در منابع روایی توصیه شده است انسان -در صورت عدم نیاز ضروری- از فروختن اموال غیر منقول خود؛ مانند: زمین، باغ، مزرعه، خانه و ... خودداری کند، مگر آنکه مال غیر منقول دیگری را جایگزینش نماید.
در همین زمینه، از امام کاظم(ع) نقل شده است:
«ثَمَنُ الْعَقَارِ مَمْحُوقٌ إِلَّا أَنْ یُجْعَلَ فِی عَقَارٍ مِثْلِه»؛[1] پول فروش اموال غیر منقول از بین میرود(بیبرکت است)، مگر اینکه در خرید مال غیر منقول دیگری مصرف گردد.
«عقار» به معنای زمین، باغ و درخت خرما[2] و در معنایی وسیعتر هر نوع مال غیر منقول است.[3] و ممحوق از ریشه محق به معنای از بین رفتن، نقصان و برکت نداشتن است.[4]
این روایت هر چند از نظر سند و راویان حدیث مورد تأیید کامل دانشمندان علم رجال قرار نگرفته است؛ اما اولا: در کتاب کافی که از منابع معتبر شمرده میشود آمده است که در نظر برخی دانشمندان، ذکر حدیث در این کتاب تا حدی آنرا قابل پذیرش مینماید. ثانیا: مضمون این روایت در روایات متعدد دیگری هم آمده است.[5] مانند روایت معتبری از امام صادق(ع) که میفرماید:
«در تورات آمده است: هر کس زمین یا آبی(چاه یا چشمه) را بفروشد و آب و زمین دیگری نخرد، پولش بههدر میرود و بیبرکت خواهد بود».[6]
در گزارش دیگر، راوی به امام صادق(ع) میگوید: «زمینی دارم که مشتری دارد و مرا تشویق میکنند که آنرا بفروشم.(نظر شما چیست؟!) امام فرمود: کسی که آب و گِل(خاک) را بفروشد، پول آن، بیهوده خرج خواهد شد! راوی عرض میکند: به قیمت خوبی میفروشم و به جایش زمین وسیعتری میخرم! امام فرمود: در این صورت اشکال ندارد».[7]
گفتنی است، بیشتر مباحث و مسائل مربوط به معاملات و امور اقتصادی جزو امور عقلایی و عرفی است، نه تعبدی که مخالفت با آن حرام و یا حتی مکروه باشد.
در همین راستا مشاهده میکنیم که شرع مقدس، در بسیاری از موارد، تنها به امضای سیره عقلا پرداخته و چیز جدیدی را تأسیس نکرده است، و به همین دلیل، کراهت و استحبابی که در آنها وجود دارد نیز به معنای کراهت تعبدی در عبادات نیست که عقل نتواند آنرا درک کند.
به نظر میرسد، مقصود این روایات ارشاد و راهنمایی به یک مطلب عقلایی و اقتصادی است که از نظر اقتصادی چیزی نمیتواند جایگزین اموال غیر منقول گردد. به عبارت دیگر، و به عنوان نمونه، زمین قابل تولید نیست، و یا نمیتوان آنرا از منطقه دیگری وارد کرد. بر این اساس، به حسب عادی و طبیعی باید در طول زمان افزایش قیمت داشته باشد؛ یعنی بر خلاف اشیای دیگر، افزایش ارزش زمین در طول زمان تقریبا تضمینی است. بنابراین، فروش زمین بدون ضرورت و بدون جایگزینی آن با زمینی دیگر چندان عاقلانه نیست؛ زیرا در طول زمان و نیز برای نسلهای بعدی، خسارتی غیر قابل جبران خواهد بود.
این یک مسئله عقلایی است که پول نقد به سرعت در زندگی خرج میشود؛ اما اگر تبدیل به سرمایهی ثابت و مولد شود، هم برای فرد و جامعه مفید بوده و هم در موارد پراکنده، جزیی و گاه غیر لازم در زندگی مصرف نخواهد شد.
