به نظر میرسد توانایینداشتن حضرت زکریا(ع) برای سخنگفتن بعد از مژدهی ولادت فرزندش یحیی(ع)، امری غیرعادی و غیرطبیعی و جهت اطمینان قلبی حضرتشان بود، تا یقین پیدا کند که آن وعده و ندایی که شنیده، ندایی رحمانی بود، نه توهم و خیال. بنابراین، ارتباط بین دو موضوع «ولادت فرزند در پیری» و «سلب موقت توانایی سخنگفتن» در غیرعادی و غیر طبیعیبودن این هر دو پدیده است. البته نظریات دیگری نیز وجود دارد که در پاسخ تفصیلی به آنها اشاره خواهیم کرد.
اما در مورد حضرت مریم(س) و دستور به سکوت، ظاهر آیات این است که این دستور برای دادن آرامش به آنحضرت بود که نگران دفاع از خود نباشد، آنکس که این فرزند را به تو داده، وظیفه دفاع از او را نیز بر عهده گرفته است. بنابر این، باید از هر نظر آسودهخاطر باشد و غم و اندوه به دل راه ندهد.
سکوت زکریا(ع) و مریم(س) از این جهت مشترکاند که هر دوی آنها آرامشی را برای آنان به دنبال داشت.
برای روشنشدن ارتباط سخننگفتن حضرت مریم(س) هنگام معرفی حضرت عیسی(ع) به مردم، و سخن نگفتن حضرت زکریا(ع) به عنوان نشانهی تولد فرزندش یحیی(ع)، باید ابتدا این دو حادثه را جداگانه بررسی کرد.
الف) سخن نگفتن حضرت زکریا(ع) با وعده ولادت فرزند
در ارتباط با سکوت حضرت زکریا(ع) بعد از مژدهی فرزند، میتوان گفت ظاهرا مقصود از سکوت زکریا(ع)، سلب توانایی سخنگفتن از ایشان بود تا با مشاهده این امر غیر عادی و غیر طبیعی به این اطمینان قلبی و یقین دستیابد که آن وعده و ندایی که شنیده، ندایی رحمانی بود، نه القای شیطانی.
و همانگونه که خداوند میتواند به صورت غیر طبیعی، توانایی سخنگفتن را از او بگیرد، در روند غیر طبیعی دیگری میتواند به او و همسر پیر و نازایش فرزندی هدیه نماید.
توضیح اینکه زکریا(ع) بعد از مشاهده کراماتی از مریم(س)؛ مانند وجود غذا و رزق غیر متعارف نزد او؛[1] مثل میوه تابستانه در زمستان یا میوه زمستانه در تابستان؛[2] از خداوند درخواست فرزندی پاکیزه کرد؛[3] یعنی هنگامی که زکریا(ع) یقین کرد که این طعامها کرامتی از خدا نسبت به مریم است، دلش از امید پر شد و اختیار از دستش ربوده شد و او نیز به کرامت الهی طمع کرده، از حضرتش درخواست فرزندی پاکیزه نمود.
سپس هنگامی که فرشتگان، مژده اجابت دعا و اعطای فرزند را به او دادند، و این بشارت به صورت ندا و ایجاد صدا تبلور نمود؛[4] او با تعجب پرسید: چگونه این امر ممکن است؟! در حالی که هم من پیر شدهام و هم همسرم نازا است؟![5] گویا وی هنگام مشاهدهی کرامات مریم(س) از خود بیخود شد، به یاد فرزند نداشتن خود افتاد، و غیر از درخواست فرزند به یاد هیچ چیز دیگری نبود، و در دعای خود توجه به دو مانع (پیری خود و نازایی همسرش) نداشت؛ اما بعد از آنکه از ناحیهی خدا بشارت یافت که صاحب فرزند خواهد شد، گویا به خود آمد و حالت انقلاب روحی او برطرف شد، آنگاه متعجب شد، که چگونه بعد از پیری، و از زنی نازا صاحب فرزند میشود؟!
به هر حال، بشارت الهی وضعش را از یأس و اندوه به تعجبی آمیخته با مسرت دگرگون ساخت.
دلیل اینکه بعد از بشارت فرزند، از چگونگی بر طرف شدن موانع پرسید، این بود که خصوصیات افاضهی الهی و انعام او را بفهمد و در نتیجه از درک آن لذت ببرد و قدر خداوند را بیشتر بشناسد.
