خداوند در قرآن، برخی از انسانها را به لال مادرزاد تشبیه کرد، آن هم نه هر لال مادرزاد، بلکه آنکه توانایی انجام هیچ کاری را ندارد:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَینِ أَحَدُهُما أَبْکمُ لا یقْدِرُ عَلی شَیءٍ وَ هُوَ کلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَینَما یوَجِّهْهُ لا یأْتِ بِخَیرٍ...»؛[1]
خداوند برای شما دو نفر را که یکی از آن دو گنگ(لال) مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحب خود بوده مثال میزند که او را به سراغ هر کاری بفرستد نتیجه خوبی به دست نمیآورد.
سپس در ادامه، چنین فردی را با انسان عادلی که در مسیر راست گام برمیدارد مقایسه میکند:
«...هَلْ یسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیم»؛ آیا چنین انسانی با کسی که امر به عدل و داد میکند و بر راه راست قرار دارد، مساوی است؟!
«صراط مستقیم» راه روشنی است که رهرو خود را بدون اینکه دچار گمراهی و انحراف سازد، به سوی هدفش هدایت میکند و انسانی که در مسیر زندگیاش بر صراط مستقیم باشد، در اعمالش بر طبق فطرت انسانی حرکت میکند بدون اینکه یک عملش با عمل دیگرش در تضاد باشد و یا از چیزی که خود، آنرا حق میداند تخلف کند.
در مورد مصادیق این دو گروه نظراتی بیان شده است:
الف) بعضی از مفسران، کافرانی مانند ابی بن خلف، هاشم بن عمر بن حارث قرشی،[2] ابوجهل[3] و مانند آنها را از مصادیق برجسته آیهی «أَبْکمُ لا یقْدِرُ عَلی شَیءٍ...» اعلام کردهاند.
ب) برخی منابع نیز امام علی(ع) را برجستهترین مصداق «مَنْ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ» و آمران به عدالت دانسته،[4] و برخی نیز نام دیگر ائمه(ع) را نیز به مصادیق بارز آیه افزودهاند،[5] همچنین مؤمنان والا مقام دیگری مانند حمزة بن عبد المطلب، عثمان بن مظعون[6] عمار بن یاسر[7] و ... نیز از مصادیق این فراز از آیه به شمار آمدهاند. [8]
البته روشن است که همهی این نامها و مصادیق، تنها بیان مصداقهای واضح و مهم بوده و هرگز دلیل بر انحصار نمینماید.[9]
گفتنی است که این آیه را نمیتوان توهین به افرادی دانست که به صورت مادرزادی لال به دنیا آمدهاند؛ زیرا آنان نه تنها هیچ گناه و خطایی را انجام ندادند، بلکه در صورت صبر و تحمل این مشکل ناخواسته، در آخرت پاداشی بیش از دیگران خواهند داشت. روی سرزنش و نکوهش متوجه افرادی است که به صورت خودخواسته، از تواناییهای خود استفاده نکرده و در راه عدالت و حقیقت گام برنمیدارند.
[1]. نحل، 76.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 6، ص 578 – 579، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[3]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 149، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[4]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 2، ص 107، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[5]. ر. ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 387، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[6]. ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 578-579.
[7]. ر. ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 149.
[8]. ر. ک: تفسیر القمی، ج 1، ص 387.
[9]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 332، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دهم، 1371ش.