بین خدا و انسان و دیگر مخلوقات هیچ حجاب و فاصله زمانی یا مکانی وجود ندارد، و طبق قول قرآن خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است، اما انسان خود در بستر فراق از خدا قرار داشته و در قید زمان و مکان گرفتار است. این بحث تحت عنوان ربط بین حادث به قدیم و ... در تاریخ تفکر اسلامی مطرح بوده و متکلمان و فلاسفه و عرفا، نظریات خاص خود را برای حل این معضل بیان کرده اند. برای توضیح بحث به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
این سؤال در تاریخ حکمت و فلسفه اسلامی، تحت عناوین مختلفی تکرار شده و هر گروهی از متفکران اسلامی به نحوی خواسته اند به حل مسئله بپردازند. اصل سؤال مطرح شده بازگشت به این بحث دارد که خدا چگونه علت مخلوقاتش است، حال آن که ربط بین علت و معلول مستلزم سنخیت یا ارتباط زمانی و تبعات دیگری است.
این بحث یعنی ربط بین حادث و قدیم (ارتباط بین خدا و مخلوقات از جنبه زمانی و حدوثی و علیتی)، در بحث «علم خدا نسبت به جزئیات زمانی و مکانی» و «نحوه قیام موجودات جزئی و مکانی و زمانی» نیز تکرار شده است و هر پاسخی که به یکی از این سؤالات داده شده، مشابه آن برای همه موارد نیز ارائه شده است.
متکلمان طبق شیوه خود پاسخ خاصی به این مسئله داده اند و فلاسفه هم هر کدام بر اساس جهان بینی خاصی که داشته اند، به گونه دیگری به این مسئله پرداخته اند که معمولاً بین فلاسفه و متکلمان در این مسئله اختلاف بوده؛ چرا که متکلمان سخنان فلاسفه را در حل این مسئله معارض با نوع نگاه قرآن و معتقدات دینی می دیدند.
برای نمونه برخی فلاسفه معتقدند که خدا چون منزه از هر نسبت زمانی و مکانی و ... است، به طور مستقیم فقط یک مخلوق را خلق کرده که آن مخلوق، مجرد محض است و بعداً سلسله مراتب وجود به ترتیب تنزل کرده است؛ یعنی خدا، معلولی را خلق کرده که تصور زمان برای آن مخلوق محال است و بعد، از مجرای این مخلوق، موجودات دیگری خلق شده و به این ترتیب موجودات مکانی و زمانی خلق شده اند؛ یعنی در سلسله مراتب وجود از خدا تا عالم ماده به گونه ای صدور کثرت از وحدت را تبیین کرده اند که مستلزم استناد زمان و ... به خداوند نباشد، (پس از این طریق خواسته اند اشکال مطرح شده را پاسخ دهند). ولی متکلمان با این نوع بیان مخالف اند؛ چون طبق قرآن و معتقدات دینی و توحیدی نمی توان خدا را فقط خالق مخلوق اول (صادر اول) یا خالق مجردات دانست و در خطاب های قرآنی هم شاهدیم که خداوند خود را خالق هرچیزی می داند و نوع خلقت خداوند نسبت به کل جهان هستی هم آنی است،[1] و هیچ حجابی بین خدا و مخلوقات نیست.[2]
و اما عرفا در این مسئله قولی فراتر از فلاسفه داشته اند که اساساً ارتباط بین خداوند و مخلوقات را علیتی نمی دانند و گاهی از آن تعبیر به عشق می کنند و گاهی تجلی و گاه وحدت وجود. و خلاصه نظر عرفا در این مسئله این است که خداوند هیچ فاصله زمانی و مکانی با هیچ چیزی ندارد؛ چرا که ارتباط خدا با مخلوق از اساس به گونه علیتی نیست:[3] "لم یلد و لم یولد"،[4] بلکه هرچه هست تجلی او است و غیر او هیچ نیست و این از ناحیه جهل مخلوق است که در بستر فراق از خدا قرار گرفته است. تفصیل این قول را باید در آثار عرفا پی گیری کرد.
بنابراین سه قول در این مسئله مطرح است:
1. قول متکلمان که معتقدند ارتباط خدا به عنوان علت با معلول های خود را باید به طور تعبّدی پذیرفت و برای رفع استبعاد می توان دلائلی ارائه کرد و نیازی به سخنان فلاسفه برای توضیح آن نیست؛ چرا که بیان فلاسفه مخالف قرآن است.
2. قول مشهور فلاسفه به طور اجمالی ذکر شد و اشکالی که متوجه آن بوده است نیز مطرح شد.
3. نظر عرفا (که به اجمالی از آن اشاره شد).
خواننده آگاه می تواند با دقت کافی این سه دیدگاه را بررسی و در صورت نیاز تفصیل هریک از این سه دیدگاه یا دیدگاه انتخابی خود را در کتاب ها و مقالات مفصل تری پی گیری کند.
[1] «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ - وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»، قمر، 49-50. و «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»، بقره، 117.
[2] «أَنَّکَ لَا تَحْجُبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَک» مجلسی، بحار الانوار، ج82، ص 257، موسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[3] یعنی هیچ چیزی از او به عنوان معلول صادر نشده، بلکه تجلی اوست و جز او نیست.
[4] اخلاص، 3.