خداوند برای اطمینان و یقین قلبی حضرت زکریا(ع) فرمود: نشانهاش این است که سه روز با مردم نمیتوانی سخن بگویی.[6]
در خصوص دلیل درخواست نشانه و علامت از سوی زکریا(ع) میان مفسران اختلاف است:
- عدهای بر این باورند که دلیل درخواست نشانه از سوی حضرت زکریا(ع) به این جهت بود که میخواست بفهمد که آن ندای بشارت فرزند، آیا از ناحیه خدای تعالی بود، یا از ناحیهی شیطان؟
این گروه در برابر این پرسش که زکریا(ع) با توجه عصمت و مصون بودن از نفوذ و تصرف شیطان، چگونه در رحمانی یا شیطانی بودن این ندا دچار شک شده و به دنبال نشانه و علامت میگردد؟ میگویند: در پاسخ چند نکته را باید در نظر داشت:
1-1. انبیا(ع) عصمت و قدرت شناخت حق از باطل را از ناحیه خداوند دریافت میکنند نه از ناحیهی خودشان، در این صورت چه محذوری دارد که حضرت زکریا(ع) همین شناخت را از خدا بخواهد، و نشانهای برایش طلب کند.
1-2. ویژگیِ علامتی که به حضرت زکریا(ع) داده شد؛ یعنی قدرت نداشتن بر سخن گفتن در مدت سه روز، مؤید همین ادعا است که درخواست نشانه برای اطمینان قلبی است؛ زیرا نشانهای که به حضرت زکریا(ع) از سوی خدای متعال داده شد، تصرفی در نفس ایشان بود، نه تصرف در جسم؛ از ظاهر معنای آیه شریفهی «آیتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزاً، وَ اذْکرْ رَبَّک کثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ»،[7] چنین برمیآید که آنحضرت در آن سه روز قادر به سخن گفتن با کسی نبود و زبانش از هر سخنی غیر از ذکر خدا و تسبیح او بسته بود.[8] و این تصرفی خاص است که بر جان پیامبر و زبان او واقع میشود و شیطان قادر بر چنین تصرفی در نفوس انبیا نیست؛ و شیطان میتواند فقط در جسم انبیا تصرف کند، بنابراین تصرف در روح و نفس پیامبر میتواند دلیلی بر رحمانی بودن آن باشد.[9]
به علاوه جملهی «فَنادَتْهُ الْمَلائِکةُ ...» نیز میتواند گواهی بر ادعا باشد؛ زیرا کلمهی «ندا» معمولا به معنای صدازدن از نقطهی دور است، پس از جملهی «فنادته الملائکة» چنین برمیآید که زکریا فرشته را ندیده بود، و تنها صدای هاتفی را شنید که با وی سخن میگوید. بنابراین، درخواست نشانه، دور از شأن حضرت زکریا نبود.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر درخواست حضرت زکریا(ع) برای شناخت پیام رحمانی از پیام شیطانی بود؛ چرا بعد از اینکه از خداوند شنید که او هر کاری را بخواهد، به مرحله عمل خواهد میرساند، دوباره درخواست نشانه کرده است؟ زیرا ظاهر آیات، آن است که زکریا میدانست که طرف سخنش خدا است، و جوابی هم که گرفته از ناحیهی خدا است!
پاسخ این است هر چند زکریا میدانست که سخن از جانب خدا است، ولی دانستن نیز مراتب مختلفی دارد، و پرسش دوباره از خدا و درخواست نشانه، برای این بود که اطمینانش مبدل به یقین شود.[10]
- گروهی بر این باورند که مقصود حضرت زکریا(ع) از درخواست علامت و نشانه این بود که هر وقت همسرش حامله شد، او از سخن گفتن عاجز شود؛[11] یعنی هر وقت مژده خداوند که او در قطعیت آن تردیدی نداشت، به مرحله فعلیت رسید، با نشانهای از آن آگاه شود.
- برخی از مفسران نیز گفتهاند: مراد از این آیه آن است که خداوند زکریا(ع) را به مدت سه روز از سخنگفتن با مردم نهی کرد تا تمام این مدت را منحصرا به ذکر خدا و تسبیح او بپردازد، نه اینکه زبانش واقعا از سخنگفتن بسته باشد.
