امام علی(ع) در مورد پیامدهای شهوتپرستی میفرماید: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِیرٌ لَا یَنْفَکُّ أَسْرُهُ»؛[1] بنده شهوت اسیری است که از اسارتش آزاد نمیشود.
و در جایی دیگر میفرماید: «وَ عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّق»؛[2] بنده شهوت ذلیلتر از برده عادی است.
دلیل این سخن آن است که یک برده عادی ممکن است از طرف صاحبش آزاد شود و یا فردی برای ادای کفاره و یا برای رسیدن به پاداش الهی بهای او را به صاحبش بپرداخت و سپس آزادش کند؛ اما همان افراد نیکوکار نمیتوانند بنده شهوت را از بند بندگی رها سازند؛ چرا که او همواره با برآورده شدن یک خواسته نفسانی، به دنبال برآورده شدن خواستههای دیگر است و این ماجرا تا همیشه ادامه دارد!
از سوی دیگر، بندگى شهوت، ذلت و خوارى آخرت را به دنبال دارد، برخلاف بردگی عادی؛ زیرا این نوع از بردگی اگر چه در بسیاری از موارد، نوعی ذلت و خواری در دنیا را به دنبال دارد؛ اما اینگونه نیست که ذلت و خواری در آخرت را هم در پی داشته باشد. بردهای که از همه تعلقات دنیایی رها باشد، در حقیقت آزاد است، حتی اگر در ظاهر عبد و برده باشد.
به هر حال، انسان تا زمانی که در بردگی خواستههای نفسانی خود باشد، نمیتواند به آزادی بیندیشد؛ یعنی در حقیقت حاکم و فرمانده او، خواستههای نفسانی است که دائم وی را به بدیها فرمان میدهد: «... إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ...»؛[3] نفس همواره به بدیها فرمان میدهد.
از اینرو، بنده شهوت هیچ اختیاری از خود ندارد، و طبیعی است که با ادامه چنین مسیری توفیق توبه و بازگشت به راه هدایت را پیدا نخواهد کرد.
با این وجود؛ اما این روایات بدان معنا نیست که فرد شهوتران، در آینده نیز هیچ فرصت توبهای برایش متصور نباشد؛ زیرا معنای روایات بالا آن است که بر خلاف «بردگی عادی»، یوغ «بردگی شهوت» به دست دیگران نیست تا بتوانند او را از این یوغ نجات داده و آزادش کنند؛ بلکه این یوغ تنها در دستان خود او است و تنها خود او -با توجه به اینکه موجودی مختار است- میتواند تصمیم بگیرد که توبه کند و خود را از بردگی برهاند، و گرنه اگر خودش بخواهد همچنان این یوغ را بر گردن داشته باشد، هیچ فرد دیگری نمیتواند فرصت آزادی را تقدیم او نماید.
[1]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتی، مصطفی، ص 305، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
[2]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 342، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[3]. یوسف، 53.