مرحوم لاهیجی از چهار طریق ضرورت نبوت را اثبات می نماید:
1.طریقه ای که امام صادق (ع) در جواب زندیقی فرموده اند بر این مبنا که هنگامی که ما برای عالم خالقی متعالی و منزه از مشاهده خلق اثبات کردیم، آن گاه از این خالق حکیم قبیح است که سفیران خویش را به سوی خلق نفرستد و آنها را در راه رسیدن به سعادت و مصالح و منافعشان بی سرپرست قرار دهد.
2. طریقه متکلمان: نبوت فواید بسیاری برای انسان ها در بر دارد و از آن جایی که می دانیم خداوند متعال حکیم است و از آفرینش انسان هدف و غرضی والا داشته است؛ لذا هیچ گاه انسان ها را به حال خود رها نخواهد کرد و به همین منظور به یقین پیامبرانی را برای انسان ها خواهد فرستاد.
3. طریقه حکما: به این بیان که انسان مدنی بالطبع است و برای جلوگیری از اختلاف در جامعه نیاز به قانونی جامع و عادلانه است که واضعی الاهی داشته باشد و از نوع انسان و صاحب معجزه باشد، این واضع همان نبی و پیامبر است.
4. طریقه صوفیه: صوفیه غایت وجود انسان را سیر و سلوک به سوی حق می دانند و برای این سیر و سلوک چهار مرتبه قائل اند: الف. (سیر از خلق به سوی خدا)، ب. (سیر در خدا)، ج. (سیر همراه خدا)، د. (سیر از خدا به سوی خلق)، که آن بازگشت مسافر از عالم وجوب و مطلق است به عالم امکان که در این سفر اوامر و نواهی الاهی را برای هدایت انسان های عالم خاکی به همراه می آورد و پیامبر همین مسافر سفر چهارم است که البته سه سفر قبلی را طی نموده است.
مرحوم لاهیجی در کتاب گوهر مراد از چهار طریق ضرورت نبوت را اثبات می نماید.[1] اول. طریقی که حضرت امام جعفر صادق )ع( به وسیله آن اثبات نبوت فرمودند. دوم. طریقی که بیشتر متکلمین برای این امر به کار برده اند. سوم. طریقی که حکما و فلاسفه برای اثبات حُسن بعثت انبیا استفاده کرده اند. چهارم طریقی که صوفیه در اثبات نبوت اتخاذ کرده اند، که هر یک از آنها در ادامه توضیح داده می شود.
1. طریقه ای که حضرت امام جعفر صادق (ع) به آن طریقه اثبات نبوت فرمودند.
کلینی در اصول کافی از هشام بن الحکم از أبی عبدالله (ع) روایتی آورده است که مضمونش به این شرح است: امام صادق (ع) در جواب زندیقی که از چگونگی اثبات نبوت پرسیده بود فرمودند: زمانی که ثابت کردیم که همانا برای ما خالق و صانعی متعالی وجود دارد و این صانع حکیم است و برتر از این است که خلق او را مشاهده کنند و یا لمسش نمایند، به اقتضای حکمتش باید برای مخلوقاتش سفیران و پیام آورانی بیاورد تا خلق را به سوی او هدایت کنند و مصالح و منافعشان را به آنها برسانند؛ چرا که از حکیم قبیح است که مخلوقات خویش را بیهوده آفریده باشد و آنها را مهمل و سرگردان قرار دهد، و آن رسولان درست است که مانند دیگر مخلوقات مخلوق خدایند، اما از آموزندگان حکمت نزد خدای متعال اند و واسطه میان خداوند و خلق اند، و آن گاه امام (ع) فرمودند: «ثمّ ثبت ذلک فی کلّ دهر و زمان» یعنی بودن این واسطه و حجت بین خدا و خلق در هر روزگار و زمانی ضروری است.[2]
لاهیجی قائل است که این کلام امام (ع) از نظر معنا بسیار عمیق بوده و شامل بسیاری از اقوال و طرقی که متکلمان و یا حکما بعدها اشاره کرده اند می باشد.
