کد سایت
fa1019
کد بایگانی
103
نمایه
فساد در حکومتهاى اسلامى
طبقه بندی موضوعی
نهادهای حکومت دینی,حکومت دینی در نظام بین الملل,گوناگون
خلاصه پرسش
چرا در حکومتهاى اسلامى فساد رواج پیدا میکند؟
پرسش
چرا در حکومتهاى اسلامى فساد رواج پیدا میکند؟
پاسخ اجمالی
از دیدگاه قرآن کریم عامل فساد و رواج آن در جوامع اسلامى، ایمان نداشتن به خدا و کفر نورزیدن به طاغوت است. در مقابل، ایمان به الله و کفر به طاغوت، آن هم به صورت توأم و همراه یکدیگر، سبب تعالى و ترقى افراد و جوامع میشود.
به عبارت دیگر؛ صلاح بشر و جوامع اسلامى از طرف خداوند در قالب دین در اختیار بشر نهاده شده است. حال اگر این انسان با اختیار خود به تمامى احکام و معارف و دستورات اخلاقى دین، در تمامى ابعاد و شئون زندگیاش عمل کرد، به نیازهاى فطرى خود پاسخ مثبت داده و به اهدافى که از آفرینش او در نظر بوده و توان دستیابى به آنرا در نهاد وى قرار دادهاند، میرسد. اما اگر به سبب گرایش به دنیا و آنچه در آن است(طاغوت) به کلى دین را زیر پا نهاد، و یا تنها به برخى از احکام دین، که ضرر دنیایى براى او نداشته باشد عمل کرد، در واقع به دلخواه خود عمل کرده و پیرو نفس گشته و همین سبب سقوط تدریجى او و جامعهاش میگردد. در سیر انحطاط جوامع، نقش اساسى را حُکّام، سپس علماى دربارى، بعد علماى آگاه ولى ساکت و بیتفاوت و در مرحله بعد، عوام مردم ایفا میکنند. و در مقابل راه پیشرفت جوامع نیز به دست حکام و علما و مردم هموار میگردد.
به عبارت دیگر؛ صلاح بشر و جوامع اسلامى از طرف خداوند در قالب دین در اختیار بشر نهاده شده است. حال اگر این انسان با اختیار خود به تمامى احکام و معارف و دستورات اخلاقى دین، در تمامى ابعاد و شئون زندگیاش عمل کرد، به نیازهاى فطرى خود پاسخ مثبت داده و به اهدافى که از آفرینش او در نظر بوده و توان دستیابى به آنرا در نهاد وى قرار دادهاند، میرسد. اما اگر به سبب گرایش به دنیا و آنچه در آن است(طاغوت) به کلى دین را زیر پا نهاد، و یا تنها به برخى از احکام دین، که ضرر دنیایى براى او نداشته باشد عمل کرد، در واقع به دلخواه خود عمل کرده و پیرو نفس گشته و همین سبب سقوط تدریجى او و جامعهاش میگردد. در سیر انحطاط جوامع، نقش اساسى را حُکّام، سپس علماى دربارى، بعد علماى آگاه ولى ساکت و بیتفاوت و در مرحله بعد، عوام مردم ایفا میکنند. و در مقابل راه پیشرفت جوامع نیز به دست حکام و علما و مردم هموار میگردد.
پاسخ تفصیلی
در روند تعالى یا سقوط جوامع، نقش عمده از آنِ حکّام آن جامعه است. این حاکمان هستند که اگر دیندار و دینمدار باشند و به طور کامل به دستورات دینى پایبند و درصدد گسترش و اجراى دقیق آن در جامعه باشند، و علما و افراد صاحب نفوذ در مردم را در این راستا به کار گماشته و تشویق نمایند، عوام نیز به تبعیت از علما و حاکمان، پیرو دین گشته و از مفاسد دور میشوند. لکن اگر حاکم، دینمدار نباشد و حریص بر دنیا و حفظ پست و مقام خود، از هر راهى باشد و در شهوات و خوش گذرانیها غرق شود و از علما و صاحبان نفوذ، در راستاى اهداف پلید خود استفاده کرده و به مردم و مشکلات آنها بیتوجه گشته و یا بر آنها ستم روا دارد، این روحیه در کل افراد جامعه شیوع یافته و اگر صاحبان اندیشه و قدرت در راه اصلاح حاکم و طبقه خواص بر نیایند و از طرف مردم نیز امر به معروف و نهى از منکر کنار گذاشته شود و فرهنگ همسویى با محیط و فرار از طعنه دیگران حاکم گردد، کم کم همه افراد جامعه - ولو ناخواسته - آلوده میشوند و زندگى براى افراد صالح و حفظ دینشان در آن محیط، مشکل میشود. بنابراین، منشأ شیوع فساد در جامعه، حُبّ دنیا و حُبّ نفس حکمرانان و جذب شدن طبقه صاحب نفوذ به دستگاه حکومت و توجیه فسادهاى حکومت توسط این گروه و سکوت مردم در برابر این روش و مشغول شدن آنها به گرفتاریهاى خود است.
