در جملهی «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ»، از آیهی 190 سورهی اعراف، با توجه به اینکه بخشی از آیه قبلی راجع به حضرت آدم(ع) است، برخی از ظاهر آن برداشت کردهاند که آنچه در این آیه گفته شده، در مورد ایشان و حضرت حوّا است. بدین ترتیب که خداوند فرزند صالحى را به آنها عطا کرد، اما آنها براى خدا در این نعمتی که به آنها داده شد شریکهایى قرار دادند! ما از آنجا که پیامبران الهی از شرک منزّه میدانیم، رفتار شرکآمیز را به آنان نسبت نمیدهیم، اما در برخی تفاسیر، تفسیرهای متفاوتی برای این فراز از آیه مطرح شده است.
- گروهی معتقدند، از آنجا که حضرت حوا(س) در هر زایمان خود، یک پسر و یک دختر به دنیا میآورد، ضمیر تثنیهای که در آیه وجود دارد به برخی از این پسران و دختران برمیگردد؛ یعنى بعضی از فرزندان آدم براى خداوند شریک قرار دادند. اینها نعمتهاى خدا را از دیگرى دانسته و در نتیجه مشرک شده و به بتها گرویدند.[i]
- یکی از مفسران شیعی اینگونه مینگارد:
بعضی از عامه میگویند؛ منظور این است که آدم و حوّا فریب شیطان را خورده به اغواى او نام فرزند را عبد الحرث یا عبد الحارث (که نام شیطان حارث و حرث است) گذاشتند و شریک قرار دادن برای خدا از طرف آدم و حوّا از اینراه بود. البته این وجه دور از عقل است و پذیرفتنی نیست؛ زیرا در جای خود با دلایل متقن ثابت شده است که پیامبران(ع) از شرک معصوماند. به علاوه در آیه نامى هم از ابلیس برده نشد. و بلخى از جماعتى از علماء نقل کرده است که اگر روایت اغواى شیطان صحیح باشد، این شرک، شرک در تسمیه و نامگذارى است و شرک در تسمیه کفر و گناه نیست![ii]
اما تفسیری از آیه که میتواند پاسخگوی شبهه شرک پیامبران باشد، آن است که در عبارت «جعلا لله شرکاء» و یا «آن پدر و مادر به خدا شرک ورزیدند»، مراد آیه افراد خاص و شناختهشدهای مانند آدم(ع) و حوا(س) و یا هر فرد دیگری نیست، بلکه آیه به بیان حال هر پدر و مادری از نوع بشر در موقع فرزنددار شدن میپردازد، و بیان هم، بیان عام نوعى است؛ زیرا تمامى انسانهایی که میآیند و میروند همه فرزند پدر و مادرى هستند، پس میتوان گفت که کثرت این نوع، نتیجه زاد و ولد پدر و مادر است، همانگونه که فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ...».[iii]
بنابر این، داستان شریک قائل شدن براى خدا بعد از فرزنددار شدن، مربوط به آدم و حوا نیست، بلکه شرح حال نوع بشر است. و غالبا حال پدر و مادر به خصوص با در نظر گرفتن اینکه نسبت به فرزندشان محبت و شفقت دارند، اینگونه است که به طور طبیعی در امر فرزندشان متوجه و منقطع به سوى خدا مىشوند، هر چند خودشان به تفصیل توجه به انقطاع خود نداشته باشند. اینان دقیقا مانند دریانوردى هستند که در هنگام طوفان و تلاطم دریا و آنجا که امواج با سرنوشتش بازى میکند تمام توجهش معطوف به پروردگارش میشود، هرچند تا آنروز پروردگارى را بندگى نکرده باشد، و خودش هم نفهمد که الآن دلش به کجا تکیه دارد؛ چون این حالت یک حالت قلبی و درونى است که خواه ناخواه با توجه و بیتوجه به انسان دست میدهد: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...».[iv]
پدر و مادر نیز نسبت به فرزند همین حالت را دارند، و از سویداى دل منقطع به سوى پروردگارشان هستند، و چنین زبانحالى دارند که پروردگارا اگر به ما فرزندى صالح و مطابق دلخواهمان عطا کنى، البته از شکرگزارانت خواهیم شد. اما وقتى خداوند این خواسته درونى ایشان را مستجاب میکند و فرزند صالحى به ایشان ارزانى میدارد، بسیاری از همین پدران و مادران در امر این فرزند براى خدا شریک قائل شده و در حفظ و تربیت او به هر دستآویزى دست زده و به هر پناهگاهى پناهنده میشوند.
آنچه میتواند پشتوانه این برداشت و این تفسیر باشد، جملهای است که در ادامه و در ذیل خود آیه بیان شده است: «فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ». چون اگر مقصود از «نفس» و «زوج آن» -که در ابتدای آیه بود- دو نفر معین از افراد انسان مثلا آدم و حوا باشد، درست آن بود که در ذیل آیه بگوید: «فتعالى اللَّه عما أشرکا»، و یا بفرماید: «عن شرکهما». (یعنی پس بزرگتر است خدا از آن چیزى که آن دو براى خدا شریک گرفتند، و یا بزرگتر است از شرکى که آن دو ورزیدند).
بنابر این، چون این عبارت را به صیغهی جمع آورد(که در عربی به سه نفر و بالاتر از آن دلالت میکند)، معلوم میشود که آیه در ارتباط با آدم و حوا نیست، بلکه به شرح حال نوع انسان میپردازد.
علاوه بر این، خداى متعال بعد از آیه مورد بحث، در آیات دیگر هر نوع شرکی را نکوهش و همه مشرکان را توبیخ میکند که ظاهرش آن است که منظور از شرک در آنها پرستیدن غیر خدا است. حاشا که آدم(ع) غیر خدا را پرستیده باشد، با توجه به اینکه خداوند خود تصریح کرد که خودش آدم را برگزیده و مسیر هدایت را به او آموخت، و نیز خود تصریح کرد که هر کس را که او هدایت کند دیگر گمراهی در او راه ندارد، و چه گمراهى بالاتر از پرستیدن غیر خدا است:
«ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى».[v] «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ».[vi]
بر این اساس، از این آیات به خوبى استفاده میشود که به هیچ وجه گمراهی و پرستش غیر خدا را نمیتوان به آدم(ع) نسبت داد، حتی اگر آدم را پیامبر هم ندانیم و یا در مورد پیامبران قائل به عصمت نباشیم، مگر آنکه بگوییم که مراد از آنکه آنان براى خدا شریک گرفتند، این است که سرگرم تربیت فرزند خود شده و در مورد او به تدبیر اسباب و عوامل پرداخته، و همین معنا ایشان را از خلوص در بعضى از توجهاتی که در گذشته به پروردگار خود داشتند باز داشت.[vii]
[i]. ر. ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، محقق، قصیرعاملی، احمد، ج 5، ص 52،، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 4، ص 782، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 15، ص 428، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[ii]. ر. ک: میرزا خسروانی، علی رضا، تفسیر خسروی، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 3، ص 375، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1390ق.
[iii]. حجرات، 13.
[iv]. عنکبوت، 65.
[v]. طه، 122.
[vi]. اسرى، 97.
[vii]. ر.ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 488- 489، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.