خلقت خفاش یکی از عجایب آفرینش است و ائمه(ع) نیز به همین دلیل به بیان برخی ویژگیهای این جانور - بهگونهای منحصر به فرد - اشاره فرموده و آنرا نشانی از عظمت آفرینندهای دانستهاند که بدون هیچ الگویی میتواند چنین آفریدگان عجیبی داشته باشد.
از ریزهکاریهای صنعت و شگفتیهاى آفرینش خداوند، اسرار پیچیده حکمتآمیزى است که در این خفاشها به ما نشان داده است. خفاشهایى که روشنى روز که همهجا را روشن میکند، چشم آنها را میبندد، و تاریکى شب که دیده هر زندهاى را میبندد، چشم آنها را باز میکند! و اینکه چگونه چشمانشان توانایی استفاده از نور آفتاب درخشان را ندارند تا به مسیرهای مورد نظر راهنمایى شده، و در پرتو خورشید به جاهایی که میشناسند برسند، و چگونه خداوند درخشش خورشید را مانعی برایشان قرار داده تا در روشنایی نتوانند حرکت کنند و آنها را در طول روز در مخفیگاههایی پنهان کرده تا به سمت روشنایی نروند! خفاش در روز پلکهایش را میبندد، و شب تار را بسان چراغی تصور میکند که با استفاده از آن به دنبال روزی میشتابد! سیاهی شب مانع دیدن آنها نشده و تاریکی شب مانع حرکتشان نمیشود، اما همینکه خورشید، نقاب از چهرهاش انداخته و روشنى روز آشکار شود، و نور آفتاب تا عمق لانه سوسمارها نفوذ کند، خفاشها پلکها را روى هم انداخته، و از آنچه شبانگاهان به دست آورده بودند، تغذیه میکنند. منزه است خدایى که شب را براى آنها مانند روز و مایه روزی قرار داده، و روز را برایشان زمان آرامش و استراحت مقرر فرمود. همچنین خداوند به آنها بالهایى گوشتی داد تا هرگاه نیاز داشته باشند پرواز کنند، بالهایی مانند لالههاى گوش و بدون هیچ پر و چوبه پری! ولى در عوض، رگهای کاملا مشخصی را در بالهایشان میبینى! آنها دو بال دارند نه آنقدر نازک که هنگام پرواز پاره شوند، و نه آنچنان کلفت که سنگین شوند! آنها با آنکه جوجههایشان به آنها چسبیده و پناهنده شدهاند، شبپرهها با آنکه جوجههایشان به آنان چسبیده شده و در پناهشان قرار گرفتهاند، باز هم توانایی پرواز دارند! هر وقت مادر اوج بگیرد، جوجهها هم اوج میگیرند و هرگاه مادر ارتفاعش را کاهش دهد، ارتفاع آٔنان نیز کاهش مییابد! و تا زمانی که استخوانبندی جوجهها کامل نشده، بالهایشان قدرت پرواز را به دست نیاورده و راههای زندگی مستقل و مجموعه نیازهای شخصی خود را نیاموختهاند، از مادرشان جدا نمیشوند! منزه است خدایى که پدیدآورنده هر موجودى است بدون اینکه شخص دیگری الگویی در اختیارش قرار داده باشد.[1]
خفاش به گونهای عجیب آفریده شده است، آفرینشى ما بین پرندگان و چارپایان! اما باز به چارپایان(پستانداران) شبیهتر است،به دلیل آنکه مانند آنها دو گوش بلند، دندان و پشم دارد؛ فرزند خود را میزاید و شیر میدهد؛ ادرار میکند و هر وقت بخواهد راه برود، روى چهار دست و پا راه میرود! تمام اینها برخلاف ویژگیهای پرندگان است! او همچنین شبانگاه بیرون میآید و غذاى او از پروانهها و دیگر حشرات مشابهی است که پرواز میکنند. البته بعضى به اشتباه گمان میکنند که شبپره غذا نمیخورد و غذایش فقط هوا است ولی به دو دلیل، چنین باوری درست نیست؛دلیل اول آنکه از او ادرار و مدفوع خارج میشود که بدون خوردن غذا ممکن نیست. و دلیل دیگر اینکه او دندان دارد. اگر نیازی به غذاخوردن نداشت، داشتن دندان براى او بیفایده بود و میدانیم در آفرینش چیزى بدون هدف نیست.[2]
همانگونه که مشاهده کردید، این دو روایت به دنبال توضیح آفرینش شگفتانگیز شبپره است که تقریباً هیچ شباهتی با دیگر پرندگان ندارد و به همین دلیل، جانورشناسان او را زیر مجموعه پستانداران قرار میدهند؛ زیرا:
- بدن خفاش، پوشیده از مو است، در حالى که پرندگان چنانکه از نامشان برمیآید پر دارند.
- خفاش دندان دارد، در حالى که پرندگان منقار دارند.
- بالهاى خفاش از پردههاى نازک گوشتى تشکیل شده، در حالى که پرندگان چنین نیستند.
- خفاش دو دست و دو پا دارد و روى زمین مانند چارپایان با دستها و پاهایش راه میرود، حال آنکه پرندگان چنین نیستند.
