یکی از مباحث مهم در حوزه معارف دین، شناخت اسما و صفات خدای متعال و نقش آنها در جهان هستی است.
با توجه به مبانی دینی، فلسفی و عرفانی، میتوان گفت خدای متعال، جهان هستی را بر اساس اسما و صفات خود مدیریت میکند.
توضیح اینکه: بر اساس هستیشناسی و جهانبینی عرفانی،[1] هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است، و غیر از او همه نمود و ظهور و تجلی او هستند. به این بیان که خداوند متعال، هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب عشق به ظهور و تجلی میگردد.[2]
به عبارت دیگر، خداوند در مرتبهی ذات(قبل از تجلی)، غیب الغیوب است که در خفای محض است.[3] اولین تجلی و مرتبهی تعین همان تعین و تجلی ذات برای ذات است که از آن به وحدت حقهی حقیقیه تعبیر میشود.[4]
گفتنی است که وحدت حقه دارای دو چهره(باطن و ظاهر) است:
- چهره باطن: چهره باطن را «مرتبه احدیت» میگویند و آن عبارت از این است که حضرت حق، ذات خود را در حالتی که جامع همه شئون الهی و دارای همه اسما و صفات کمالی است، بدون تعین و تفصیل؛ بلکه به گونه بسیط مشاهده کند.
- چهره ظاهر: چهره ظاهر وحدت حقه را «مرتبه واحدیت» مینامند که همان مقام ظهور اسما و صفات است؛ یعنی خداوند، ذات خود را در حالی که دارای همه اسما و صفات به صورت تفصیل است، مشاهده کند.
واحدیت، مبدأ پیدایش کثرات است که کثرات ابتدا به صورت علمی تحقق مییابند. -ظهور علمی اشیا به واسطه فیض اقدس تحقق مییابد.- سپس -ماهیات و لوازم اسما و صفات- تحقق عینی و خارجی مییابند که ظهور خارجی و عینی ماهیات را فیض مقدس میدانند.
فیض مقدس را فیض منبسط، نفس رحمانی، روح محمدی و اول ما خلق الله نیز مینامند. فیض مقدس هر چند امر واحد است و به مفاد قاعده الواحد از واحد حقیقی صادر میشود و مثل خداوند که در عین اول آخر است و هیچ چیزی ثانی خدا نیست، فیض مقدس نیز هرگز ثانی و ثالث ندارد؛ چون ظهور همان «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» است، ولی به لحاظ تعینات مترتبهای که در دامن آن است به سه عالم: «ارواح»، «مثال» و «اجسام» تقسیم میشود.[5]
در هر صورت، شناخت اسما و صفات خدای متعال و آگاهی نسبت به اقسام آن میتواند ما را در فهم نقش اسما و صفات در جهان هستی کمک کند. مثلا خلقت و پیدایش جهان، زیر سایه صفت خالق بودن خداوند است و برخورداری هر موجود از نعمت زندگی و حیات در اثر صفت محیی بودن خداوند؛ و رسیدن رزق و روزی و وسیله تعیش و زندگی بر اساس رازق بودن خداوند است. چنانکه لطف، انس، محبّت، لذت و مانند آن که از سوی خداوند به خلق میشود و در میان مردم وجود دارد، از صفات جمالی خدای متعال نشات میگیرد؛ و قهر، غلبه، هیبت، عذاب و مانند از صفات جلالی خداوند، سرچشمه میگیرد. معمولا صفات جلالی، سلبی بوده و صفات جمالی، ثبوتی هستند.[6]
از اینرو، در قرآن کریم نیز معمولا پس از بیان یک مطلب، صفت یا اسم مناسب آنرا ذکر میکند. به عنوان نمونه، پس از بیان شکوائیه یک خانم از شوهرش نزد پیامبر(ص) و شنیده شدن آن محاوره و گفتوگو توسط خداوند، میفرماید: خداوند سمیع و بصیر(شنوا و بینا) است.[7]
گفتنی است؛ ارباب انواع و مثل افلاطونی،[8] -با فرض پذیرش و باور به آن-، تحت قیومیت و مدیریت اسما و صفات الهی قرار دارند و مظهر و تجلی آن خواهند بود.
[1]. ر. ک: «وحدت وجود»، 4639.
[2]. اقتباس از: حسن زاده آملی، حسن، یازده رسالۀ فارسی، رسالۀ وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص 30، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363ش.
[3]. ظاهرا منظور این نیست که ذات برای ذات ظهور ندارد؛ بلکه منظور این است که غیر از ظهور ذات برای ذات، نسبت به مراتب دیگر ظهور ندارد، و گرنه باید بپذیریم در آن مرتبه، ذات حتی برای ذات هم انکشاف ندارد، در حالی که ظهور ذات برای ذات اقتضا ذاتی ذات است. به همین جهت -که خفا نسبت به غیر ذات منظور است- در بسیاری از تعابیر ظهور ذات برای ذات را که از آن به وحدت حقه حقیقیه نام میبرند از مراتب تعین محسوب نمیکنند و گاهی از آن تعبیر به هویت مطلقه میآورند؛ چون ذات را هنوز در خفا میدانند. شواهد براین مطلب زیاد است: 1. سعید الدین فرغانی میگوید: مقتضای ذات آن بود که مطلقا -لابشرط او بشروط- که خودش را در خودش تعین باشد که به آن تعین خودش بر خودش تجلب کند و خودش را بیابد و با خودی خودش حضوریش باشد بیتوهم تقدم استناد و فقدان غیبی و آن تجلی متضمن شعور او باشد به کمال ذاتی خودش که غنای مطلق لازم او است. فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری، مقدمه و تصحیح، آشتیانی، سید جلال الدین ص 123، قم، دفتر تبلیغات، چاپ دوم، 1379.
- استاد سید جلال آشتیانی میگوید: ابن حمزه فناری از منتهی علامه [قیصری] نقل میکند: «للوحدة الحقیقة التی هی عین التعین الاول التی انتشأت منها الاحدیة و الواحدیة اعتباران: احدهما سقوط الاعتبارات کلها و بها یسمی الذات احدا و متعلقه بطون الذات و ازلیته و نسبته الی السلب احق». وی آنگاه در توضیح میگوید: چون اطلاق در اینجا قید نیست؛ بلکه مشعر به نفی کلیه قیود از جمله قید اطلاق است؛ لذا از این اطلاق و مرتبه در لسان متأخرین از عرفای ایران تعبیر به وجود لابشرط مقسمی شده است.(همان، ص 122).
یا منظور به حسب دید عارف و به تحلیل عقلی است؛ یعنی عرفا برای تصحیح ترتیبی که در نظر آنها بوده است و تسهیل تصویر مراتب میگویند ما ذات را با صرف نظر از ظهور ذاتی ذات برای ذات در نظر میگیریم.
[4]. جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، تحقیق و تنظیم، پارسانیا، حمید، ص 422، قم، نشر اسراء، 1387ش.
[5]. ر. ک: همان، ص 195 - 209 و 419 - 428 و 470 - 484؛ حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 106، 108، 109، 160، قم، قیام، چاپ اول، 1372؛ قیصری، محمد بن داود، رسائل، تحقیق، آشتیانی، سیدجلال الدین، ص 6 - 55، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1357ش. همو، شرح فصوص الحکم(القیصرى)، ص 159 و 160، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375ش.
[6]. ر. ک: یزدان پناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 442 – 444، قم، مؤسسه آموزشی امام خمینی، 1388ش.
[7]. «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتی تُجادِلُکَ فی زَوْجِها وَ تَشْتَکی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ». مجادله، 1.
[8]. ر. ک: «مثل افلاطونی»، 108292.