اینان در بیان نظریهی خود گفتهاند؛ منظور زکریا(ع) از درخواست نشانه این بود که به مقتضای طبیعت بشری خواست زمان رسیدن به آن موهبت الهی، یعنی ولادت یحیی را بفهمد تا دلش اطمینان پیدا کند و بتواند به خانوادهاش به طور قطع مژده دهد؛ از اینرو اوّل پرسید چنین چیزی چگونه صورت میگیرد؟ با اینکه من مردی پیر و همسرم زنی نازا است! و وقتی جوابش را دریافت نمود، از پروردگار خود درخواست نمود تا برای ادای شکر این نعمت او را به عبادتی مخصوص به خودش هدایت کند، و تمامشدن آن عبادت نشانهی رسیدنش به مقصود باشد، خدا هم دستور داد تا سه روز با مردم سخن نگوید، و از مردم بریده و یکسره به ذکر و تسبیح او بپردازد و اگر احتیاج پیدا کرد با کسی سخن گوید مطلب خود را با اشاره به او بفهماند.
مشکل تفسیر دوم و سوم که تقریبا نزدیک به هم هستند، این است که با سیاق و جریان آیات سازگار نیست، به ویژه تفسیر سوم؛ زیرا در آیهی شریفه حتی اشارهای به این ندارد که درخواست نشانه از سوی حضرت زکریا(ع) به جهت انجام عبادت برای ادای شکر در برابر موهبت الهی بوده است، و یا اینکه بعد از سه روز به مقصود رسیده، و اینکه انتهای سه روز نشانه آن است.[12]
- برخی از مفسران هرچند در تفسیر این آیه نظریهای بیان کردهاند که شبیه نظریه سوم است؛ اما به گونهای دیگر و متفاوت به این موضوع پرداختند و در وجه ارتباط سخننگفتن مردم با حضرت زکریا(ع) در داستان بشارت به فرزند میگوید:
جملهی «أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ»؛ (سه روز با مردم سخن نگو) به معنای فرمان و نهی از سخنگفتن است، نه معجزه. شاهد و گواهش این است که در ادامه میفرماید: «وَ اذْکرْ رَبَّک کثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ»؛ (زیاد به یاد خدا باش و شامگاهان و صبحگاهان به تسبیح و تقدیس خدا مشغول باش) و این قرینهای است که این دستور سکوت عبادی بوده، چنانکه دربارهی مریم(س) و ولادت عیسی(ع) همین دستور آمده است: «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنْسِیا».[13]
گویا روزهی صمت(سکوت) برای بنیاسرائیل و یا کاهنان و مرتاضهای بنیاسرائیل، به ویژه در موارد خاص، یا به نذر معمول بوده است،[14] و برای همه نوعی عبادت بوده و برای حضرت زکریا و حضرت مریم، خاصیت سازندگی و آمادگی برای دریافت حضرت یحیی و حضرت عیسی داشته است. و تقوا و خودداری از انگیزهها و طغیان شهوات پست و هواها، منشأ فزایندگی قدرت روحی و اراده و تعالی انسان مؤمن میشود.
آنچه شخصیتهای برگزیدهای؛ مانند زکریای نبی سالخورده و مریم پاک و از شهوات رسته را از خود غافل میکرد و به تأثیر و تأثر از عوامل و انگیزههای خارج از خودشان میکشاند و قوای قدسی و ذخیرههای روحیشان را میپراکند، «سخن گفتن» بود. نیروهای جسمی کار مایهای است که بخش مهم آن مبدل به حرکات تشعشعی میشود و به صورت اندیشهها و تخیلات و کلامهای ذهنی درمیآید و سپس با حرکتهای هوای داخلی و صوت و مخارج حروف و تموّج هوای بیرون به صورت کلام لفظی جریان مییابد که حامل اندیشهها و روحیات و خلقیات و دوستیها و دشمنیها میباشد. تا آنجا که شخص را از خود بیخود میسازد و با اندیشهها و اخلاق و آرزوها و امیدها و یأسها و خوشیها و ناخوشیهای دیگران ترکیب میدهد و یکسره از خود و قوا و وجدانیات و فطریات خود بیگانه میشود.
انسان مؤمن و متقی از بازگشودن مجرای کلام، اجتناب میکند و نیروهای خود را ذخیره میکند و ربوبیت پروردگار را در درون و اطوار وجود خود و جهان مشاهده میکند و به یاد میآورد که فقط او را باید ستود: «وَ اذْکرْ رَبَّک کثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ».
جملهی «رَبِّ اجْعَلْ لِی آیةً»؛ (خدایا برای من نشانهای قرار بده)، به جای «ارنی آیة»؛ (نشانهای را نشان بده) گویا اشارهای به همین دارد که او از پروردگارش دستور و امری میخواست تا آنرا انجام دهد و آماده تولید چنین مولودی شود.
و جملهی «وَ اذْکرْ رَبَّک کثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ»، عطف به جمله «آیتک ...» جزء همان آیه یا مکمل آن است. و نشان میدهد خودداری از تکلم، و از اندیشههای پراکنده و نامنظم، موجب تقویت اراده و اندیشهی منظّم میشود تا شخص هر تصویری را به درستی تصدیق کند، و روح تعالی یابد و صفات ربوبی پرتو افکند و تنزّه او را دریابد: «وَ اذْکرْ رَبَّک کثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ».
عشی شامگاه، ابکار بامدادان تا برآمدن خورشید است و در این دو هنگام تدبیر و تنزّه پروردگار مشهودتر است. این آیات و فرمانها مانند آمادهباش برای توارث و تکوین فرزند بشارت داده شده بود.[15]
ب) سکوت حضرت مریم(س)
اما در مورد داستان حضرت مریم و دستور به سکوت، ظاهر آیات قرآن[16] نشان میدهد که آنحضرت به جهت مصلحتی مأمور به سکوت بود و به فرمان خدا از سخنگفتن در این مدت خاص خودداری میکرد تا نوزادش(عیسی)، لب به سخن بگشاید و از پاکی او دفاع کند که این از هر جهت مؤثرتر و گیراتر بود. در واقع این دستور برای دادن آرامش به حضرت مریم بود که نیازی به این نیست که تو از خود دفاع کنی، آنکس که این مولود را به تو داده، وظیفه دفاع را هم نیز به خود او سپرده است. بنابر این از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نیابد.[17]
بنابر این، و با توجه به آنچه را که گفته شد وجه مشترک و ارتباط داستان سکوت مریم(س) و زکریا(ع) در تولد فرزندانشان اطمینان و آرامش خاطر بوده است.
[1]. «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیمُ أَنَّی لَک هذا». آل عمران، 37.
[2]. ر. ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، ص 102، قم، دار الکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
[3]. «هُنالِک دَعا زَکرِیا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً». آل عمران، 38
[4]. «فَنَادَتْهُ الْمَلَئکةُ وَ هُوَ قَائمٌ یصَلی فی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِیحْیی مُصَدِّقَا بِکلَمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَیدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیا مِّنَ الصَّلِحِین». آل عمران 39.
[5]. «قالَ رَبِّ أَنَّی یکونُ لِی غُلامٌ؟ وَ قَدْ بَلَغَنِی الْکبَرُ، وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ». آل عمران، 40.
[6]. «قَالَ رَبّ اجْعَل لی ءَایةً قَالَ ءَایتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزًا وَ اذْکر رَّبَّک کثِیرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشی وَ الْابْکار». آل عمران، 41.
[7]. آلعمران، 41.
[8]. چنانکه در برخی روایات نیز چنین آمده است: ر. ک: عروسی حویزی عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 336، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[9]. آیاتی از قرآن نمونهای از این تصرفات را ذکر نموده است:
- دربارهی تصرف شیطان در جسم ایوب(ع) میفرماید: «وَ اذْکرْ عَبْدَنا أَیوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ». صاد، 41.
- در مورد جلوگیری شیطان از ترویج دین میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِهِ، فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِهِ»؛ قبل از تو هیچ رسول و نبیای نفرستادیم مگر آنکه هر وقت قرائت کرد، شیطان در قرائت وی دسیسه کرد، در نتیجه خدای تعالی آنچه را شیطان القا کرده بود نسخ نموده، آنگاه آیات خود را تحکیم میبخشید. حج، 52.
- دربارهی تصرف شیطان در حافظهی انبیا، از همسفر موسی حکایت نموده است که گفت: «فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیطانُ"؛ من ماهی را فراموش کردم، و آنرا از یادم نبرد مگر شیطان. کهف، 63.
[10]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 179 – 181، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[11]. ر. ک: همان، ص 179.
[12]. ر. ک: همان، ص 181.
[13]. مریم، 26.
[14]. از تعبیر آیه چنین برمیآید که نذر سکوت برای آن قوم و جمعیت، کار شناخته شدهای بود، به همین دلیل این کار را بر او ایراد نگرفتند. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 45، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. ولی این نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نیست. ر. ک: تفسیر القمی، ج 1، ص 187.
[15]. ر. ک: طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 5، ص 125 و 126، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش.
[16]. «فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولی إِنی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنسِیا». مریم، 26.
[17]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج13، ص 43 و 45.