرآن است بنابر این قرآن و کتاب، دارای یک معنا هستند».[4]
برخی مانند مجاهد معتقدند: «مراد از کتاب، تورات و انجیل است».[5]
بعضی دیگر مانند قتاده میگویند: «مراد از کتاب، کتابهایی است که قبل از قرآن بر پیامبران پیشین نازل شده است».[6]
عدهای برآنند: «مراد از کتاب، لوح محفوظ است».[7]
بنابر قول کسانی که میگویند مراد از کتاب، قرآن نیست بلکه انجیل یا تورات یا کتابهای آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین یا لوح محفوظ است هیچ ایراد و اشکالی برای عطف هر کدام بر دیگری وجود ندارد. اما بنابر دیدگاه کسانی که قرآن و کتاب را به یک معنا میدانند به نظر ابتدایی و غیر محققانه ممکن است اشکال وارد شود که در عطف، باید بین معطوف و معطوف علیه مغایرت وجود داشته باشد، در حالیکه در این آیه مغایرت وجود ندارد و عطف شیء بر نفس خود شده است و عطف شیء بر نفس خویش صحیح نیست.
برای جواب این اشکال باید به ادبیات عرب و علم نحو که یکی از علوم ادبی عرب است مراجعه نمود. در علم نحو در بحث عطف به حروف، بیان شده است: «اصل غالب در عطف به حروف این است که بین معطوف و معطوف علیه، از جهت لفظ و معنا مغایرت و دوگانگی وجود داشته باشد و معمولاً در کلام عرب، عطف شیء بر خودش نمیشود. اما گاهی عرب، برای مقصود و غرض بلاغی که همان تأکید و تقویت معنای معطوف علیه باشد، فقط به تغایر لفظی اکتفا میکند و یک شیء را بر خودش عطف میکند»؛ مانند: «و اَلفَی قولها کَذِباً و میناً.» در این جا کَذِب و مَین، از نظر لفظ دارای تغایر هستند، اما از نظر معنا یکی هستند(هردو به معنای دروغگویی هستند) ولی برای تقویت و تأکید معنای کَذِب، مَین را بر آن عطف نمودهاند. این نوع عطف کردن گرچه کم است، اما طبق قاعده و قانون است.[8]
پس عطف قرآن بر کتاب و یا عطف کتاب بر قرآن در این دو آیه، طبق قاعده و قانون ادبی در کلام عرب و از باب بلاغت به جهت تأکید است و هیچگونه ایراد و اشکالی بر آن وارد نیست، بلکه بر زیبایی معنایی کلام افزوده شده است.
برخی از مفسران نیز در عطف این دو کلمه بر یکدیگر به تأکید و تفنن در عبارت اشاره کردهاند که بیانگر همان قاعده ادبی در علم نحو است که بیان نمودیم.[9]
[1]. «الر، اين آيات كتاب، و قرآن مبين است»، حجر، 1.
[2]. «طس- اين آيات قرآن و كتاب مبين است»، نمل، 1.
[3]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن،ج 15، ص 339، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق؛ بانوى اصفهانى، سيده نصرت امين، مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج 7، ص 110، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش؛ جعفرى، يعقوب، كوثر، ج 6، ص 9 – 10، بی جا، بی تا؛ نجفى خمينى، محمد جواد، تفسير آسان، ج 9، ص 18 - 19، انتشارات اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1398 ق.
[4]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 329، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ حسينى، شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد، تفسير اثنا عشرى، ج 7، ص 80، انتشارات ميقات، تهران، چاپ اول، 1363 ش؛ الميزان، ج 15، ص 339، ج 12، ص 96.
[5]. به نقل از مجمع البيان، ج 6، ص 505. برای آگاهی از زندگینامه مجاهد، ر. ک: پاسخ ۲۱۴۳۰.
[6]. به نقل از، همان.
[7]. قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث، ج 5، ص 329، بنياد بعثت، تهران، چاپ سوم، 1377 ش؛ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 24، ص 540، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوّم، 1420 ق.
[8]. عبّاس حسن، النّحو الوافی، ج 3، ص 472، المحبّین للطّباعة والنّشر، قم، چاپ اوّل، 1428 ق.
[9]. مكارم، شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج 11، ص 6، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش؛ درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 212 - 213، دار الارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق.