«قدر متیقّن» از اصطلاحاتی است که در دانشهای مختلف از جمله اصول فقه کاربرد دارد؛ یعنی حکم تنها شامل اجزاء یا مصادیقی از عنوان مطلق میشود که بهطور یقین، ذیل آن عنوان بگنجند؛ مانند: «قلّد المجتهد»؛ از «مجتهد» تقلید کن که قدر متیقّن از آن، تقلید از «مجتهد اعلم» است.
برای توضیح بیشتر به نمونهای دیگر اشاره میکنیم:
پدری که در گذشته با فرزندش در مورد فضیلت آزادنمودن برده مؤمن گفتوگو کرده است، بعدها از او بخواهد که «بردهای را آزاد کند».
این دستور بعدی پدر با آنکه در ظاهر، شامل آزادکردن هر بردهای میشود؛ اما با توجه به گفتوگوهایی که در گذشته انجام شد، درمییابیم که اگر آن فرزند، برده مؤمنی را آزاد نماید، بهیقین توصیه پدرش را انجام داده است.
در این مورد میگوییم که در عمل به توصیه آزادی برده، «قدر متیقن» آن است که برده مؤمنی را آزاد کنیم.[1]
از جمله مواردی که «قدر متیقن» کاربرد دارد، هنگام شک در «دلیل لُبّى» است. مقصود از «ادله لبّى»، دلایل و مستنداتی است که از راهی غیر از لفظ آیه و روایت، مکلف را به حکم شرعى میرساند که در این موارد باید به «قدر متیقن» بسنده کرده و پا را از آن فراتر نگذاشت.
به عبارت روشنتر، دلایلی که حکم شرعى را میتوان از آنها برداشت نمود، یا از دلایلی است که مانند آیات و روایات، در قالب لفظ به مخاطبان منتقل شده است و یا مانند: اجماع، عقل، سیره و ... دلیلی غیر لفظی است؛ یعنی هیچ آیه و روایتی در مورد آن وجود ندارد.
به دلایلی که لفظی نباشند، ولى با این وجود، مکلف را به حکم شرعى برسانند، «ادله لُبّى» گفته میشود که البته گستره آنها محدود بوده و تنها در «قدر متیقن» میتوانند ثابتکننده حکم شرعی باشند.[2]
[1]. ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگنامه اصول فقه، ص 628، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1389ش.
[2]. ر.ک: همان، ص 136.