کد سایت
fa25334
کد بایگانی
30250
نمایه
علت انکار اسلام در شهر مکه و دلیل استقبال از اسلام در شهر مدینه
طبقه بندی موضوعی
پیامبر ص در مکه,گوناگون
خلاصه پرسش
علت انکار اسلام در شهر مکه و دلیل استقبال از اسلام در شهر مدینه چیست؟
پرسش
علت انکار اسلام در شهر مکه و دلیل استقبال از اسلام در شهر مدینه چیست؟
پاسخ اجمالی
در علت این امر میتوان مواردی را ذکر کرد. از جمله اینکه: مکه؛ شهر متموّلان و قدرتمندانی بود که حاضر به ترک منافع دنیایی خود نبودند. بخش اعظم قدرت و تموّل آنها به جهت وجود شرک در میان آنها بود. کعبه به عنوان بنایی بسیار مهم و با ارزش در مکه وجود داشت و اهالی مکه نیز برای تقرب به خدای کعبه، بتها را واسطه قرار داده و به آنها قدرتهای بسیار میدادند. اهالی حجاز نیز برای زیارت و نمایش بتهای خود به مکه میآمدند و این سفرها، منافع بسیار زیادی برای مکه داشت. این دنیاگرایی سبب رشد شرک در میان آنها و نپذیرفتن اسلام شد. در مقابل، اهالی مدینه دارای دنیایی که بر پایه شرک باشد نبودند و به همین جهت پذیرفتن اسلام برایشان آسانتر بود.
پاسخ تفصیلی
نخست باید گفت؛ این کلام عمومیت ندارد؛ یعنی اینگونه نبوده که در مکه، دین اسلام به صورت کلی و توسط همگان انکار شود، و در مدینه هیچ مخالفی نداشته و مورد پذیرش همگان باشد. در واقع این ادعا یک امر نسبی است؛ یعنی بیشتر اهالی مکه اسلام را رد کردند و بیشتر مردم مدینه اسلام را پذیرفتند.
اما در علت این مسئله میتوان مواردی را بیان کرد:
1. مکه؛ شهر متموّلان و قدرتمندانی بود که حاضر به ترک منافع دنیایی خود نبودند. آنها به هیچ عنوان فراتر از پول و قدرت نمیدیدند. بخش اعظم قدرت و تموّل آنها به جهت وجود شرک در میان آنها بود. کعبه به عنوان بنایی بسیار مهم و با ارزش در مکه وجود داشت و اهالی مکه نیز برای تقرّب به خدای کعبه، بتها را واسطه قرار داده و وانمود میکردند که آنها قدرتهای بسیاری دارند. اهالی حجاز نیز برای زیارت و نمایش بتهای خود به مکه میآمدند و این سفرهای زیارتی، منافع بسیار زیادی برای اهالی مکه، بویژه بزرگان آنجا داشت؛ لذا بسیاری از آیات مکّی، توجّه به شرک داشته و تلاش میکند روز قیامت را به آنها متذکّر شود تا از دلبستگی آنها بدین دنیای مملوّ از شرک چشم بپوشند.[1] این دنیاگرایی سبب رشد شرک در میان آنها و نپذیرفتن اسلام شد. در مقابل، اهالی مدینه دارای دنیایی که بر پایه شرک باشد نبودند و به همین جهت پذیرفتن اسلام برایشان آسانتر بود.
2. مردم مدینه، سالهای سال با اهل کتاب حشر و نشر داشتند.[2] اهل کتاب تا حدودی به خداپرستی نزدیکتر بودند و اهالی مدینه نیز با این اعتقاد آشنا شده بودند. بنابر این میتوان اذعان کرد آشنایی اهالی مدینه با توحید و آموزههای دینی بیشتر از اهالی مکهای بوده که شهرشان مأمن و محل رفت و آمد کفار بتپرست بود.
علاوه بر این؛ اهل کتاب سالهای سال در مدینه منتظر پیامبر جدید بودند.[3] اگر چه کمتر کسی از آنها به پیامبر(ص) ایمان آوردند و حتی با پیامبر(ص) به جنگ پرداختند، اما این اعتقاد را به اهالی مدینه انتقال دادند و این میتواند جرقههای پذیرش پیامبری جدید را در اهالی مدینه به وجود آورده باشد.
3. دو قبیله بزرگ مدینه به نام اوس و خزرج دچار اختلافاتی بودند که سالها گریبانگیر آنها شده بود. آنها از وضعیت موجود به شدت خسته شده و دنبال چارهای بودند. برای تغییر فضای موجود نیاز به مصلِحی بود که مورد قبول دو طرف قرار گیرد. در اینجا آشنایی آنها با دین اسلام سبب شد که به پیامبر اسلام(ص) و دین او به عنوان مصلحی نگاه کنند و در نهایت مورد پذیرش همگان قرار گیرد.
4. در نظام قبیلهای، رئیس قبیله همهکاره و اختیاردار قبیله است. تعهد او، تعهد قبیله و انکار او، انکار قبیله است. پیامبر(ص) در مدینه مورد استقبال بزرگان آنجا قرار گرفت و این سبب شد اهالی آنجا نیز با پیامبر(ص) بیعت کنند. در مقابل بیشتر بزرگان مکه اسلام را نپذیرفته و آنرا انکار کردند که در نتیجه آن مردمان مکه نیز روی خوشی به اسلام نشان ندادند.