به عنوان نمونه؛ وقتى امثال یزید بر جامعه اسلامى حاکم شوند، که هدفى جز تفاخر بر مردم و کسب جاه و مقام و مال و شهرت و غرق شدن در ذخایر دنیوى و شهوات آن ندارند، و کسانى چون فلان راوی مبلّغ دین حامى حکومت شوند و افراد دیگر از ترس و یا از روى طمع سکوت کنند و عوام نظارهگر شوند و چون خسى بر آب خود را به تاریخ بسپارند و قاضیان، حُکّام را مجتهدانى معرفى کنند که بر اساس اجتهادشان عمل کرده و خطا رفته و خاندان پیامبر)ص( را به زیر سم ستوران افکنده! و سپس توبه کردهاند، و وقتى مردم بدون تعقل و درایت، این یاوهها را به گوش جان بشنوند و گردن نهند؛ نمیتوان امیدى به محو فساد از جامعه اسلامى و تعالى و ترقى آن داشت.
پس عامل سقوط جوامع، گرایش به طاغوت و رها کردن دین خدا است[1] که در امور ذیل متبلور میشود:
الف) تکذیب انبیا و زیر پا نهادن آیات الهى و یا عدم اجراى کامل آنها؛[2]
ب) بیعدالتى و تفرعن از طرف حُکّام؛[3]
ج) تفرقه و تشت و تخرّب؛[4]
د) ترک امر به معروف و نهى از منکر و پیشه کردن تساهل و تسامح و یا اهمال و تسویف، بلکه تشویق به منکرات،[5] و همسویى با آن؛
هـ) عدم انفاق و ایثار مال و جان و خدمت براى حفظ دین خدا و حرص بر مال اندوزى و شهوترانى.[6]
اما راه درمان:
راه درمان، چنانکه اشاره شد یک چیز بیش نیست. ایمان به خدا و ترک طاغوت در جمیع ابعاد زندگى، توسط همه افراد جامعه از حکّام و علما و خواص گرفته تا افراد عوام و عادى جامعه. اگر انسان به گذرا بودن و فناشدن دنیا و کوتاهى آن بیندیشد و تبعات پیروى هواى نفس و شهوترانى و دنیاپرستى و مال اندوزى و... را در دنیا و آخرت مدّ نظر داشته باشد، و بداند که ناظرى دائماً نظارهگر او است و ضابطین، دائماً احوال و افکار و اعمال او را ثبت و ضبط میکنند و دنیاى دیگرى است که باید پاسخ گوى اعمال و افکار و احوال خویش باشد. دنیایى جاوید و تمام نشدنى که گریزی از آن ندارد و در یک کلام، اگر پیرو عقل و فطرت سالم خود گردد - نه پیرو نفس سرکش حیوانى-، تسلیم اوامر و نواهى حق به طور کامل میشود و این به معناى رهایى از فساد و تباهى در دنیا و دستیابى به سعادت و راحتى ابدى در آخرت است.
آرى! در جامعهاى که فساد و تباهى معیار ارزش برخى انسانها شود و تدیّن با چوب ارتجاع و خروج از دین و... سرکوب گردد، ایمان و عمل صالح داشتن مشکل شود، چه باید کرد؟ اگر فردى توان تأثیر بر جامعه و حاکم و سایر افراد را دارد، باید در ارشاد و راهنمایى افراد و تغییر محیط، در حد توان خویش، و در صورت امکان با بذل جان و مال خویش، بکوشد، و إلاّ صبر و تحمل پیشه کرده و از طعنها نهراسد و بر حفظ دین خود حریص باشد و با استمداد از خداوند و اولیاى کرامش(ع) ثبات قدم بر دین حق را از خدا طلبیده و از هدایت دیگران در حد امکان دریغ نکند.
به عنوان نمونه؛ وقتى امثال یزید بر جامعه اسلامى حاکم شوند، که هدفى جز تفاخر بر مردم و کسب جاه و مقام و مال و شهرت و غرق شدن در ذخایر دنیوى و شهوات آن ندارند، و کسانى چون فلان راوی مبلّغ دین حامى حکومت شوند و افراد دیگر از ترس و یا از روى طمع سکوت کنند و عوام نظارهگر شوند و چون خسى بر آب خود را به تاریخ بسپارند و قاضیان، حُکّام را مجتهدانى معرفى کنند که بر اساس اجتهادشان عمل کرده و خطا رفته و خاندان پیامبر)ص( را به زیر سم ستوران افکنده! و سپس توبه کردهاند، و وقتى مردم بدون تعقل و درایت، این یاوهها را به گوش جان بشنوند و گردن نهند؛ نمیتوان امیدى به محو فساد از جامعه اسلامى و تعالى و ترقى آن داشت.
پس عامل سقوط جوامع، گرایش به طاغوت و رها کردن دین خدا است[1] که در امور ذیل متبلور میشود:
الف) تکذیب انبیا و زیر پا نهادن آیات الهى و یا عدم اجراى کامل آنها؛[2]
ب) بیعدالتى و تفرعن از طرف حُکّام؛[3]
ج) تفرقه و تشت و تخرّب؛[4]
د) ترک امر به معروف و نهى از منکر و پیشه کردن تساهل و تسامح و یا اهمال و تسویف، بلکه تشویق به منکرات،[5] و همسویى با آن؛
هـ) عدم انفاق و ایثار مال و جان و خدمت براى حفظ دین خدا و حرص بر مال اندوزى و شهوترانى.[6]
اما راه درمان:
راه درمان، چنانکه اشاره شد یک چیز بیش نیست. ایمان به خدا و ترک طاغوت در جمیع ابعاد زندگى، توسط همه افراد جامعه از حکّام و علما و خواص گرفته تا افراد عوام و عادى جامعه. اگر انسان به گذرا بودن و فناشدن دنیا و کوتاهى آن بیندیشد و تبعات پیروى هواى نفس و شهوترانى و دنیاپرستى و مال اندوزى و... را در دنیا و آخرت مدّ نظر داشته باشد، و بداند که ناظرى دائماً نظارهگر او است و ضابطین، دائماً احوال و افکار و اعمال او را ثبت و ضبط میکنند و دنیاى دیگرى است که باید پاسخ گوى اعمال و افکار و احوال خویش باشد. دنیایى جاوید و تمام نشدنى که گریزی از آن ندارد و در یک کلام، اگر پیرو عقل و فطرت سالم خود گردد - نه پیرو نفس سرکش حیوانى-، تسلیم اوامر و نواهى حق به طور کامل میشود و این به معناى رهایى از فساد و تباهى در دنیا و دستیابى به سعادت و راحتى ابدى در آخرت است.
آرى! در جامعهاى که فساد و تباهى معیار ارزش برخى انسانها شود و تدیّن با چوب ارتجاع و خروج از دین و... سرکوب گردد، ایمان و عمل صالح داشتن مشکل شود، چه باید کرد؟ اگر فردى توان تأثیر بر جامعه و حاکم و سایر افراد را دارد، باید در ارشاد و راهنمایى افراد و تغییر محیط، در حد توان خویش، و در صورت امکان با بذل جان و مال خویش، بکوشد، و إلاّ صبر و تحمل پیشه کرده و از طعنها نهراسد و بر حفظ دین خود حریص باشد و با استمداد از خداوند و اولیاى کرامش(ع) ثبات قدم بر دین حق را از خدا طلبیده و از هدایت دیگران در حد امکان دریغ نکند.