همانگونه که در پرسش آمده، برخی منابع روایی به نقل از «بره دختر امیه خزاعی» گزارش کردهاند هنگامی که حضرت فاطمه(س) به امام حسن(ع) حامله بود، رسول خدا(ص) دنبال کاری میرفت (و یا عازم سفری بود) و به فاطمه(س) فرمود: به زودی پسری به دنیا خواهی آورد که جبرئیل تولدش را به من شادباش گفته است. سپس از دخترشان خواست تا قبل از برگشت ایشان به فرزندش شیر ندهد.
هنگامی که امام حسن(ع) به دنیا آمد، حضرت فاطمه(س) تا سه روز به او شیر نداد. بره دختر امیه نزد فاطمه(س) رفت و پیشنهاد داد تا امام حسن(ع) را به وی داده تا او به آن کودک شیر دهد؛ اما فاطمه(س) نپذیرفت، ولی کمی بعد محبت مادری فاطمه(س) شدید شد و خود به نوزادش شیر داد.
هنگامی که پیامبر(ص) برگشت، از فاطمه(س) توضیح خواست و پاسخ شنید که محبت مادری باعث شد که کودکم را شیر دادم. رسول خدا(ص) فرمود: خدا اراده خود را عملی خواهد کرد.
بعدها هنگامی که فاطمه(س) به امام حسین(ع) حامله شد، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: به زودی پسری به دنیا خواهی آورد که جبرئیل تولدش را به من تبریک گفت. به وی شیر مده تا نزد تو باز گردم، اگرچه یکماه طول بکشد!
... اینگونه شد که فاطمه(س) قبل از بازگشت پیامبر(ص) به حسین(ع) شیر نداد. پیامبر(ص) بعد از برگشت به وی فرمود: چه کردی؟! زهرا(س) پاسخ داد: حسینم را شیر ندادهام. پیامبر (ص) حسین(ع) را در آغوش گرفت و زبانش را در دهان وی نهاد. حسین(ع) به قدری زبان پیامبر(ص) را مکید که ایشان فرمود: ای حسین! بس است! بس است! خدا اراده خود یعنی امامت را در باره تو و فرزندانت عملی خواهد نمود.[1]
در ارتباط با سند این گزارش باید گفت؛ در میان منابعی که در اختیار ما است، برای اولین بار ابن شهرآشوب آنرا بدون سند نقل کرده که از این لحاظ، نمیتوان این حدیث را صحیح و یا موثق دانست.
علاوه بر آن، در این گزارش از شخصیتی به نام «بره بنت امیه خزاعی» یاد شده که جز در این روایت در هیچ گزارش دیگری از او یاد نشده است.
اما جدا از اعتبار سندی، در ارزیابی محتوایی آن - با فرض پذیرش - باید گفت:
این رفتار فاطمه(س) را نمیتوان منافی عصمت حضرتشان دانست و در نهایت میتواند مانند مخالفت حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) باشد؛ یعنی مصلحت پروردگار در آن بود که خضر به اموری غیبی آگاه باشد؛ اما موسی(ع) در آن مقطع از آن آگاه نشده و بر همین اساس رفتار خضر(ع) برای او توجیه ناپذیر باشد.
[1]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 50، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.