نخست باید گفت؛ عالم غیب، حقیقتی است که قرآن کریم به آن تصریح دارد؛ لذا تمام مسلمانان باید به آن ایمان داشته باشند:
«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ، الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ و ... »؛[1] بیگمان این کتاب راهنماى پرهیزکاران است، آنانی که به غیب ایمان دارند و ...
بنابراین، یکی از اساسیترین پایههای معرفت دینی، اعتقاد به عالم غیب است؛ زیرا میدانیم که ذات متعالی خداوند در پرده غیب بوده و در عالم شهادت، محسوس نیست؛ یعنی با حواس ظاهری نمیتوان به وجود خداوند پی برد، پس توحید وابسته به ایمان به غیب است.
ایمان به معاد و عالم آخرت نیز همینگونه است؛ زیرا اکنون و در عالم شهادت نمیتوانیم رستاخیز و بهشت و دوزخ را با حواس ظاهری خود درک کنیم.
به همین ترتیب، تا ایمان به غیب نباشد، ایمان به نبوّت و امامت که نشانگر پیوند افرادی خاص با دنیای غیر محسوس است، معنایی نخواهد داشت.
به همین دلیل، و از آنجا که ایمان به ارکان دین، وابسته به ایمان به غیب است، چنین ایمانی از ویژگیهای افراد باتقوا اعلام شده است و این فضیلتی برای آنان است که زندگی را تنها در دنیا و در عالم محسوس ندانسته و با استفاده از عقل و دانش و نیز با راهنماییهای اولیای خداوند به این اطمینان دست یافتهاند که واقعیتها و حقیقتهایی فراتر از آنچه با ابزار مادی قابل درک است نیز وجود دارد.
از این گذشته، انسان آفریده خداوند است، و خدای متعال است که تعیینکننده مراحل و لایههای مختلف زندگی افراد بشر میباشد و ما نمیتوانیم بگوییم که تنها میخواهیم وابسته به یک مرحله و یک لایه از زندگی باشیم و ارتباط خود با مراحل دیگر را قطع کنیم!
همانگونه که کودک نمیتواند بگوید: کودک بودن چه نقصی دارد؟ چرا من باید به سن میانسالی و کهنسالی برسم؟!
[1]. بقره، 2-3.