موجودات عالم -غیر از خداوند متعال- علاوه بر این که در وجود اولیه به خداوند نیاز دارند در بقا و ادامه حیات هم نیازمندی آنها وجود دارد. در توحید واحدی ثابت می شود که تنها یک موجود مستقل و بی نیاز وجود دارد که علت تمام موجودات عالم است؛ زیرا طبق قانون علیت و محال بودن دور و تسلسل، هر موجودی نیاز به علت دارد تا این که به علتی ختم شود که آن علت مستقل و بی نیاز باشد، پس وجود چند هستی ابدی و لایزال به طوری که هر یک از آنها مستقل باشند محال است. البته طبق آیات قرآن و روایات، موجودات ابدی و لایزال غیر از خداوند متعال وجود دارند، ولی در وجودشان وابسته به خداوند هستند.
موجودات عالم به دو دسته تقسیم می شوند، یک طرف وجودی است که قائم به ذات است و در وجودش هیچ نیازی به غیر ندارد. به چنین موجودی، وجود مستقل گفته می شود که همان واجب الوجود است. طرف دیگر موجوداتی هستند که در ذات خود هیچ گونه استقلالی ندارند و نیازمند به موجودی غیر از خود می باشند که اصطلاحاً به این گونه از موجودات ممکن الوجود گفته می شود. به عبارتی دیگر، وقتی ذات ماهوی موجود ممکن را در نظر می گیریم، نسبت این ذات به وجود و عدم یکسان است و برای خارج شدن از این حالت نیاز به علتی غیر از خود دارد، بر خلاف ذات واجب الوجود متعال که وجود برای آن ضرورت دارد و هیچ گونه نیازی به غیر خود ندارد.[1]
در این که اولین وجود و علت العلل تمام موجودات کیست؟ باید گفت: بدون تردید علت العلل، خداوند متعال است، پس موجودی که از ازل بوده است، ذات اقدس اله می باشد. از طرفی دیگر همین ذات مقدس، طبق آیات شریفه و به حکم عقل، همان طور که ازلی است، ابدی و لایزال هم می باشد؛ زیرا وجودی می تواند علت تمام موجودات باشد که خود هیچ نقصی نداشته باشد؛ چراکه لازمه نقصان، احتیاج است و موجود محتاج خود معلول موجود کامل تر از خود است، در این صورت اگر بگوییم واجب الوجود ابدی نیست و معدوم می شود، معلول بودن او را هم پذیرفته ایم و این خلاف ذات خداوند است.
حال سوال این جا است که غیر از ذات خداوند متعال، موجود دیگری هم می تواند ابدی و لایزال باشد؟
طبق آنچه در قرآن و روایات آمده، چنین تصریح شده است که انسان با مردن نابود نمی شود، بلکه از این دنیای فانی به دیار باقی می رود و نزد پروردگار خود روزی می خورد.[2]
علاوه بر این، در قرآن، کلمه «خالدون» زیاد به کار برده شده است، چه برای کسانی که در جهنم خالد می مانند[3] و چه برای کسانی که در بهشت جاویدان[4] تا ابد زندگی می کنند.
پس به تصریح قرآن غیر از خداوند متعال، موجودات دیگری هم ابدی هستند، ولی آنچه موجب جدا شدنِ ابدیت خداوند متعال از ابدی بودن دیگر موجودات است، ذات هر یک از این دو است که ذات یکی عین فقر و نیاز به علتی غیر از خود بوده و ذات دیگری عین غنا و بی نیازی است؛ یعنی اگر گفته می شود ممکن الوجود هم می تواند ابدی باشد به این معنا نیست که ابدی بودن او استقلالی و بدون نیاز به غیر است، بلکه وابستگی و نیازمندی ممکن الوجود به علت، همیشه همراه او خواهد بود و ابدی بودن او وابسته به ذاتی مستقل که همان خداوند متعال است می باشد.
بی نیاز بودن ذات خداوند متعال، با واجب الوجود بودن آن و منشاء و علت تمام موجودات بودن، اثبات می شود، ولی سؤال اساسی این است که آیا ممکن الوجود علاوه بر این که در حدوث نیاز به علت دارد در بقا هم نیاز به علت دارد یا خیر؟ به عبارتی دیگر؛ چرا ضرورت بالغیر همیشه همراه ممکن الوجود هست؟
برای پاسخ به این سؤال باید ببنیم ملاک نیازمندی معلول به علت چیست؟ اگر ثابت کنیم ملاک نیازمندی به علت یک امری است که ذاتی این موجود ممکن است، خود به خود ثابت خواهد شد که موجود ممکن مادامی که هست، این نیاز به علت در او هم وجود دارد؛ زیرا ذاتی یک شیء هیچ وقت از آن جدا نمی شود. در جواب به این سؤال چند نظریه وجود دارد که بیان و تقریر و نقد هر یک از آنها بحثی جداگانه را می طلبد. اما نظر مطلوب که نظر ملاصدرا است، این است که ملاک نیازمندی معلول به علت، امکان آن است نه حدوث، که با اثبات این نظریه نیاز معلول به علت در بقا هم روشن خواهد شد. در مقابل عده ای ملاک نیازمندی معلول به علت را حدوث آن گرفته اند، به این معنا که حدوثِ معلول، ملاک نیازمندی معلول به علت است و موجودی ذاتاً واجب و مستقل است که قدیم باشد. این گروه با این پیش فرض قائل شده اند که معلول فقط در حدوثش نیاز به علت دارد و در بقا هیچ نیازی به علت ندارد؛ یعنی وجود ابدی مستقل غیر از خدا هم وجود دارد.[5]
ملاصدرا ملاک نیازمندی معلول به علت را دو گونه تقریر کرده است. تقریر اول بر امکان ماهوی مبتنی است. در امکان ماهوی امکان وصف ماهیت من حیث هی است؛ زیرا ماهیت با این لحاظ، نسبت به وجود و عدم مساوی است، و امکان نیز به معنای تساوی نسبت ماهیت به وجود و عدم است.