5. پیامبر(ص) اهل مکه بود. اهالی آنجا اگر چه به درستی و راستی پیامبر(ص) اعتقاد کامل داشتند، اما پذیرش پیامبری شخصی که سالها با آنها زندگی میکرده و در ایام مختلف زندگی با آنها بوده و هر روز مورد رؤیت آنها بوده، برایشان سخت بود ولی برای اهالی مدینه هضم این مطلب راحتتر و در نتیجه قبول اسلام آسانتر بوده است.[4]
اما در علت این مسئله میتوان مواردی را بیان کرد:
1. مکه؛ شهر متموّلان و قدرتمندانی بود که حاضر به ترک منافع دنیایی خود نبودند. آنها به هیچ عنوان فراتر از پول و قدرت نمیدیدند. بخش اعظم قدرت و تموّل آنها به جهت وجود شرک در میان آنها بود. کعبه به عنوان بنایی بسیار مهم و با ارزش در مکه وجود داشت و اهالی مکه نیز برای تقرّب به خدای کعبه، بتها را واسطه قرار داده و وانمود میکردند که آنها قدرتهای بسیاری دارند. اهالی حجاز نیز برای زیارت و نمایش بتهای خود به مکه میآمدند و این سفرهای زیارتی، منافع بسیار زیادی برای اهالی مکه، بویژه بزرگان آنجا داشت؛ لذا بسیاری از آیات مکّی، توجّه به شرک داشته و تلاش میکند روز قیامت را به آنها متذکّر شود تا از دلبستگی آنها بدین دنیای مملوّ از شرک چشم بپوشند.[1] این دنیاگرایی سبب رشد شرک در میان آنها و نپذیرفتن اسلام شد. در مقابل، اهالی مدینه دارای دنیایی که بر پایه شرک باشد نبودند و به همین جهت پذیرفتن اسلام برایشان آسانتر بود.
2. مردم مدینه، سالهای سال با اهل کتاب حشر و نشر داشتند.[2] اهل کتاب تا حدودی به خداپرستی نزدیکتر بودند و اهالی مدینه نیز با این اعتقاد آشنا شده بودند. بنابر این میتوان اذعان کرد آشنایی اهالی مدینه با توحید و آموزههای دینی بیشتر از اهالی مکهای بوده که شهرشان مأمن و محل رفت و آمد کفار بتپرست بود.
علاوه بر این؛ اهل کتاب سالهای سال در مدینه منتظر پیامبر جدید بودند.[3] اگر چه کمتر کسی از آنها به پیامبر(ص) ایمان آوردند و حتی با پیامبر(ص) به جنگ پرداختند، اما این اعتقاد را به اهالی مدینه انتقال دادند و این میتواند جرقههای پذیرش پیامبری جدید را در اهالی مدینه به وجود آورده باشد.
3. دو قبیله بزرگ مدینه به نام اوس و خزرج دچار اختلافاتی بودند که سالها گریبانگیر آنها شده بود. آنها از وضعیت موجود به شدت خسته شده و دنبال چارهای بودند. برای تغییر فضای موجود نیاز به مصلِحی بود که مورد قبول دو طرف قرار گیرد. در اینجا آشنایی آنها با دین اسلام سبب شد که به پیامبر اسلام(ص) و دین او به عنوان مصلحی نگاه کنند و در نهایت مورد پذیرش همگان قرار گیرد.
4. در نظام قبیلهای، رئیس قبیله همهکاره و اختیاردار قبیله است. تعهد او، تعهد قبیله و انکار او، انکار قبیله است. پیامبر(ص) در مدینه مورد استقبال بزرگان آنجا قرار گرفت و این سبب شد اهالی آنجا نیز با پیامبر(ص) بیعت کنند. در مقابل بیشتر بزرگان مکه اسلام را نپذیرفته و آنرا انکار کردند که در نتیجه آن مردمان مکه نیز روی خوشی به اسلام نشان ندادند.
5. پیامبر(ص) اهل مکه بود. اهالی آنجا اگر چه به درستی و راستی پیامبر(ص) اعتقاد کامل داشتند، اما پذیرش پیامبری شخصی که سالها با آنها زندگی میکرده و در ایام مختلف زندگی با آنها بوده و هر روز مورد رؤیت آنها بوده، برایشان سخت بود ولی برای اهالی مدینه هضم این مطلب راحتتر و در نتیجه قبول اسلام آسانتر بوده است.[4]
[1]. بقره، 212: «زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» ؛ زندگى [زودگذرِ] دنیا براى کافران آراسته شده، و [به این سبب] مؤمنان را مسخره میکنند، در حالى که پروا پیشگان در روز قیامت [از هر جهت] برتر از آنان هستند، و خدا هر که را بخواهد، بیحساب روزى میدهد.
[2]. قبایلی چون بنی قریظه و بنی نضیر که از قبایل یهودی بودند و در مدینه زندگی میکردند و پیمانهایی را با اوس و خزرج داشتند. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 331، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. این مطلب از برخی از آیات قرآن به دست میآید: مانند آیه 89 سوره بقره: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ کاَنُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلىَ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الْکَفِرِینَ»؛ و هنگامى که براى آنان از سوى خدا کتابى [چون قرآن] آمد که تصدیق کننده توراتى است که با آنان است، و همواره پیش از نزولش به خودشان [در سایه ایمان به آن] مژده پیروزى بر کافران میدادند، پس [با این وصف] زمانى که قرآن [که پیش از نزولش آن را با پیشگویى تورات میشناختند] نزد آنان آمد، به آن کافر شدند پس لعنت خدا بر کافران باد. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج 1، ص 158، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق.
[4]. در مورد انبیای دیگر نیز چنین گفتارهایی بوده: اعراف، 69: «أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ؛ «آیا تعجب کردید که بر مردى از جنس خودتان معارفى از سوى پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنیا و آخرت] بیم دهد؟! و به یاد آورید که شما را جانشینانى پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرینش [جسم و جان] نیرومندى و قدرت افزود، پس نعمت هاى خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید».