امام صادق(ع) در روایتی برای تبیین و جداسازی یک گفتوگوی خوب، از جدال و گفتوگوی باطل، گفتوگویی از پیامبر اسلام(ص) را با عدهای از مخالفان و منکران خدا آورده، به عنوان نمونه و شاهد نقل کرده است.
در بخشی از این گفتوگو بود که پیامبر(ص) به آنان فرمود:
«...تَقُولُونَ مَا قِبَلَکُمْ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مُتَنَاهٍ أَمْ غَیْرُ مُتَنَاهٍ؟ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ غَیْرُ مُتَنَاهٍ فَقَدْ وَصَلَ إِلَیْکُمْ آخِرٌ بِلَا نِهَایَةٍ لِأَوَّلِهِ وَ إِنْ قُلْتُمْ مُتَنَاهٍ فَقَدْ کَانَ وَ لَا شَیْءَ مِنْهُمَا قَالُوا...».[1]
برخی از مترجمان این جملات را چنین ترجمه کردهاند: «پیامبر(ص) از آنان پرسیدند: به عقیده شما آیا شب و روز ابتدا و پایانى دارد؟ یا ازلى و غیر متناهى است؟ در صورت نخست عقیده ما مبنى بر حدوث ثابت میشود. و در صورت دوم، چگونه ممکن است چیزى که پایان دارد از جهت آغاز نامتناهى باشد؟».[2]
و بعضی نیز در ترجمهی این جملات گفتهاند: «آیا شب و روز گذشته را ابتدا و انتهایى است یا متناهى نیستند، اگر مدعى شوید متناهى نیستند باید قبول کنید که یک غیر متناهى به شما رسیده و منتهى به زمان شما گردیده، با اینکه اول ندارد؛ و اگر قبول کنید متناهى است پس اعتراف کردهاید خدا بوده است و شب و روز هیچکدام وجود نداشتند».[3]
بر اساس ظاهر عبارت فوق، معنای این قسمت از روایت، آن است که غیر متناهی چیزی است نه ابتدا داشته باشد و نه انتها، در حالی در مورد زمان و شب و روز که شما اعتقاد به نامتناهی بودن آن دارید، یک بخش از آن متناهی است؛ مقصود از اجزای متناهی زمان، لحظه متصل به زمان گفتوگو، یعنی زمانی است که الآن در آن هستند.
البته بر اساس جملات قبلی این روایت، بخش آغازین زمان نیز متناهی است؛ زیرا در جملات قبلی چنین آمده است که پیامبر(ص) از آنان میپرسد: آیا گردش شب و روز را نمیبینید که هر یکی پشت سر دیگرى در جریان است. آنان گفتند: آرى.
پیامبر(ص) فرمود: آیا این گردش و ترتیب در میان شب و روز از زمانهاى گذشته بوده و خواهد بود؟ گفتند: آرى. فرمود: آیا ممکن است [این تناوب به هم ریزد و] شب و روز در یکجا جمع شوند؟ گفتند: نه؛ ممکن نیست.
فرمود: در این صورت، از هم جدا و منفصلاند، وقتى زمان یکى گذشت، دیگرى به دنبال آن جریان مییابد. گفتند: آرى همین طور است. فرمود: پس اعتراف کردید به حادث بودن آنچه که از شب و روز تقدّم و سبقت میگیرد.[4]
[1]. طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 25، مشهد، نشر مرتضى، چاپ، اول، 1403 ق.
[2]. همان، ترجمه، جعفرى، بهراد، ج 1، ص 31، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1381ش.
[3]. مجلسى، محمد باقر، احتجاجات (ترجمه بحار الأنوار)، مترجم، خسروى، موسى، ج 1، ص 262، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1379ش.
[4]. «أَ وَ لَسْتُمْ تُشَاهِدُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ أَحَدُهُمَا بَعْدَ الْآخَرِ؟ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ أَ تَرَوْنَهُمَا لَمْ یَزَالا وَ لَا یَزَالانِ؟ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ أَ فَیَجُوزُ عِنْدَکُمْ اجْتِمَاعُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؟ فَقَالُوا لَا فَقَالَ ص فَإِذاً مُنْقَطِعٌ أَحَدُهُمَا عَنِ الْآخَرِ فَیَسْبِقُ أَحَدُهُمَا وَ یَکُونُ الثَّانِی جَارِیاً بَعْدَهُ؟ قَالُوا کَذَلِکَ هُوَ- فَقَالَ قَدْ حَکَمْتُمْ بِحُدُوثِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ لَیْلٍ وَ نَهَارٍ». الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 25.