- پرندگان از طریق تخمگذارى بچهدار میشوند، در حالى که خفاش باردار میشود و بچه به دنیا میآورد.
- پرندگان نوزادان خود را با مواد غذایى مناسب با آنها سیر میکنند، ولى خفاش نوزاد خود را شیر میدهد، و... .[3]
با توجه به نمونههایی که از سخنان ائمه(ع) در مورد خلقت عجیب خفاش بیان شد، هرچه در مورد این پرنده، بیشتر دقت کنیم اسرار شگفتانگیز بیشترى را خواهیم یافت و این بیان ائمه(ع)تنها برای پىبردن به عظمت خدایی است که این موجود استثنایى را براى قدرتنمایى آفریده است، اما تکامل داروینی - صرف نظر از درستی یا نادرستی آن - موضوعی نیست که در هیچکدام از روایات به آنها تصریح و یا حتی اشاره شده باشد، و اینکه پرندهای دارای برخی ویژگیهای پستانداران باشد، به تنهایی اثباتکننده نظریه تکامل نیست.
[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 217- 218، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِکْمَةِ فِی هَذِهِ الْخَفَافِیشِ الَّتِی یَقْبِضُهَا الضِّیَاءُ الْبَاسِطُ لِکُلِّ شَیْءٍ وَ یَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِکُلِّ حَیٍّ وَ کَیْفَ عَشِیَتْ أَعْیُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ نُوراً تَهْتَدِی بِهِ فِی مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلَانِیَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِیَائِهَا عَنِ الْمُضِیِّ فِی سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا وَ أَکَنَّهَا فِی مَکَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِی بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا فَهِیَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا وَ جَاعِلَةُ اللَّیْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِی الْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا فَلَا یَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ وَ لَا تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِیِّ فِیهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِی وِجَارِهَا أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِیهَا وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اکْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِی ظُلَمِ لَیَالِیهَا سُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّیْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً وَ النَّهَارَ سَکَناً وَ قَرَاراً وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّیَرَانِ کَأَنَّهَا شَظَایَا الْآذَانِ غَیْرَ ذَوَاتِ رِیشٍ وَ لَا قَصَبٍ إِلَّا أَنَّکَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَیِّنَةً أَعْلَاماً لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا یَرِقَّا فَیَنْشَقَّا وَ لَمْ یَغْلُظَا فَیَثْقُلَا تَطِیرُ وَ وَلَدُهَا لَاصِقٌ بِهَا لَاجِئٌ إِلَیْهَا یَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ یَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ لَا یُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْکَانُهُ وَ یَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ وَ یَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَیْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ فَسُبْحَانَ الْبَارِئِ لِکُلِّ شَیْءٍ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَیْرِه.
[2]. مفضل بن عمر، توحید المفضل، محقق، مصحح، مظفر، کاظم، داوری، ص 120- 121، قم، چاپ سوم، بیتا.
«خُلِقَ الْخُفَّاشُ خِلْقَةً عَجِیبَةً بَیْنَ خِلْقَةِ الطَّیْرِ وَ ذَوَاتِ الْأَرْبَعِ هُوَ إِلَى ذَوَاتِ الْأَرْبَعِ أَقْرَبُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ذُو أُذُنَیْنِ نَاشِزَتَیْنِ وَ أَسْنَانٍ وَ وَبَرٍ- وَ هُوَ یَلِدُ وِلَاداً وَ یَرْضِعُ وَ یَبُولُ وَ یَمْشِی إِذَا مَشَى عَلَى أَرْبَعٍ وَ کُلُّ هَذَا خِلَافُ صِفَةِ الطَّیْرِ ثُمَّ هُوَ أَیْضاً مِمَّا یَخْرُجُ بِاللَّیْلِ وَ یَتَقَوَّتُ بِمَا یَسْرِی فِی الْجَوِّ مِنَ الْفَرَاشِ وَ مَا أَشْبَهَهُ وَ قَدْ قَالَ قَائِلُونَ إِنَّهُ لَا طُعْمَ لِلْخُفَّاشِ وَ إِنَّ غِذَاءَهُ مِنَ النَّسِیمِ وَحْدَهُ وَ ذَلِکَ یَفْسُدُ وَ یَبْطُلُ مِنْ جِهَتَیْنِ أَحَدُهُمَا خُرُوجُ الثُّفْلِ وَ الْبَوْلِ مِنْهُ فَإِنَّ هَذَا لَا یَکُونُ مِنْ غَیْرِ طُعْمٍ وَ الْأُخْرَى أَنَّهُ ذُو أَسْنَانٍ وَ لَوْ کَانَ لَا یَطْعَمُ شَیْئاً لَمْ یَکُنْ لِلْأَسْنَانِ فِیهِ مَعْنًى وَ لَیْسَ فِی الْخِلْقَةِ شَیْءٌ لَا مَعْنَى لَهُ...»
[3]. ر. ک: دهخدا، علی اکبر، لغتنانه دهخدا، واژه «خفاش».