تقریر دوم بر پایه امکان فقری استوار است. امکان فقری یا وجودی عبارت است از: این که هویت معلول، عین ربط و تعلق به علت است. بنابراین وجود معلول –خواه حادث زمانی باشد یا قدیم زمانی- عین نیازمندی به علت است. و فرض وجود ممکن بدون نیازمندی تناقض آمیز است؛[6] زیرا اگر ممکن نیازمند نباشد، پس باید بی نیاز و مستقل باشد، در حالی که آنچه به علت نیاز ندارد، واجب الوجود است، پس یک شیء هم واجب شد و هم ممکن! همین دلیل کافی است برای کسانی که ملاک نیازمندی به علت را حدوثِ آن ممکن می گیرند و وقتی به چگونگی بقای این موجود ممکن می رسند قائل می شوند که این موجود ممکن در بقا هیچ نیازی به علت ندارد، همین جا است که بین دو نقیض جمع کرده اند، در حالی که اجتماع نقیضین محال است؛ زیرا نمی توان گفت موجود ممکن به علت نیاز ندارد و الا اگر ممکن، لحظه ای بی نیاز از علت باشد باید واجب شود، در حالی که همان لحظه ممکن است و این محال است. از طرفی وجود دو موجود ابدی که هر دوی آنها مستقل از یکدیگر باشند هم محال است؛ زیرا این فرض با آنچه در بحث وحدت واجب الوجود که یکتایی خداوند متعال را ثابت می کند منافات دارد، در آن جا ثابت شده است که وجود دو واجب الوجود محال است؛ زیرا دوتا بودن وقتی است که دو موجود علاوه بر وجوه اشتراکی که دارند، امتیازاتی هم نسبت به هم داشته باشند، به عبارت دیگر، هر یک از این دو واجب الوجود مرکب از مابه الاشتراک و مابه الامتیاز می شوند، در حالی که موجود مرکب، محتاج است و احتیاج با واجب الوجود بودن منافات دارد.[7]
بنابراین، وقتی امکان فقری برای وجود ثابت شد، این امکان، وصف وجود می شود، امکان فقری عین همان احتیاج و فقری است که در ذات معلول وجود دارد و فقر و احتیاج از ذاتیات ممکن به شمار می رود، وقتی یک چیزی برای وجودی ذاتی شد، تا وقتی که آن وجود موجود است، این شیء از آن جدا نمی شود و همیشه همراه آن است. در نتیجه معلول مادامی که وجود دارد، احتیاجش به علت باقی است. حال وقتی این نتیجه عقلی را، کنار روایاتی که دلالت بر ابدی بودن انسان ها دارد قرار دهیم، ثابت می شود که می تواند وجود ابدی غیر خدا هم باشد، ولی وابسته و نیازمند به خداوند متعال خواهد بود.
[1] رجوع شود به نمایه: امتناع تعدد واجب الوجود، 9504 (سایت: 9463).
[2] "وَ لَا تحَْسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون"، آل عمران، 169.
[3] "وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ"، بقره، 39.
[4] "وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ"، بقره، 25.
[5] حدوث عبارت است از: ترتّب ضرورت وجود ماهیت بر عدم آن، یا ترتب ضرورت عدم ماهیت بر وجود آن. نیازمندی به علت با وصف ضرورت سازگاری ندارد، ضرورت، ملاک بی نیازی از علت است نه ملاک نیازمندی. بنابر این نمی توان حدوث را ملاک نیازمندی ممکن به علت دانست، نه به عنوان تمام ملاک و نه به عنوان جزء ملاک یا شرط آن. لذا این ملاک نیازمندی ممکن به علت، امکان است؛ زیرا امکان، سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت است. حاصل آن که چیزی می تواند ملاک نیازمندی ممکن به علت باشد که عین ضرورت یا ملازم با آن نباشد و چون حدوث، با ضرورت وجود یا عدم، ملازمه دارد، نمی تواند ملاک نیازمندی ممکن به علت باشد، ولی امکان که سلب ضرورت وجود و عدم است می تواند ملاک نیازمند ممکن به علت باشد. ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمة فی شرح بدایة الحکمة، ص 193، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم.
[6] ربانی گلپایگانی، همان، ص 195.
[7] رجوع شود به نمایه: امتناع تعدد واجب الوجود، 9504 (سایت: 9463).