به این حکمت در برخی روایات نیز اشاره شده است. به عنوان نمونه:
- امام صادق(ع) به خادم خود میفرماید: «خانه یا زمین کشاورزی بخر، چون اگر فرد دچار خسارت و یا مصیبتی شود، اما بداند که سرمایهای دارد که بتواند با آن زندگیاش را دوباره سامان دهد، روانش در آرامش بیشتری خواهد بود».[8]
- حضرتشان از پیامبر(ص) نقل میکنند: درخت خرما(نخلستان) چیز خوبی است! اگر کسی آنرا بفروشد، پولی که دریافت میکند مانند خاکستری است که هنگام باد شدید بر روی کوه بلندی گذاشته شود -که به سرعت پراکنده میشود-! مگر آنکه مانند آنرا با پول دریافتی جایگزین کند.[9]
از اینرو فقها نیز فروش املاکی مانند زمین، خانه، باغ و آب را مکروه میدانند، مگر آنکه فروشنده با پول آن ملک دیگری بخرد.[10]
گفتنی است، روایات وارده در این زمینه به حالت عادی اشاره دارد که ضرورتی برای فروش ملک و زمین در کار نباشد؛ اما در مواردی که انسان به دلیل نیازهای مهمتر مجبور به فروش باشد، در آن صورت فروش ملک و زمین مکروه نخواهد بود.[11]
[1]. «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع قَالَ: ثَمَنُ الْعَقَارِ مَمْحُوقٌ إِلَّا أَنْ یُجْعَلَ فِی عَقَارٍ مِثْلِه». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 92، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج 2، ص 754، بیروت، چاپ اول، 1376ق.
[3]. مصطفی ابراهیم، المعجم الوسیط، ج 2، ص 615، استانبول، دار الدعوة، 1989 م.
[4]. الصحاح، ج 2، ص 1553.
[5]. ر. ک: شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 17، ص 69 - 72، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1409ق.
[6]. «حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَعَانِی جَعْفَرٌ ع فَقَالَ بَاعَ فُلَانٌ أَرْضَهُ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ أَنَّهُ مَنْ بَاعَ أَرْضاً أَوْ مَاءً وَ لَمْ یَضَعْهُ فِی أَرْضٍ أَوْ مَاءٍ ذَهَبَ ثَمَنُهُ مَحْقا». کافی، ج 5، ص 91.
[7]. «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِی أَرْضاً تُطْلَبُ مِنِّی وَ یُرَغِّبُونِّی فَقَالَ لِی یَا أَبَا سَیَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ بَاعَ الْمَاءَ وَ الطِّینَ ذَهَبَ مَالُهُ هَبَاءً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَبِیعُ بِالثَّمَنِ الْکَثِیرِ وَ أَشْتَرِی مَا هُوَ أَوْسَعُ رُقْعَةً مِمَّا بِعْتُ قَالَ فَلَا بَأْسَ»، کافی، ج 5، ص 92.
[8] . «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِمُصَادِفٍ مَوْلَاهُ اتَّخِذْ عُقْدَةً أَوْ ضَیْعَةً فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ النَّازِلَةُ أَوِ الْمُصِیبَةُ فَذَکَرَ أَنَّ وَرَاءَ ظَهْرِهِ مَا یُقِیمُ عِیَالَهُ کَانَ أَسْخَى لِنَفْسِهِ». همان.
[9]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ عن النَّبِیَّ ص نِعْمَ الشَّیْءُ النَّخْلُ مَنْ بَاعَهُ فَإِنَّمَا ثَمَنُهُ بِمَنْزِلَةِ رَمَادٍ عَلَى رَأْسِ شَاهِقٍ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ إِلَّا أَنْ یُخْلِفَ مَکَانَهَا». تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 17، ص 72، ح 22017-9.
[10]. ر. ک: امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده، بنیهاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج 2، ص 196، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424ق.
[11]. بر اساس قاعده فقهی: «الضرورات تبیح المحذورات».