2. روش متکلمان در اثبات وجوب بعثت انبیاء
دلیل بر صحت نبوت و حسن بعثت انبیاء این است که نبوت شامل فواید بسیاری است، مانند این که عقل را در احکامی که در به دست آوردن آنها مستقل است تقویت می کند و یاری می بخشد، و عقل را به احکامی که به تنهایی نمی تواند به دست آورد آگاه می کند، و عقل را از خواب غفلت بیدار کرده و آن را متنبه می کند در جهت تحصیل معرفت الاهی و رسیدن به سعادت جاودانی، و از دیگر فواید نبوت این است که مردم را به غذاها و خوراکی های مفید و مضری که ناگزیر به استعمال آنها است آگاه می کند و عقل راهی به شناخت آنها ندارد، مگر از این راه که خوردن آنها را تجربه کند و با هلاک شدن بعضی از انسان ها پی به اثر سوء آن خوراکی برده شود و لازمه این تجربه سپری شدن مدتی است که در همان مدت هم استعمال خوراکی ها ضروری است و اصل این تجربه هم می تواند منجر به هلاکت شود. همچنین خیلی از فایده های دیگری که قابل شمارش نیست، و اجمالا در ممکن بودن وجود چنین شخصی شکی نیست، بنابر این ترک ارسال رسل از طرف خداوند موجب مهمل گذاشتن نوع انسان می شود و اهمال هم منجر به هلاکت نوع انسان شده و با هلاکت نوع انسان نقض غرض حاصل می شود و این خلاف حکمت خداوند حکیم است که چیزی را بی هدف و غرض بیافریند. پس بعثت انبیا فی الجمله واجب است.
همچنین وجوب تکالیف برای انسان ثابت شده و شک نیست که هر شخصی قابلیت و صلاحیت دریافت وحی از خدا و ابلاغ و اتیان اوامر و نواهی الاهی را ندارد، پس لازم است که شخصی که قابلیت امور مذکور را داشته باشد از طرف خداوند مبعوث شود تا از جهتی وحی را دریافت کند و به جهتی دیگر این اوامر و نواهی را به مکلفین ابلاغ نماید.
3. طریقه حکما و فلاسفه در اثبات حسن بعثت انبیاء
هر انسانی محتاج مشارکت با هم نوعان خویش است تا بتواند نیازهای خویش را رفع نماید، و به عبارت حکما، انسان مدنی بالطبع است، و طبیعتاً در این مشارکت انسان ها با هم به معامله می پردازند، هر معامله ای هم نیاز به عدالت دارد و لازمه عدالت نیز وجود قانون در جامعه است. این قانون حاکم در جامعه یک واضع الاهی می خواهد؛ چرا که برای خداوند حکیم قبیح است که مردم را در آرائی که باعث اختلاف خواهد شد، بدون راهنما رها کند؛ چراکه در آن صورت هر شخصی آنچه به نفع او است عدل و آنچه به ضرر او است ظلم می پندارد. طبیعتاً این واضع الاهی باید به نحوی باشد که بتواند با مردم سخن بگوید و قوانین را در جامعه پیاده کند، پس باید از جنس انسان باشد، و واجب است از طرف خداوند صاحب معجزه ای باشد تا موجب امتیاز او از سایرین شده و فرمانبرداری مردم را در پی داشته باشد، این واضع الاهی همان نبی و پیامبر است.
4. طریقه صوفیه در اثبات نبوت
غایت وجود انسان سیر و سلوک به سوی خداوند است، این سیر و سلوک دارای چهار مرتبه است:
الف. سیر من الخلق إلی الله (سیر از خلق به سوی خدا): که عبارت است از: نفی ماسوی از خود و حتی نفی خود از خود و مشاهده ذات احدیت به صورت مطلق و بدون ملاحظه تعینات و شئون و اعتبارات.
ب. سیر فی الله (سیر در خدا): که عبارت می باشد از: مشاهده ذات احدیت به اعتبار تعینی از تعینات صفات باری تعالی و گردیدن از تعیّن صفتی به صفتی دیگر از اوصاف باری تا نهایت تعیّنات صفاتیه.
ج. سیر مع الله (سیر همراه خدا): که همان مشاهده هویت مطلقه در هر تعیّنی از تعیّنات کون و مکانی است تا جایی که هیچ تعیّن امکانی و هیچ ماهیت اعتباری باقی نماند، الّا این که در آن، حقیقت اصیل و مطلقه را مشاهده کند و دریابد که ماهیت امکانی اعتباری محض است.
د. سیر من الله إلی الخلق (سیر از خدا به سوی خلق): و آن بازگشتن است به عالم وجود امکانی بعد از تحقق به حقیقت وجوبیه به این طریق که اوامر و نواهی الاهی، و قوانین و سنت های خداوند را برای هدایت لب تشنگان عالم امکان و انسان های عالم خاکی می آورد و کثرت های اعتباری این عالم را به وحدت حقیقی بر می گرداند که همین رسالت غایت اصلی از بعثت انبیا است. این اسفار ترتیبی است و هر مرحله مترتّب بر سفر قبلی است و مراد از نبی و پیامبر همان مسافر سفر چهارم است بعد از این که سفرهای سه گانه قبلی را متحقق کرد و وجود چنین مسافری برای سیر و سلوک انسان های عالم امکان به عالم وجوب ضروری و لازم است.